1_4710643854.mp3
2.48M
بسم الله الرحمن الرحیم
✅ #تفسیرآیات_نماز(۹۶)
🎤استاد وحیدی
👇👇👇👇👇👇👇
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
#خطبه_فدڪيه
👈قسمت اول
👈قسمت دوم
👈قسمت سوم
👈قسمت چهارم
👈قسمت پنجم
👈قسمت ششم
👈قسمت هفتم
👈قسمت_ھشتم
👈قسمت نهم
👈قسمت دهم
#فاطمیه
خطبه_فدڪيه قسمت دهم👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شرحی_مختصرازخطبهی_فدک📜
#ڪلیپتصویرے
#قسمت_0⃣1⃣
#ازاحیـایغـدیرتاظهـوروارثغدیر
📌دهمین قسمت از مجموعه «شکوه یاس» با موضوع «مرور و شرحی مختصر از خطبه فدک» به مناسبت ایام فاطمیه سلام الله علیها بازنشر داده می شود.
💚✨وای بر شما! 🔥🔥🔥آیا دیگر به این کتاب الهی میل و رغبتی ندارید یا آنکه میخواهید بر خلاف آن حکم کنید⁉️📛
📝ترجمه: محمدتقی اختیاری | راوی : بهروز رضوی | سخنران: دکتر سیدحمید خوئی - محسن فرهمند آزاد | گوینده: محی الدین تقی پور
#شہادت_مادرم_زھرا_افسانہ_نیست
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#یافاطمه🕯🍂
╲\╭┓
╭🥀🍂
┗╯\╲
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
📜داستان آموزنده و واقعی
#تا_خدا_فاصلهای_نیست
#قسمت_سوم
یه سی دی پر کردم از آیه الکرسی براش بردم خونه...
وقتی بردم خونه براش گذاشتم فقط گوش میداد چیزی نمیگفت انگار داشت ازش خوشش میومد، گفت:
میدونی داره چی میگه
گفتم:
نه
گفت داره کم کم استرسش کمتر میشه
چند روزی از خونه بیرون نرفته بود فقط به قران گوش میداد، میخوابید وقتی قرآن خاموش میکردم از خواب میپرید میگفت:
چرا خاموش کردی؟
میترسید انگار باصدای قرآن اروم میشد شبا پیش مادرم میخوابید انگار دیگه هیچ جرئتی براش نمونده بود...
تا روز صبح جمعه که پدرم از سفر برگشت پدرم و که دید گفت:
چرا دیر کردی اومده بودن منو ببرن...
پدرم گفت:
کی کجا؟
گفت:
نمیدونم هرچی میخوان بهشون بده دست از سرم بردارن...
پدرم گفت:
کسی حق اذیت پسرمو نداره
باهاش شوخی میکرد، کم کم وقت نماز ظهر آمد که اذان گفتن وقتی ماموستا شروع کرد به خطبه برادرم گفت:
پدر این چی داره میگه
پدرم گفت:
پسرم امروز جمعه هست همانطور که یه گوشی رو باید شارژ کرد باید ایمان مسلمانها رو هم شارژ کرد... دوست داری با هم بریم؟
گفت:
یعنی میشه ؟
گفت:
چرا نمیشه بیا بریم
تو حیاط وضو گرفتن بعد گفت:
پدر تو برو من نمیام
مادرم گفت:
چرا توهم همراه پدرت برو
گفت:
مادر میگن مسجد خونه خدا هست درسته
گفت:
اره پسرم
گفت:
پس چطور برم وقتی که من از خدا این همه بد گفتم آنجا منو راه نمیدن....
مادرم گفت:
نه پسرم تو برو کسی چیزی نمیگه تازه تو که پشیمانی
به زور رفت وقتی برگشت داشت میخندید بعد چند روز خنده ی برادرم را دیدم
گفت:
مادر جان بیا برات تعریف کنم خیلی زیبا بود پنجره های بزرگ نوردهی زیاد سقف بزرگ انگار اولین باره رفته بود مسجد...
مادرم گفت:
قوربونت برم الهی نمازم خوندی
گفت:
نه دوست ندارم
گفت:
چرا دوست نداری؟
گفت:
مادر من نمیتونم پیشونیم که بالاترین نقطه بدنم هست بزنم زمین اینو دوست ندارم
مادرم گفت:
پسرم ما پیشونیمو نو برای خدا به زمین میزنیم این بخشی از نماز هست و غرورمان را تنها برای خدا میشکنیم....
مادرم نماز میخوند برادرم کنارش ایستاد درست حرکات نماز انجام میداد ولی سجده نمیکرد تا رکعت آخر که مادرم رفت سجده اول برادرم کنارش نشسته بود مادرم دوباره رفت سجده که برادرم یواش یواش رفت سجده انگار چیزی نمیزاشت بره ولی بلاخره رفت مادرم سرشو آورد بالا شروع کرد به تشهد ولی برادرم هنوز تو سجده بود که صدای گریش آمد تعجب کردم از زمان بچگی نشده بود گریه ی برادرمو بشنوم، باورم نمیشد خیلی گریه کرد مادرم سلام داد گفت:
پسرم بلند شو
گفت:
مادر چه حس خوبی بود نمیدونم چرا گریم گرفت واقعا که نماز چه خوبه
گفت:
اره پسرم همیشه نمازتو بخون بدون که خدا دوست داره که بندش نماز بخونه...
گفت:
مادر بهم یاد میدی بلد نیستم
مادرم شروع کرد به یاد دادن نماز به برادرم، بهم گفت:
میتونی یه کتاب نماز برام گیر بیاری
صبح رفتم کتابخانه کتاب نماز کوچکی گرفتم آوردم تا ظهر تمام کتاب و خوند وقتی اذان گفتن رفت مسجد. وقتی رفت مادرم گفت:
خدایا بچمو ببخش و راه درست رو بهش نشون بده
وقتی از مسجد برگشت گفت:
مادر نماز خوندم تو مسجد کی دوباره اذان میگن
خلاصه برادرم شروع کرد به نماز خوندن...
هر روز میرفت مسجد برای نماز یه روز گفت:
مادر این مردم چرا نمیان برای مسجد؟ خیلی کمیم تو مسجد نماز صبح بزور تا 6 یا 7 نفری میرسیم مگه اذان به گوششون نمیرسه؟
مادرم گفت:
مردم خسته هستن یا کار دارن نمیتونن...
گفت:
مادر یعنی خدا اجازه داده که اگر خسته باشن نرن مسجد؟
گفت:
نه ولی خدا صاحب رحم هست
گفت:
چه ربطی داره...؟
مادرم نمیدونست چی بگه....
برادرم 17 سالش شد...
ادامه دارد....
🌹
📜داستان آموزنده و واقعی
#تا_خدا_فاصلهای_نیست
#قسمت_چهارم
یه مدت که گذشت برادرم گفت:
مادر میخوام فردا شب دوستانم را برای شام دعوت کنم
مادرم گفت:
قدمشون رو چشم فقط بگو چند نفر هستن تا کمو کسری نباشه
برادرم گفت:
شاید 10یا 15 نفری باشن
فرداشب دوستاش برای شام آمدن بعد شام باهم شوخی میکردن که یکی گفت:
احسان چرا ریش گزاشتی؟ مثل مسلمانها شدی
همه خندیدن... احسان گفت:
مسلمان شدم و به خاطر همین دعوتتون کردم ؛ خوب به حرفم گوش کنید تا قیامت ازم گلایه نکنید که چرا بهمون نگفتی
گفتن:
قیامت چی ول کن بابا...
گفت:
این راهی که در پیش گرفتید اشتباهه من توبه کردم و از خدا میخوام که منو ببخشه شما هم توبه کنید برگردید دیگه از خدا بد نگید کفر نگید خودتون میدانید که من از همه شما بیشتر کمونیست بودم هر کس از شما فکر میکنه که میتونه با من جدل کنه بسمالله بیاید حرف میزنیم و بهتون ثابت میکنم که خدایی هست و قیامتی... و اگر ازم قبول نمیکنید دیگه رفاقتمون تمام میشه دیگه من دوست شما نیستم هر کی بره سوی کار خودش
همه ساکت بودن یکی گفت:
من میرم دیگه اینجا کاری ندارم...
همه دنبالش رفتن مادرم گفت:
پسرم این چه کاری بود کردی اینا دوستات بودن
بردارم ساکت بود بعد گفت:
مادر تو دوستداری من تو مدرسه با درس خونها دوست باشم یا با تنبلا...؟
مادرم گفت:
معلومه پسرم با درسخونها
گفت:
مادر بخدا اینا شاگردای تنبل این دنیا هستن واگه باهاشون دوستی کنم تو قیامت حتما رفوزه میشم...
یه مدت که گذشت روزی پدرم عصبانی اومد خونه گفت:
بیا تحویل بگیر پسرت لات شده از مدرسه زنگ زدن با چند نفر دعوا کرده
مادرم گفت:
چیزیش شده
گفت:
نه ای کاش میشد تا از دستش راحت بشم
مادرم گفت:
بشین
براش چای آورد داشت پاهای پدرم رو ماساژ میداد که پدرم گفت:
بسه دیگه این صبر و حوصله تو هم آدم رو دیوونه میکنه من میگم دعوا کرده تو داری منو ماساژ میدی؟
مادرم چیزی نگفت ناراحت شد رفت تو آشپزخانه پدرم آروم که شد رفت گفت:
ببخش سرت داد زدم آخه بخدا نگرانشم چرا ریش گذاشته چرا سر دین بچه مردم رو میزنه به ما چه که به دین فحش میدن...
وقتی برادرم اومد مادرم گفت:
چرا دعوا کردی...؟
گفت:
چیزی نبود مادر یه کم تکوندمشون...
پدرم گفت:
این چه طرز حرف زدنه؟ یه چیزی بهت میگم باید به حرفم گوش کنی باید ریشتو بتراشی
گفت:
محاله تمام پیامبران خدا ریش داشتن چرا من باید بتراشم
مادرم گفت:
پدرت دوستنداره
گفت:
ولی خدا دوست داره این بهتره...
چند روزی گذشت تا اینکه صدای عموهام در آمد درست یه هفته هرشب می آمدن خونمون با برادرم حرف بزنن که باید ریشتو بتراشی نمازتو خونه بخونی ما هم مسلمان هستیم ولی هیچ کدوممون مثل تو رفتار نمیکنیم ولی جواب کسی رو نمیداد تا اینکه تصمیم گرفتتن که باهاش بی توجهی کنن و کسی ازش نظر نخواد چه تو ورزش و هر کار دیگه ای تشویقش نکنن... عموم کوچکم میگفت که اگه این کارو بکنیم و کسی رو دور بر خودش نبینه کم کم پشیمون میشه و میفهمه که بدون ما هیچی نیست... از اون روز بی توجهی به برادرم شروع شد توی جمع کسی باهاش حرف نمیزد وقتی که حرف میزد زود بحث حرفوش عوض میکردن گاه گاهی به مادرم میگفت:
مادر چرا با من این طوری شدن کسی منو آدم حساب نمیکنه مگه من چیکار کردم...؟
مادرم میگفت:
چیزی نیست پسرم تو صبور باش همه چیز خوب میشه همه دوستت دارن...
روز به روز بهش بیشتر فشار می آوردن ، تا اینکه یه شب...
ادامه دارد....
🌹
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
D1737390T11655389(Web)-mc.mp3
1.41M
🔹 سه ویژگی حضرت فاطمه سلام الله علیها
حضرت زهرا (س) در زمان شهادت به امام علی (ع) فرمودند که پسرعمو جان سه چیز در زندگی مشترک من با تو نبود. خیانت، دروغ و مخالفت با تو. و سه چیز در این زندگانی وجود داشت و آن امانت داری، صداقت و اطاعت بود.
🏴 #فاطمیه
🎙 #استاد_رفیعی
⏱ #سخنرانی_کوتاه
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
مداحی آنلاین - نماهنگ ننه زهرا - حسین ستوده.mp3
4.52M
❤️🩹🎧#بوقت_مداحی
✍🏻💔اومدی سایهی رو سرم شدی
دیدی بی بال و پرم پرم شدی🥀💔
مهربونیت با همه فرق میکنه
مهربون بودی که مادرم شدی😭
#استودیویی🔊
#جدید🔄
#ایام_فاطمیه🏴
#حسین_ستوده🎙
🕊
🥀🕯๛#فاطمیه
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
مداحی آنلاین - پناه حیدر - سید حمیدرضا علوی.mp3
9.76M
❤️🩹🎧#بوقت_مداحی
✍🏻ای یکه چاره ساز من
بیچارهام بعد از تو😭🥀
هر چه بلا آید سرم
آوارهام بعد از تو💔😔
#استودیویی🔊
#ایام_فاطمیه🏴
#سید_حمیدرضا_علوی🎙
🕊
🥀🕯๛#فاطمیه
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 حضرت زهرا سلاماللهعلیها مادر گناهکارا هم هست!
بخاطر خطاهات این رابطه رو قطع نکن!
#استوری | #استاد_شجاعی
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نمازشب🤲🌔
آثـار نمازشب
اگر کسی لذت نمازشب را نچشیده هیچ لذتی را به او نچشانیده اند
نور چشم ،نور خانه و نور قبر
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز شب به سبک دکتر عزیزی...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️
ای مهربانم ♥️🙏
مرا را به جز تو یاوری نیست 😔
خدایا♥️
آروزهاے ما در دستان توست
پس آنها را برآورده ڪن ♥️🤲
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
پشت
تمام آرزوهات خدا ایستاده...♥️
شبتون به زیبایی آرزو هاتون ✨♥️
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯
🍁۞﴾﷽﴿۞🍁
وفا در عهد و در پیمان نکردیم
خدا را یاد با ایمان نکردیم
چگونه از خدا خواهیم درمان
که دردی از کسی درمان نکردیم؟
سلام عزیزانم روزتون بخیر و خوشی 🌹❤️
💥 عزیزان بهزیستی اعلام کردن که تعدادی کلاه مردانه لازم دارن تا آخر آذرماه 💥
اگر شما عزیزان کاموا تو خونه دارید حتی اگر خرده باشه و یا اگر مایل هستین در هزینه خرید کاموا سهیم باشید و یا اگر میتونین در بافت کلاه کمک و یاری برسونین ممنون میشم که در پی وی اطلاع بدید 🙏❤️🌹
اجرتون با خدای مهربون 🤲
@Leyla_kh55
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خــــداوندا..🙏
🌸بنام تو که زیباترین نامهاست
✨روزمان را آغاز میکنیم
🌸روزی که با نام و یاد تو باشد
✨سراسر عشق است و مهربانی
🌸و سرشار از خیر و برکت است
✨و فـراوانـی
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤🤲🏻
╭━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╮
@montazeran_zoohor
╰━═━⊰⊰❀ ⃟ ⃟ ❀⊱⊱━═━╯