بیانیه آیتالله العظمی مکارم شیرازی در خصوص گرانی
آیتالله ناصر مکارم شیرازی:
🔹 دیگر، اجاره مسکن، خرید جهیزیه و مایحتاج زندگی جز با وامهای سنگین ممکن نیست.
🔹 برخی بیان میکنند که چرا مراجع تقلید در برابر این وضع سکوت کردهاند؟! ما نهتنها سکوت نکردهایم، بلکه بارها دراینباره سخن گفتهایم و بازهم میگوییم.
🔹 مساله مهم، خونسردی مسئولان است! که با وعدۀ حل مشکلات و مسئولیتی که دارند، اکنون حتی اظهار شرمندگی هم نمیکنند!
🔹 قوای سهگانه عوامل گرانی را پیدا کرده، با توجه به محدودیتهای موجود همچون تحریمهای ظالمانه، با ارائه راهکارهای مناسب، جلوی این وضع نابسامان را بگیرند.
@montazeran1184
قمی: رعایت پروتکلهای بهداشتی در مراسمهای محرم را تضمین میکنیم
رئیس سازمان تبلیغات:
🔹در خصوص برگزاری مراسم محرم و صفر، به مسئولان امر گفتهایم که همه تضمینها و راهکارهای بهداشتی را بر عهده میگیریم.
🔹آنچه اهمیت دارد این است که به برکت همین مجالس، خیر بیشتری نصیب مستضعفین میشود.
🔹روضه سیدالشهداء تعطیل بردار نیست و امسال با رونق و شکوه بیشتر برگزار میشود.
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_استاد
#استاد_پناهیان
↫در خانه هم میشود به اوج معنویت رسید!❣
✿ ثوابهایی که آدم در خانه میبرد با بیرون خانه قابل مقایسه نیست!
@montazeran1184
♦️ماسک از هر واکسنی برای پیشگیری از کرونا موثرتر است
🔹"کیانوش جهانپور" رئیس مرکز اطلاعرسانی وزارت بهداشت: ماسک از هر واکسنی برای پیشگیری از ابتلا به بیماری کووید۱۹ موثرتر است و تا ۹۵ درصد از ابتلا به این بیماری جلوگیری میکند.
🔹راههای پیشگیری از بیماری کووید ۱۹ در همه دنیا چیزی به جز شست وشوی مداوم دست با آب و صابون، پرهیز از حضور در اجتماعات غیر ضروری، فاصله گذاری فیزیکی دقیق و مهمترین آنها استفاده همگانی از ماسک به خصوص در هنگام حضور در اماکن عمومی نیست.
🔹هنوز واکسن بیماری کووید۱۹ تولید نشده اما حتی اگر هم تولید شود مانند واکسن آنفلوانزا اثربخشی آن نسبی است. در دنیا هر سال عده زیادی واکسن آنفلوانزا را تزریق می کنند که ممکن است ۴۰ تا حداکثر ۵۰ درصد مصونیت نسبی موقت برای افراد ایجاد کند./ ایرنا
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ الله الرَّحْمَٰنِ الرَّحيمِ
لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ
كيفر شديدى دارند؛ و خداوند توانا و صاحب انتقام است.
﴿ سوره آل عمران، آيهی ٤ ﴾
السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَبّاس #سردار_حسين
@montazeran1184
❣🌟❣🌟❣🌟❣🌟❣
🕊ارزوی
رخِ تـ✨ـو #خواب
گرفته ز دو چشم
🕊قدر یک لحظه
🕊طلوعت #سحری ما را بس
#شهید_مصطفی_صدرزاده
با نام جهادی سید ابراهیم
#شبتون_شهدایی🌙
4_5807427457917125206_5998972386454537230.mp3
8.83M
📢دهاتی....
🌹نواهنگ ویژه زیارت مخصوص امام رضا(ع)
♦️ با صدای #حاج_محمود_کریمی
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قالیباف: امروز مبارزه با آمریکا یعنی خدمت به مردم، رسیدگی به محرومین و راه افتادن چرخه تولید
@montazeran1184
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_نهم
💠 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل میشنیدم در چشمان #نگران او میدیدم.
هنوز نمیدانستم چه عکسی در موبایل آن #تکفیری بوده و آنها بهخوبی میدانستند که ابوالفضل التماسم میکرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری #تهران، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت #داریا.»
💠 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را میگرفت که ابوالفضل مرتب تماس میگرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم میچرخید.
مادرش همین گوشه #صحن، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمیبرد. رگبار گلوله همچنان شنیده میشد و فقط دعا میکردیم این صدا از این نزدیکتر نشود که اگر میشد صحن این #حرم قتلگاه خانوادههایی میشد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) شده بودند.
💠 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمههای شب، زمزمه کم آبی در #حرم بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد میکرد و دلم میخواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود.
چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی میخواند که خواب سبکی چشمان خستهام را در آغوش کشید تا لحظهای که از آوای #اذان حرم پلکم گشوده شد.
💠 هنوز میترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم #نماز میخواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود.
خواست به سمتم بچرخد و نمیخواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بیخبر از بیداریام با پلکهایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمیتونم تحمل کنم...»
💠 پشت همین پلکهای بسته، زیر سرانگشت #عشقش تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و میترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!»
نمیتوانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش میزد و او دوباره با #مهربانی صدایم زد :«خواهرم، نمازه!»
💠 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند.
از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را میدیدم و این خلوت حالش را بههم ریخته بود که #آشفته از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد.
💠 تا وضوخانه دنبالمان آمد، با چشمانش دورم میگشت مبدا غریبهای تعقیبم کند و تحمل این چشمها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف میکشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند.
آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلولهای که تن و بدن مردم را میلرزاند.
💠 مصطفی لحظهای نمینشست، هر لحظه تا درِ #حرم میرفت و دوباره برمیگشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمیترسی که؟»
و مگر میشد نترسم که در همهمه مردم میشنیدم هر کسی را به اتهام #تشیّع یا حمایت از دولت سر میبرند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانوادهها تمام شد.
💠 دست #مدافعان خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به #داریا در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بیمعطلی از داریا خارج شویم که میدانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد.
حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان میداد و من اشکهایم را از چشمانش مخفی میکردم تا کمتر زجرش دهم.
💠 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه میدیدیم کوچههای داریا #مقتل مردم شده است. آنهایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکرهای پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود.
مصطفی خیابانها را به سرعت طی میکرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم #مظلوم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا میزد. دستههای ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلمبرداری میکردند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهلم
💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز #داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلبمان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمیشد که تا #زینبیه فقط گریه کردیم.
مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانهای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر میزد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشدهاش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید.
💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریههایم را گم میکردم تا مصطفی و مادرش نبینند و بهخوبی میدیدند که مصطفی از #شرم قدمی عقبتر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، میخواید ببریمش دکتر؟»
و ابوالفضل از حرارت پیشانیام تب تنهاییام را حس میکرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!»
💠 خانهای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و میدانست چه #بهشتی از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرینزبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من میبرمش #حرم رو ببینه قلبش آروم شه!»
نمیدانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکستهام تا بام آمد.
💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی #دمشق طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس میکردم گنبد حرم به رویم میخندد و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) نگاهم میکند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم.
از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت میکردم و بهخدا حرفهایم را میشنید، اشکهایم را میخرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را میدید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟»
💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط #حضرت_زینب (علیهاالسلام) میدونه من چی کشیدم!»
و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن #انتحاری رو پوشش میداده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.»
💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او میدید این حرفها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان میداد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!»
و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بیغیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه #سپاهی ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا میخوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.»
💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و #حرم میچرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت میکرد :«همون روز تو فرودگاه بچهها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از #تهران! ظاهراً آدمای تهرانشون فعالتر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!»
از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از #دمشق و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امنترین جا برات همون داریاست.»
💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او میدید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچههای دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر میکردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمیگردیم #ایران، ولی نشد.»
و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناساییات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!»
💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات #امن نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ با چه رویی برگردم خونه آقا جان؟
🎥 خاطرهای عجیب از امام رضا (ع) از زبان صابر خراسانی، به مناسبت شهادت امام رضا و روز زیارتی مخصوص ایشان
@montazeran1182
فروش چادربه منظور ترویج حجاب فاطمی باقیمت مناسب
پارچه چادر کرپ 4/5متری 215هزار تومان
پارچه چادرکرپ 5متری 225 هزارتومان
درصورت سفارش به ایدی زیر مراجعه کنید
@Montazerani_313
یا با شماره زیر تماس حاصل بفرمائید
۰۹۱۹۰۲۲۱۵۳۱
هیئت منتظران مهدی(عج)واحدخواهران
@montazeran1184
🔴آقای #دادستان واجب تر از حکم اعدام آن سه سارق مسلح، محاکمه سلبریتی هایی ست که به صورت هماهنگ و برنامه ریزی شده با اپوزیسیون علیه امنیت ملی موج روانی می اندازند.
بارها از این جماعت تشویش اذهان عمومی و متن های مجرمانه دیده ایم ولی هیچ وقت مجرم شناخته نشده اند اگر فقط یکی از این #سلبریتی ها مجازات شود حساب به دست بقیه هم می آید
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یڪ تڪـہ از بهشت در آغوش مشهد است
🌺حتے اگر بـہ آخر خط هم رسیدہ اے
آنجا براے عشق شروعے مجدد است
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|📱|••
#استورےطورے
"
•چهقدهخداڪریمه😌♥️"
.
@montazeran1184
⭕️ بازی دوسر باخت
یکی دو روزی هست که بحث اعدام 3 نفر تروریست در رسانه ها منتشر شده و سر و صدای زیادی به پا کرده.
دو تا نکته در این زمینه قابل توجه هست.
❇️ اول اینکه طبیعتا هر چیزی که قانون میگه باید اجرا بشه. اگه قرار باشه با هر سر و صدایی اجرای قوانین مختلف لغو بشه واقعا دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه. اجرای قانون به نفع همه مردم هست.
در روایت هست که اجرای یک حد شرعی، از 40 روز بارندگی برای یک ملت باارزش تر هست.
💢بعد هم اینکه اکثر سلبریتی ها همراه با ضد انقلاب خارج نشین به طور یکصدا از این تروریست ها حمایت کردند. این آش انقدر شور شد که دیگه حتی ترامپ بی همه چیز هم در حمایت از تروریست ها توئیت زد.
💢 علت اصلی این نوع حرکت ها و حمایت ها اینه که دشمن میدونه بهترین نوع از بازی های دوسر باخت، مطرح کردن "برخی پرونده های قضائی خاص" هست.
💢 اونا میدونن که اگه بخوان تمام جبهه کفر رو علیه جمهوری اسلامی به صف کنند تنها راهی که دارن اینه که با استفاده از این پرونده ها احساسات مردم رو تحریک کنند.
طبیعتا نظام جمهوری اسلامی هم چه اعدام کنه و چه اعدام نکنه در هر دو صورت بازنده محسوب میشه.
🔶 به نظر میرسه که قوه قضائیه در چنین پرونده های خاصی باید خیلی سریع و دقیق و شفاف و کامل، کار رسانه ای رو شروع کنه که دیگه نوبت به کفتارهای خارج نشین و سلبریتی های خبیث نرسه.
❇️ از عزیزان و کانال های انقلابی هم میخوایم که در دام بازی کثیف دشمن نیفتند و بیشتر به مباحث تربیتی و مطالبه گری و اولویت هایی که رهبری تعیین میکنند بپردازند.
@montazeran1184
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_یکم
💠 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و #عاشقانه حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) خودش حمایتت میکنه!»
صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا #حرم کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم.
💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقهاش بیشتر میشد و خط پیشانیاش عمیقتر.
دوباره طنین #عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بیاختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظهای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟»
💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، #دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من میتپید.
ابوالفضل هم دلش برای حرم #داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوشخبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط #تکفیریهای داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است.
💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست #ارتش_آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند.
از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و #سقوط شهرکهای اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود.
💠 محلههای مختلف #دمشق هر روز از موج انفجار میلرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) جذب گروههای مقاومت مردمی زینبیه شده بود.
دو ماه از اقامتمان در #زینبیه میگذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و #ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهاییام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند و نگاه مصطفی پشت پردهای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد.
💠 شب عید #قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی سادهای پخته بود تا در تب شبهای ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند.
در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بیمقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمیخوای خواهرت رو #شوهر بدی؟»
💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و میخواهد دلم را غرق #عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم.
ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!»
💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند که با #محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد.
گونههای مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبانماه، از کنار گوشش عرق میرفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!»
💠 موج #احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم میکوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟»
و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بیکلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط میکنه کار دست خودش و ما نمیده!»
💠 کمکم داشتم باور میکردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من میخوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!»
بیش از یک سال در یک خانه از #داریا تا #دمشق با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در #حرم حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم میلرزید.
💠 دلم میخواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه #احساسش در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو میکرد.
ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خندهاش را پشت بهانهای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمیگردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار میخواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 انتشار برای اولین باز !!
🔺گوشهای از اقدامات وحشیانهی سارقان مسلح محکوم به اعدام که توسط دوربینهای مدار بسته ثبت شده است
✖️آقا و خانم سلبریتی خانواده خود را جای قربانیان بگذار!
@montazeran1184
༺════════════
༺════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ استاد رائفی پور
📝 توضیحات استاد رائفی پور پیرامون شایعاتی که درباره سامانه #پاداسکای توسط جریانی خاص، بخاطر یکسری مسائل سیاسی راه افتاد.
🔹 دروغی که باعث شادی رسانه های ضد انقلاب و دلسردی نخبگان سازنده این دستگاه شد.
@montazeran1184
این جالب نیست که مریم رجوی قاتل هزار شهید ایرانی به هشتک #اعدام_نکنید پیوسته؟جالب نیست ترامپ قاتل شهید سلیمانی به زبان فارسی این هشتگ رو میزاره؟جالب نیست تمام تروریست های دنیا که دستشون به خون هزاران هموطن بی گناه ما آلوده شده دارن رو این هشتک مانور میدن؟
✍ابوذر زمان
@montazeran1184
🌹 اسامی شهدای حادثه تروریستی سروآباد
♦️ طی حمله تروریستی ضد انقلاب به کاروان مردم یاری، جمال کریمی فرمانده حوزه مقاومت بسیج اورامان و شهید محمد کرمی بسیج مردمی و کارمند بخشداری اورامان به شهادت رسیدند.
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه حل فوق تخصصی روحانی برای حل مشکلات😁
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 تفاوت برنامه ها کودک قبل از انقلاب و پس از انقلاب ، قبل از انقلاب ، شاهنشاه کودک مهر را این جوری سرگرمش می کردند
#خاله_شادونه
به سلامتی اعلی حضرت همایون شاهنشاه کودک مهر بزرگ ارتش داران همگی:
✅ هورااااااااا هوراااااااااا هوراااااااا
😐😂
برنامه کودک بعد از انقلاب خیلی بهتره 😁
#شاه #الاغ #رضاشاه #رضاشاه_کبیر #رضاشاه_صغیر #فرح #ایران #کودک_شاه
@montazeran1184