eitaa logo
کانال منتظران مهدی(عج)
2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6.7هزار ویدیو
500 فایل
❗بسم‌رب‌الشـهداء❗ 💔براے هر کسے کار مےکنیم جز #خــــدا 🖊! - #شهیدابراهيم‌هادے کپی ازادلینک دعوت کانال ما https://eitaa.com/Montazerane_Mehdi ایـݩ #ڪانالـ وقفـ آقای غریبمانـ است😔
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌دانستم بابک شهید می شود: محمد نوری هریس، پدر شهید بابک نوری هریس با بیان اینکه خاطرات کل جبهه خود را نوشته‌ام، اظهار کرد: بابک به واسطه سوالات زیادی که از جبهه از من می‌کرد، دفتر خاطراتم را به او دادم تا مطالعه کند. وی  با بیان اینکه من دو آلبوم پر از عکس از رزمندگان دفاع مقدس دارم که اکثریت شهید شده‌اند، افزود: بابک در همچنین فضا و خانواده‌ای رشد داشته است. پدر شهید نوری با بیان اینکه هر  وقت اخباری از سوریه می آمد مشتاقانه اخبارش را دنبال می کرد، گفت: بابک نزدیک شش ماه بود که در سپاه برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود و بالاخره مجوز رفتنش را اخذ کرد. وی با بیان اینکه هشت و نیم شب در حال دیدن اخبار بودم که یک ان دیدم بابک بدو بدو آمد رفت اتاق بالا و کوله پشتی اش را برداشت و رفت، تصریح کرد: با پسرخاله اش هماهنگ کرده بود که با ماشین سر کوچه بایستد تا کوله پشتیش را به او دهد ببرد و بابک به خانه برگردد که برگشت. نوری با بیان اینکه وقتی بابک به خانه آمد به برادرها، پسرها و دخترم زنگ زدم گفتم که گمان می کنم بابک به سوریه می رود شما بیایید، خاطرنشان کرد: بعد اینکه بابک رفت به همه گفتم بروید و بابک را بدرقه کنید چون دیگر بابک بر نمی گردد و آخرین باریست که او را می بینید. وی اظهار کرد: به همه این حرف را زدم ولی خودم توان اینکه از صندلی بلند شوم و با بابک خداحافظی کند را نداشتم و نه اینکه بابک طاقت این را داشت با من خداحافظی کند و ما فقط با چشمانمان با هم خداحافظی کردیم. پدر شهید نوری به عنوان یک پدر وقتی خاطراتش یادم می‌افتد خلا فیزیکی اش حس می شود، افزود: بابک وقتی زخمی شده بود در آمبولانس به همرزمانش گفته بود که به مادرم بگویید فقط یک بار حرف او را گوش نکردم و مرا حلال کند. @shahidbabeknoori
وصیت نامه شهید : این‌جانب  بابک نوری هریس   فرزند   محمد به تو حسادت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش. تو را می‌ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می‌خوانند، مسرور مباش…  آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم) خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آن‌ها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی به‌قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمی‌دانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟ خدایا  گناه‌های من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتی‌که مرا نبخشیدی از این دنیا مبر. تا وقتی‌که راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم. مادرم جانم به قربان پاهایت که به خاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیب‌دیده می‌شود، در نبود من اشک‌هایت را سرازیر مکن. من با خدای خود عهدی بسته‌ام  که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد. مادرم برای من دعا کن، ولی اشک‌هایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی به اشک‌هایت نیستم. خواهران خوب‌تر از جانم من نمی‌دانم وقتی حسین (ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی می‌کشید، ولی میدانم حس او به زینب (س) چه بوده. عزیزان من  حالا دست‌هایی بلند شده و زینب‌هایی غریب و تنها مانده‌اند و حسینی در میدان نیست. امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینب‌های زمانه و حرم او دفاع کنیم. برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگین‌تر شده، حالا شما عشق و محبت مرا به دیگران باید بدهید؛ زیرا من عاشق خانواده‌ام، اطرافیانم، شهرم، وطنم و… بوده‌ام  و شما خود من هستید در جسمی دیگر. پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل از زینب‌های مملکت دفاع کردی، شما دعا کن که با دوستان شهیدت محشور شوم. @shahidbabeknoori
🌹اهتمام شهید مجید قربانخانی برای کمک به نیازمندان🌹 ✨پدر شهید گوید: «« مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از ماشین نیسان ، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را دید ، هرچه داشت به او میبخشید. فکر هم نمی کرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. ✨ حتی طی یک روز کلی با نیسانش کار کرد ، اما روز بعد پول بنزینش را از من گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می فهمیدی کل خرید روز قبل اش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت ، ✨ تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است .». ‼️
🌹گفته ی شهید مجید قربانخانی شب قبل از شهادت🌹 ✨فرمانده یگان فاتحین تهران می گوید: شب قبل از شروع پیکربندی مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. ✨ لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی ات اتک است. چند بار گفتم بپوشان ». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود ، یا خاک می شود». ‼️
🌹تحول شهید مجید قربانخانی🌹 ✨شهید قربانخانی از اعضای اصلی هیئت جوانان سیدالشهدا (علیه السلام) پیدا شده بودو ازکودکی ارادت خاصّی به اهلّبیت و حضرت زینب (سلام الله علیها) داشت ، امّا دعوت شهید کریمی به هیئت و شنیدن درباره ی مدافعان حرم و مظلومیت افراد بیت در سوریه ، اسباب دگرگونی او را استفاده می سازد. ✨دوستان شهید اذعان نتیجه: آن شب مجید ، در هیأت آن قدر گریه می کند که از هوش می رود ، وقتی به هوش می آید می گوید: من باشم و کسی نگاه چپ به حرم بی بی زینب (سلام الله علیها) بیندازد. از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر می کند. ساکت و آرام می شود. تمام درخواست خود را برای رفتن به سوریه می کند. ✨همراهی یک دوست خوب ، به او در نشان دادن مسیر کمک کرد. شهید مرتضی کریمی در تمام این مراحل با شهید مجید قربانخانی بود. اتفاقاً با هم در یک منطقه و عملیات در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۴ ه .ش. شهید شدند. 🌿🕊
اگر...! شہداےمدافـع‌حرم‌نبودند اثرےازحرم‌اهل‌بیٺ‌ نبـود🖐🏾🙂! 🌿 @shahidbabeknoori
🔴 شاید يه بار دیگه بابامو ببینم 🔵 ‏از فرزند شهید اكبر زوار جنتى خواستن شعر بخونه؛ گفت ميشه دعاى فرج بخونم؟ آخه من روزی هزار بار دعای فرج می‌خونم! می‌خونم‌ تا امام‌ زمان‌ ظهور كنه. ميگن اگه آقا بياد، شهدا هم باهاش ميان. شاید يه بار دیگه بابامو ببینم... 😔