eitaa logo
یا ابا صالح المهدی ، ادرکنا ...
697 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
32.8هزار ویدیو
299 فایل
ارتباط با ادمین👇 @ya_mahdi_adreknaa
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ترسید... 📱 خواست استوری از شهید بگذارد، نشد! خواست از انقلابش دفاع کند، نشد! خواست توی دانشگاه در دفاع از حجاب حرفی بزند، نشد! ▫️ از کم‌شدن فالوئرهایش ترسید. از فحش‌خوردن ترسید. از قضاوت‌شدن ترسید. پس سکوت کرد. پیجش پر بود از مطالب یاری امام زمان و حرف‌های آخرالزمانی! انگار مخاطب این مطالب، دیگران بودند نه خودش! 📖
📌 ترسید... 📱 خواست استوری از شهید بگذارد، نشد! خواست از انقلابش دفاع کند، نشد! خواست توی دانشگاه در دفاع از حجاب حرفی بزند، نشد! ▫️ از کم‌شدن فالوئرهایش ترسید. از فحش‌خوردن ترسید. از قضاوت‌شدن ترسید. پس سکوت کرد. پیجش پر بود از مطالب یاری امام زمان و حرف‌های آخرالزمانی! انگار مخاطب این مطالب، دیگران بودند نه خودش! 📖
📌 برای دانش‌آموزان، برای آینده ▫️ -علی رو ندیدی؟ از دیروز که با هم تو تجمع بودیم، دیگه ندیدمش. می‌گم نکنه… سرم رو پایین انداختم و گفتم: احتمالش هست… بغض گلوی هر دویمان را گرفته بود. از نگرانی رنگ به رومون نمونده بود. ‌ ▪️ یک دفعه مردی دست گذاشت رو شونه‌هامون و گفت: چتونه؟ این چه حال و روزیه؟ آینده روشنه. قوی باشید. از چی می‌ترسین؟ ما صاحب داریم. ما نمی‌بینیمش، ولی هست و کمکمون می‌کنه. پیروزی بزرگ در انتظار ماست. باید تلاش کرد. پس برای آینده هم که شده قوی باشید.  ▫️ حرف‌هاش آروممون کرد و امیدوار. همون موقع تلفنم زنگ خورد. علی بود... 📆 ۱۳ آبان ‏روز دانش آموز گرامی باد. 📖
📌 سلام بر باران ☂ چترم را باز می‌کنم. باران پاییزی دارد زمین را تطهیر می‌کند. صدای اذان در شهر می‌پیچد. اشک در چشمانم حلقه می‌زند. سرانجام این روز از راه رسید. روزی که مکبّر اعلام می‌کند: اقامهٔ نماز صبح به امامت حجت بن الحسن العسکری علیه‌السلام... 📖
📌 باب الجواد... _بابا چرا هر دفعه از باب الجواد وارد حرم امام رضا میشیم؟ +از این در وارد حرم میشیم و خدا رو به باب الحوائج امام رضا قسم میدیم که ان شاءالله حاجت روا بشیم... _یعنی هر حاجتی داشته باشیم می‌تونیم بگیم؟ +معلوم پسرم..! _(سرم رو به سمت حرم چرخوندم و دستم رو به سرم گذاشتم آروم شروع کردم به گفتن آرزوم) بسم الله الرحمن الرحیم الهی عظم البلا... 📖 ؛ ویژه ولادت علیه‌السلام
📌 چشمانی که جز زیبایی چیزی نمی‌دید ▫️ گم شده بودم. در کویری بی‌آب و علف که تا فرسنگ‌ها خبری از آبادی نبود... سایه‌ای پیدا کردم... حالم که سرجایش آمد دوباره به راه افتادم. بعد از چند ساعت دیگر نایی برای حرکت نداشتم؛ پس سر به آسمان کردم و با کنایه‌ای گفتم: «خدایا مگر تو ارحم الراحمین نبودی؟!» حالا ببین که چگونه از تشنگی میمیرم... صدای کاروان ادامهٔ حرفم را قطع کرد. ▪️ کاروانی عجیب که همه‌جور آدمی در آن بود. از زن و بچه و پیر و جوان حتی نوزاد و مریض هم میانشان بود. از همهٔ این‌ها که بگذریم عجب علمداری داشت...  آب و نانی گرفتم و با فاصله دنبالشان راهی شدم.  ▫️ تا منزلگاه آخرشان همراهشان بودم.  راه را به رویشان بستند آب را هم همینطور... اما کسی شکایتی نمی‌کرد. دوباره سر به آسمان کردم که شکایت کنم،  صدایی عجیب به گوشم خورد که می‌گفت جز زیبایی چیزی نمی‌بینم. کدام زیبایی؟ منظورش چه بود؟ چیزی از آن کاروان با شکوه باقی نمانده بود... نمی‌دانم‌... شاید او از آینده خبر داشت. شاید روزی را می‌دید که انتقام این ظلم‌ها گرفته خواهد شد... 📖 ویژه شهادت سلام‌الله‌علیها
📌 جمعه‌های غیبت... 🤲 دعای هر روز و شبش، دعای برای فرج امام زمان بود. هر جمعه که می‌گذشت غصه‌اش زیاد می‌شد با گلایه می‌گفت: آقاجان! این جمعه هم گذشت و نیامدی! بعد محکم می‌گفت: آقا جانم اگر بیاید حتماً یاریش خواهم کرد! 📆 برای اینکه نشان دهد عاشق چشم‌به‌راهیست، عهد کرد تا هر صبح جمعه به دعای ندبه برود. حساب از دست خودش هم در رفته! نمی‌داند این چندمین جمعه است که نمی‌تواند قید خواب را بزند و به دعای ندبه برود. حالا خودش خوب دلیل این همه جمعه‌های غیبت را می‌فهمد! 📖
📌 جشن تولد.. 🎉 لباس نو پوشیدم، عطر زدم، مثلاً لبخند هم گوشهٔ لبام نشسته! اما وقتی نمی‌تونم ببینمت، جشن تولدتم که باشه، بازم دلم غم داره! 📖
📌 هدیه‌ی ارزشمند... 🌙 مادرم همیشه می‌گفت: هیچ‌وقت دستِ خالی به مهمانی و خانهٔ کسی نرو. هرچه گشتم، هدیه‌ای ارزشمندتر از قلبی که منتظر و تسلیم امام زمان باشد، برای مهمانی خدا پیدا نکردم. 📖 ؛ ماه
| محکوم به زوال ◽️ از خانه عنکبوت سست‌تر است. | سید حسن نصرالله | | | 🔹خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی
📌 کوفی‌مسلک... 🎤 مداح، روضهٔ حضرت مسلم می‌خواند. روضه که به تنهاییِ مسلم رسید، گریه امانش را برید و مردم بی‌وفای کوفه را لعنت کرد. مجلس که تمام شد، دوستانش برای ثبت نام و رفتن به جبهه، به پایگاه بسیج رفتند، اما او بهانه آورد و به خانه رفت... کوفیان را لعنت می‌کرد، اما خودش کوفی‌مسلک بود! 📖 ؛ ویژه ورود حضرت مسلم به کوفه
📌 امید کودکان تشنه 🚩 پهلوان عرب بود و به شجاعت مشهور. در میدان نبرد مانند پدرش بود و کسی حریفش نبود‌. اما امیر میدان، امید کودکان تشنه بود و مطیع امام زمانش. امام از او خواستند تا مشک آبی برای خیمه‌ها بیاورد. عباس لبیک گفت و راهی شریعه شد. به آب رسید اما به یاد تشنگی امام آب ننوشید. چیزی نگذشت که خدا تشنگی‌اش را با شربت شهادت رفع کرد. 📖 ؛ نهم