هدایت شده از Kgh
انالله وانا الیه الراجعون
برادران گرانقدر امید و مصطفی هلالیان
بانهایت تاسف وتاثر درگذشت جانسوز مادربزرگ عزیزتان را خدمت شما وخانواده های محترمتان تسلیت عرض میکنم.
مارادرغم خودشریک بدانید
هیئت منتظران مهدی عج رزمندگان مشکین دشت
@ba_montazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ظاهرا دلار رو دوباره اوردن روی ۱۸ تومن!
@montazeran1184
هدایت شده از Kgh
1_388041109.mp3
5.4M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃شب جمعه ، شب زیارتِ
🍃شب ارادتِ به ساحت حسین
🎤 #رحمان_نوزانی
⏯ #زمینه
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
👈 هیات منتظران مهدی(عج)_رزمندگان مشکین دشت را دنبال نمائید👇
🆔 @ba_montazeran
هدایت شده از Kgh
1_387824321.mp3
2M
♨️منکسر بودن در خانه خدا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
#پیشنهاددانلود
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین سخنرانی های روز
👈 هیات منتظران مهدی(عج)_رزمندگان مشکین دشت را دنبال نمائید👇
🆔 @ba_montazeran
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هجدهم
💠 زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشیدم بلکه راه #فراری پیدا کنم. درد پهلو نفسم را بند آورده بود، نیمخیز میشدم و حس میکردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین میشدم.
همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار میکردم که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبندهام افتاده و تلاش میکردم با #چادرم صورتم را بپوشانم، هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ میزدم تا بلاخره از #حرم خارج شدم.
💠 در خیابانی که نمیدانستم به کجا میرود خودم را میکشیدم، باورم نمیشد رها شده باشم و میترسیدم هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده چادرم را بکشد که قدمی میرفتم و قدمی #وحشتزده میچرخیدم مبادا شکارم کند.
پهلویم از درد شکسته بود، دیگر قوّتی به قدمهایم نمانده و در تاریکی و تنهایی خیابان اینهمه وحشت را زار میزدم که صدایی از پشت سر تنم را لرزاند. جرأت نمیکردم برگردم و دیگر نمیخواستم #اسیر شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم و وحشتزده دویدم.
💠 پاهایم به هم میپیچید و هر چه تلاش میکردم تندتر بدوم تعادلم کمتر میشد و آخر درد پهلو کار خودش را کرد که قدمهایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم.
کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس و این دومین باری بود که امشب در این خیابانهای گِلی نقش زمین میشدم، خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت که دوباره صورتم به زمین خورد و زخم پیشانیام آتش گرفت. کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که مردانه فریاد کشید :«برا چی فرار میکنی؟»
💠 صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان اجیرشدههای #وهابی آمده تا جانم را بگیرد که سراسیمه چرخیدم و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد :«از آدمای ابوجعدهای؟»
گوشه #چادرم هنوز روی صورتم مانده و چهرهام بهدرستی پیدا نبود، اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمهشب بهروشنی پیدا بود که محو چشمان مهربانش مانده و پلکی هم نمیزدم.
💠 خط #خون پیشانیام دلش را سوزانده و خیال میکرد وهابیام که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید.
چشمان روشنش مثل آینه میدرخشید و همین آینه از دیدن #مظلومیتم شکسته بود که صدایش گرفت :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شش ماه پیش پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمیشد زنده باشد که در آغوش چشمانش دلم از حال رفت و #غریبانه ضجه زدم :«من با اونا نبودم، من داشتم فرار میکردم...» و درد پهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت و او نمیدانست با این دختر #نامحرم میان این خیابان خلوت چه کند که با نگاهش پَرپَر میزد بلکه کمکی پیدا کند.
میترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید. از راننده خواست پیاده نشود، خودش عقبتر ایستاد و چشمش را به زمین انداخت تا بیواهمه از نگاه نامحرمی از جا بلند شوم.
💠 احساس میکردم تمام استخوانهایم در هم شکسته که زیرلب ناله میزدم و مقابل چشمان سر به زیرش پیکرم را سمت ماشین میکشیدم.
بیش از شش ماه بود حس رهایی فراموشم شده و حضور او در چنین شبی مثل #معجزه بود که گوشه ماشین در خودم فرو رفتم و زیر آواری از درد و وحشت بیصدا گریه میکردم.
💠 مرد جوانی پشت فرمان بود، در سکوت خیابانهای تاریک #داریا را طی میکردیم و این سکوت مثل خواب سحر به تنم میچسبید که لحن نرم مصطفی به دلم نشست :«برای #زیارت اومده بودید حرم؟»
صدایش به اقتدار آن شب نبود، انگار درماندگیام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم میلرزید :«میخواید بریم بیمارستان؟» ماهها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و عادت کرده بودم دردهایم را پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد :«نه...»
💠 به سمتم برنمیگشت و از همان نیمرخ صورتش خجالت میکشیدم که نالهاش در گوشم مانده و او به رخم نمیکشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش #خنجر زد و باز برایم بیقراری میکرد :«خواهرم! الان کجا میخواید برسونیمتون؟»
خبر نداشت شش ماه در این شهر #زندانی و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم و شاید میدانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید :«همسرتون خبر داره اینجایید؟»
💠 در سکوتی سنگین به شیشه مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمیکشید تا پاسخم را بشنود و من دلواپس #شیعیان حرم بودم که به جای جواب، معصومانه پرسیدم :«تو #حرم کسی کشته شد؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشالا تاسوعا پیش عباسم💔
@montazeran1184
هدایت شده از آرمان تیوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 20 سوالی خیابانی با مردم
⭕️ #چیستان_پلاس_شهر 4: کشتههای خودروسازها از #کرونا بیشتره!!!
🚗🚙 تو آلمان با این همه امکاناتِ بنز و فولکس واگن، انقدر تمایل به خرید خودرو وجود نداره که تو ایران هست.
🚨در این قسمت ویژهی چیستان پلاس شهر ببینید...
مشاهده با كيفيت اچ دى🔻🔻
https://aparat.com/v/W0TXA
به کانال آرمانتیوی بپیوندید🔻
@ArmanTv_ir
✅انفجار مخزن گاز در شرق تهران
🔸اخبار دریافت شده حاکیست، تصاویری که از بامداد روز جمعه در فضای مجازی با عنوان وقوع انفجار در منطقه شرق تهران منتشر شده مربوط به انفجار یک مخزن گاز صنعتی در حاشیه یکی از مراکز وزارت دفاع بوده و هیچ ارتباطی به تاسیسات نظامی واقع در منطقه فوق ندارد
🔹️اطلاعات تکمیلی در خصوص این رخداد تا دقایقی دیگر از سوی مراجع ذیربط اعلام خواهد شد.
📚نورنیوز
🔴 یورش تروریستهای آمریکایی به مقر فرماندهی حشدالشعبی
♦️السومریه نیوز: نیروهای آمریکایی با ۴۰ زرهپوش و با حمایت نیروهای ویژه عراق به مقر فرماندهی تیپ ۴۵ حشدالشعبی یورش بردند و تعدادی از اعضای حشد را بازداشت کردند.
♦️ تمام گروههای مقاومت عراقی ۲۴ ساعت به تروریستهایی آمریکایی فرصت دادند تا اعضای حشدالشعبی را آزاد کنند.
♦️ نیروهای نجبا عراق به سمت منطقه سبز بغداد حرکت کردند.
♦️ گروه مقاومت اصحاب الکهف نزدیک به مقتدا صدر به رزمندگان خود آماده باش کامل داد.
♦️ گروه اصحاب الکهف هشدار داد اگر نیرو های دستگیر شده کتائب حزب الله آزاد نشوند، سفارت آمریکا را مورد هدف قرار خواهد داد.
♦️ مقر نیرو ویژه توسط نیروهای ناشناس به تصرف درآمده که به نظر میرسد این اقدام در پاسخ به دستگیری فرماندهان الحشدالشعبی توسط آمریکا با کمک نیرو ویژه عراق است.
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام آقا✋
دوباره #جـمعه و
تسبیح خورشـ☀️ـید
که دانه دانه
#زخم لحظهها را💔
می شمارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #کلام_استاد
#استاد_پناهیان
📹 مهمترین نکته برای داشتن یک خانواده خوب
🔻چرا خوب شوهرداری کردن برای خانمها حکم جهاد دارد؟
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 آهنگ زیبا و آرامبخش😍
🌹 یاران سلامت می کنند
🌹 از جان نگاهت می کنند
🌹 عشاق تو در هر زمان
🌹 آقا صدایت می کنند
@montazeran1184
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_نوزدهم
💠 سری به نشانه منفی تکان داد و از #وحشت چشمانم به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت :«الان همسرتون کجاست؟ میخواید باهاش تماس بگیرید؟»
شش ماه پیش سعد موبایلم را گرفته بود و خجالت میکشیدم اقرار کنم اکنون عازم #ترکیه و در راه پیوستن به #ارتش_آزاد است که باز حرف را به هوای حرم کشیدم :«اونا میخواستن همه رو بکشن...»
💠 فهمیده بود پای من هم در میان بوده و نمیخواست خودم را پیش رفیقش رسوا کنم که بلافاصله کلامم را شکست :«هیچ غلطی نتونستن بکنن!»
جوان از آینه به صورتم نگاهی گذرا کرد، به اینهمه آشفتگیام شک کرده بود و مصطفی میخواست آبرویم را بخرد که با متانت ادامه داد :«از چند وقت پیش که #وهابیها به بهانه تظاهرات قاطی مردم شدن، ما خودمون یه گروه تشکیل دادیم تا از حرم #سیده_سکینه (علیهاالسلام) دفاع کنیم. امشب آماده بودیم و تا دست به اسلحه شدن، غلافشون کردیم!»
💠 و هنوز خاری در چشمش مانده بود که دستی به موهایش کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، خبر داد :«فقط اون نامرد و زنش فرار کردن!»
یادم مانده بود از #اهل_سنت است، باورم نمیشد برای دفاع از مقدسات #شیعیان وارد میدان شده باشد و از تصور تعرض به حرم، حال رفیقش به هم ریخته بود که با کلماتش قد علم کرد :«درسته ما #شیعههای داریا چارتا خونواده بیشتر نیستیم، اما مگه مرده باشیم که دستشون به #حرم برسه!»
💠 و گمان کرده بود من هم از اهل سنت هستم که با شیرینزبانی ادامه داد :«خیال کردن میتونن با این کارا بین ما و شما #سُنیها اختلاف بندازن! از وقتی میبینن برادرای اهل سنت هم اومدن کمک ما #شیعهها، وحشیتر شدن!»
اینهمه درد و وحشت جانم را گرفته بود و مصطفی تلخی حالم را با نگاهش میچشید که حرف رفیقش را نیمه گذاشت :«یه لحظه نگهدار سیدحسن!» طوری کلاف کلام از دستش پرید که نگاهش میخ صورت مصطفی ماند و بلافاصله ماشین را متوقف کرد، از نگاه سنگین مصطفی فهمید باید تنهایمان بگذارد که در ماشین را باز کرد و با مهربانی بهانه چید :«من میرم یه چیزی بگیرم بخوریم!»
💠 دیگر منتظر پاسخ ما نماند و به سرعت از ماشین پیاده شد. حالا در این خلوت با بلایی که سعد سرش آورده بود بیشتر از حضورش #شرم میکردم که ساکت در خودم فرو رفتم. از درد سر و پهلو چشمانم را در هم کشیده بودم و دندانهایم را به هم فشار میدادم تا نالهام بلند نشود که لطافت لحنش پلکم را گشود :«خواهرم!»
چشمم را باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است، چشمانش همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی میلرزید. شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانهام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود که از اینهمه درماندگیام #خجالت کشیدم.
💠 خون پیشانیام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونهام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم :«خواهرم به من بگید چی شده! والله کمکتون میکنم!» در برابر محبت بیریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بیکسیام را حس میکرد که بیپرده پرسید :«امشب جایی رو دارید برید؟»
و من امشب از #جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم و دیگر از در و دیوار این شهر میترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم.
💠 چانهام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش میچرخید و آتش #غیرتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمیشد که کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت.
روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید، صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانیاش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند که به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد :«وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش #خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون...»
💠 و نشد حرفش را تمام کند، یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره #نجیبانه قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد :«#خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زندهاید!»
هجوم گریه گلویم را پُر کرده و بهجای هر جوابی #مظلومانه نگاهش میکردم که جگرش بیشتر آتش گرفت و صورتش خیس عرق شد.
💠 رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد :«امشب تو #حرم چی کار داشتید خواهرم؟ همسرتون خواست بیاید اونجا؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@montazeran1184
هدایت شده از Kgh
☘ هر چند همه دوست دارند شما را "آقا" صدا کنند ولی
🔸به جمع دانشجویان که می رسی قامت "استاد" برازنده توست
🔹در میان نظامیان که می آیی هیبت "فرماندهی"ات دل دوستان را شاد و دل دشمنانت را می لرزاند
🔸روز پدر که می آید می شوی مهربانترین "بابا"ی دنیا
🔹روز جانباز که می شود همه دست "جانباز" تو را به هم نشان می دهند
🔸 ۹دی که می رسد قصه "علی" می شوی در جمل
🔹راستی اصلا مهم نیست تاریخ تولدت ۲۹ فروردین است یا ۲۴ تیر؛ 👌ما حتی ۶ تیر هم به شکرانه اینکه خدا دوباره تو را به ما بخشید سر بر سجده ی شکر می گذاریم.
☘ و همه اینها بهانه است آقاجان!
بهانه ایست که ما یادمان نرود خدا نعمتی چون شما را ارزانیمان کرده است، خدا را برای این نعمت شکر می گوییم.🙏🙏
#ششم_تیر روز #ترور نافرجام #امام_خامنه_ای
سلامتی #امام_خامنه_ای صلوات 🌹
👈 هیات منتظران مهدی(عج)_رزمندگان مشکین دشت را دنبال نمائید👇
🆔 @ba_montazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بــــارالهــا 🙏
در این اول هفته زیبا 🌸🍃
ما را به نور الهي راهنمایی بفرما
و مسير سبز انسان بودن را نشانمان ده...
قدمهايمان را استوار و ايمانمان را
فزونی بخش ...
🌸مهــربــانــا...
ما را قلبی گشاده و پاك ببخش ...
تا با همه كس و همه چيز با عشق
و احترام روبرو شویم و دیگران را از
خود جدا ندانیم...🙏
آمیـــن 🙏
#سلام_روزتون_بخیر 🌸
@montazeran1184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
#شهید_هادے💚
@montazeran1184
⭕️ سریال شهید زینالدین به زودی
🔺 نگارش سریال «شهید زینالدین» به اتمام رسید؛ نویسنده سریال میگوید: قصه سریال از قبل انقلاب و نوجوانی شهید زینالدین قصه ما آغاز شده و تا شهادت شان و بعد از انقلاب ادامه دارد.
🔺 این سریال در ۳۶ قسمت تهیه و تولید خواهد شد.
🔸 امیدواریم از عشقهای مثلثی که دستپخت مدیران احمق و خائن در نهادهای مربوطه است زودتر به زینالدین و باکری برسیم
@montazdran1184
Mohammad Hossein Poyanfar - Khiale Rooye To.mp3
3.11M
🌹خیال روی تو....
مناجات شبانه
محمد حسین پویانفر...
@montazeran1184
Raftand Yaran-Golriz_5951702843978154348.mp3
4.87M
🌹«رفتند یاران» سرود حزن انگیز و تاثیر گذاری که محمد گلریز برای شهید مظلوم بهشتی خواند.
شعر از مرحوم حمید سبزواری
@montazeran1184