eitaa logo
منتظࢪان‌ظھوࢪ🇵🇸
599 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
33 فایل
چشم بگردان و ببین زین هستی چه میماند برایت جز خدا ، یاد خدا ، ذکر خدا …📿🌱 اگر اشتباهی دیدید بذارید به پای خودمون نه دینمون!
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - صفحه 18 قرآن کریم.mp3
1.08M
••قرارالهی|طرح‌تلاوت‌نور✨📖•• 🗣️صفحه‌وسوره‌تلاوت: 🖋️سوره بقره | صفحه۱۸ ثواب‌تلاوت‌هدیه‌به: "ساحت‌مقدس‌امام‌زمان‌و شهیدمحمدپورشیخ علی" التماس‌دعا🩵
رفقا نمازتون سرد نشه 💫
التماس دعا
حاجۍمیگفت: این‌انقلاب؛آن‌قدرتلاطم‌وسختی داردکه یك‌روزی‌شهداآرزومیڪنند زنده‌شوند‌و‌براۍدفاع‌ازاین‌انقلاب دوبار‌ه‌شهیدشوند🥀... ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
- ابراهیم طوری برخورد میکرد کھ گویی از تمامِ رفاهیات دنیایی برخوردار است . گذرانِ زندگی برایِ او که یتیم بزرگ شده سخت بود اما با کاردربازار، درآمد لازم را برایِ خودش کسب کرد ! ابراهیم پولِ خودش را هم برایِ دیگران هزینھ میکرد ؛ نھ موقعیت هایِ ویژه او راذوق زده میکردُ نھ از دست دادنِ موقعیت ها او را ناراحت میکردهیچ وقت لباس نو نمیپوشید ، میگفت: هرزمان تمامِ مردم توان پوشیدنِ لباس نوُ زیبا داشتند، من هم میپوشم🌿🌸 ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
ولادتِ‌ دردانه ی سلطان ، حضرت امام‌ جواد (ع) و پاره ی تن رباب ، شاهزاده‌ علی‌اصغر (ع) تبریک و تهنیت‌ باد.🌿
سلام بر بهمن و مرد تاریخ سازش "خمینی کبیر" ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
بهمن اومد و یادم داد تو زورت بیشتره😂😎✌️🏻 ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
‏پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند: از شخص کریم همین که درخواست کنید به شما عنایت میکند. ولی جواد خود به خود به دنبال سائل می گردد تا به او عطا کند. عیدتون مبارک رفقا🌹 ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
پرسیده‌شد: رجب‌راکه‌شهرالله‌الاصعب‌گفته‌اندیعنی‌چه؟ فرمودند: یعنی‌این‌قدردرماه‌رجب‌به‌شماثواب‌اعطا می‌کندکه‌چشم‌وگوش‌کسی‌ندیده‌و‌نشنیده وبه‌قلب‌کسی‌هم‌خطورنکرده‌است! ♥️🌱 دَراین‌ماهِ‌رجب‌مُـــــرٰاقِبہ‌نَفس‌ڪُنید، مـــــآهِ‌رَجب،ماهِ تَصفیہ‌بٰاطِن‌أست. نَبٰاید﴿شــَـــب‌وروزِرَجب۔۔﴾ ؛ بَرا؎‌شُمـــــآعــٰاد؎گذرڪُند. ثٰانیہ‌هـــــآ؎‌این‌مــــٰـاه‌رٰا ؛ بایَدقَدربِدانیدوبَندگے‌ڪُنید.۔۔ دراینْ‌مـــــآه‌پرفیض‌جُبرانِ‌مٰافـــــآت‌ڪُنید.✿ ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
••♥️🌿•• - ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمی‌کنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است، باز پس می‌گیریم ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
••کلام‌پدر|تلنگرعلوی🤍🍇•• امام‌علی علیه‌السلام: نفس خود را از هر پستی و زشتی نگهدار؛ حتی اگر آن زشتی، تو را به اهدافت برساند! چون نمیتوانی به اندا‌زهٔ آبرویی که از دست میدهی؛ارزشی بدست آوری..‼️ •📚نهج‌البلاغه|نامه۳۱• ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
هدایت شده از 🇵🇸۪ۧمِۭۚٞنًِۣٖٛۨتِۖظࣲۭؔؖۛرۣۨٛاِٝٞنًِ ۪ۧمۭٖۚۢو۠عًٍٖۢو۠دۣٝ𝟑𝟏𝟑
https://harfeto.timefriend.net/17059373976490 سلام علیکم نایب الزیارتون حرم امام رضا حرفی دارید بگین به اقا بگم..
منتظࢪان‌ظھوࢪ🇵🇸
https://harfeto.timefriend.net/17059373976490 سلام علیکم نایب الزیارتون حرم امام رضا حرفی دارید بگین
حال خودم خوب شد با این کار قشنگشون شما هم برید حرفاتون رو بگید تا برسه به آقاجانمون ! فرصت خوبیه برای ماهایی که پامون نمیرسه به حرم آقاجانمون اما دلمون و روحمون اونجا ساکنه ❤️‍🩹 اگر اشکی جاری شد التماس دعا
‌آنڪِہ‌اَزشَرمِ‌گُــنَہ‌بایَد‌کُنَدغِیبَـت‌مَنَم💔 توچِراجُـرمِ‌گُنَهڪاران‌ِعالَم‌میڪِشۍ..؟!(:" اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج🥀 ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
هدایت شده از دخٺࢪان چادࢪے🇵🇸
سلام علیکم اگه کسی تمایل داشت امشب با کانال تبادل کنه لطفا بیاد پیوی🌱 @dltang2
📜 بِسْم الله الرحمن الرحيم 🌸سَلاَمٌ عَلَىٰ آلِ يَس 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللهِ وَرَبَّانِيَ آيَاتِهِ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللهِ وَدَيَّانَ دِينِهِ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللهِ وَنَاصِرَ حَقِّهِ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللهِ وَتَرْجُمَانَهُ 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَأَطْرَافِ نَهَارِكَ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللهِ فِي أَرْضِهِ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللهِ ٱلَّذِي أَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللهِ ٱلَّذِي ضَمِنَهُ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَٱلرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقوُمُ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي ٱللَّيْلِ إِذَا يَغْشَىٰ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلإِمَامُ الْمَأْمُونُ، 🌼ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ، 🌸ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ ألسَّلاَمُ، ✨أُشْهِدُكَ يَا مَوْلاَيَ 💝أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَـٰهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَريكَ لَهُ، 💝وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لاَ حَبِيبَ إِلاَّ هُوَ وَأَهْلُهُ، 💝وَأُشْهِدُكَ يَا مَوْلاَيَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ 💝وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ 💝وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ 💝وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ 💝وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، 💝وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، 💝وَموُسَىٰ بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ، 💝وَعَلِيَّ بْنَ موُسَىٰ حُجَّتُهُ، 💝وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، 💝وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، 💝وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، 💝وَأَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، 🌕أَنْتُمُ ٱلأَوَّلُ وَٱلآخِرُ 💫وَأَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لاَ رَيْبَ فِيهَا ✨يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً، ☀️وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، 🌙وَأَنَّ نَاكِراً وَنَكِيراً حَقٌّ، ☀️وَأَشْهَدُ أَنَّ ٱلنَّشْرَ حَقٌّ، 🌙وَالْبَعْثَ حَقٌّ، ☀وَأَنَّ ٱلصِّرَاطَ حَقٌّ، 🌙وَالْمِرْصَادَ حَقٌّ، ☀وَالْمِيزَانَ حَقٌّ، 🌙وَالْحَشْرَ حَقٌّ، ☀وَالْحِسَابَ حَقٌّ، 🌙وَالْجَنَّةَ وَٱلنَّارَ حَقٌّ، ☀وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ، 🌺يَا مَوْلاَيَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ، 🌺فَأَشْهَدْ عَلَىٰ مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، 🌺وَأَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريءٌ مِنْ عَدُوِّكَ، 🌾فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ، 🌾وَالْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ، 🌾وَالْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ، 🌾وَالْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ، 💝فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَبِكُمْ يَا مَوْلاَيَ أَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، 💝وَنُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎ ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
زیارت آل یاسین (1).mp3
8.21M
••جهت‌قرارِدل🫧☁️•• می‌گفت: هروقت‌دلت‌برای‌آقات‌تنگ‌شد زیارت‌آل‌یاسین‌بخون،انگارآقاباهات‌حرف‌‌میزنه خودایشونم‌گفته: به‌محبینِ‌من‌بگو آن‌لحظه‌که‌احساسِ‌تنهایی‌می‌کنید تنها‌چیزی‌که‌شماراآرام‌می‌کند ، من‌هستم...❤️‍🩹🌱 [امام‌زمان‌عجّ]
🌹قسـمـت هـشـتـاد و پـنـجــم حالم که بهتر شد از بیمارستان رفتم بیرون و یک راست رفتم پیش زهرا. انقدر دلم براش تنگ شده بود که خدا میدونه. رفتم پشت شیشه و باهاش حرف زدم. _سلام خانمم. خوبی عزیزم؟ دلم برات یه ذره شده. بهتری امروز؟ نذر کردم برات خانمی. نذر مسلمون شدنم رو کردم برای خوب شدنت عزیزم. آره بهت دروغ گفتم..من مسلمون نشدم اما الان رو تصمیمم مصمم. فقط تو خوب شو. من میشم بهترین مردی که تاحالا دیدی. میشم یک شوهر خوب و مهربون. میشم یک مرد باغیرت و مذهبی. خواهش میکنم خوب شو تا منم بشم اونی که تو میخوای. تو که خوب بشی من دیگه هیچی از خدا نمیخوام. الان این تویی که فقط برام مهمی. فقط تو.. با لمس شدن برگشتم. _سلام آقای دکتر. حال شما چطوره؟ _سلام. چطوری کارن جان؟ _خوبم اگه همسرمم خوب بشه. _خانومتون سطح هوشیاریش اومده بالاتر و خداروشکر کمی بهترن. ان شالله بهترم میشن. دکتر که رفت باز برگشتم سمت شیشه. تو.. تو چیکار کردی یا ابالفضل؟تو داری حاجتمو میدی. تو داری زهرامو برمیگردونی. تو باب الحوائجی. من چقدر احمق بودم که تو این مدت با این نادونی و جهالت زندگی میکردم. تو رو نشناختم و فکر کردم دارم زندگی میکنم. خیلی حالم خوب بود باید زهرا هم خوب میشد. زهرا تو باید خوب خوب شی. برای اولین بار رفتم تو نمازخونه بیمارستان و نشستم سر سجاده. چیزایی که دیده بودم از نماز خوندن فقط سجده رو یاد داشتم. سرمو گذاشتم به سجده و بازم دعا کردم. انقدر دعا کردم و اشک ریختم که خدا میدونه. فقط هم اسم اباالفضل رو صدا میزدم و ازش کمک میخواستم. میدونستم جوابمو میده برای همین صداش زدم. ازش خواستم زهرا رو بهم برگردونه تا براش بهترین همسر دنیا بشم. ادامه دارد...
🌹قسـمـت هـشـتـاد و شــشــم روزهای سختی میگذشت. تقریبا دو ماه بود که زهرا تو بیمارستان بود و فقط به من چهار پنج روز وقت ملاقات داده بودن. اونم ده دقیقه‌. دلم برای جمع سه نفرمون تنگ شده بود. هر شب محرم میرفتم همون حسینیه ای که زهرا رو نذر حضرت اباالفضل کردم و کلی دعا میکردم. کلی گریه میکردم تا زهرا رو بهم برگردونه. تو این مدت یک بار دیگه هم سکته کرده بود که اوضاعشو وخیم تر کرده بود. دکتر میگفت فقط دعا. زندایی که همش بچه داری میکرد و دایی هم که سرکار بود. مامانم فقط دو بار اومده بود دیدنش اما مادرجون و بابابزرگ دو روز یک بار میومدن از پشت شیشه میدیدنش و میرفتن. از دست مامانم خیلی دلخور بودم. مثل همیشه هیچ اهمیتی به پسرش نمیداد. از دایی و خانوادشم که خبری نبود. مثلا خیر سرشون فامیل بودن هه. دوست زهرا هم هفته ای یک بار میومد و من تازه اون موقع فهمیدم چه تهمت بدی به عشقم زدم. اون پسری که زهرا رو باهاش میدیدم شوهر همین دوستش بوده. آتنا خیلی نگرانش بود و مواقعی هم که وقت نمیکرد بیاد، زنگ میزد بهم و احوالشو میپرسید. از خودم و رفتارم خیلی شرمنده بودم و شرمندگی هم فایده نداشت. زهرا بدنش دیگه آب شده بود. لاغر و نحیف افتاده بود رو تخت و خیلی کم از طریق سرم بهش غذا میدادن. درباره محرم و صفر خیلی تحقیق کرده بودم. بالاخره قرار بود منم به لطف خدا مسلمون بشم. باید خیلی چیزا رو میدونستم تا وارد دینشون بشم. و مهمترینش هم محرم و صفر بود که از یکی شنیده بودن که رهبر ایران که الان فوت کرده، گفته:«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.» تحقیقاتم از هیئت و حسینیه شروع شد و به اینترنت و فیلم و عکس هم کشیده شد. حالا میفهمم چه جهالتی میکردم که اسلام رو نمیشناختم. قرآن رو هر روز برمیداشتم و هم برای یادگیری و آشنایی و هم برای شفای همسرم حداکثر دو آیه غلط و غلوط میخوندم. خیلی بهم آرامش میداد. از همون اول قرآن شروع کردم. از بسم الله الرحمن الرحیم که همه جا نوشته بود معانی زیادی در این آیه نهفته است. برای منی که مبتدی بودم خوندن قرآن هم کافی بود. خیلی سعی میکردم اشتباه نخونم اما نمیشد. کلمات عربی برام نامفهوم بود و اگر ترجمه اش رو نمیخوندم هیچی متوجه نمیشدم‌. روزی که رسیدم به آیه«الا بذکر الله تطمئن القلوب»فهمیدم که اون ذکری که هر شب تکرارش میکردم برای آرامش روحم یکی از آیه های قرآن بوده. روز به روز به قرآن و دین مبین اسلام بیشتر علاقه مند میشدم و به خدا هم نزدیک تر. شناختم تو واقعه عاشورا و محرم صفر به طرز باور نکردنی بالا رفت. مخصوصا حضرت اباالفضل رو خیلی خوب شناختم. عباس هم بهشون میگفتن و قلب من چقدر با آوردن این نام آروم میشد. هنوز امام ها رو خوب نمیشناختم اما میتونستم تشخیص بدم که اما چندم هستن. خلاصه که شناخت من به دین اسلام و مذهب شیعه باعث سرگرم شدنم و آرامش گرفتن قلبم شد. یک روز از دکتر اجازه گرفتم و به ملاقاتش رفتم. _سلام خانمی.حالت چطوره؟خوبی؟دلم برات تنگ شده بابا نمیخوای بیای پیش ما؟ اگه محدثه رو ببینی. خانمی شده برای خودش مثل مامان گلش. به فکر من اگه نیستی به فکر دخترمون باش. اون مادر میخواد نه مادربزرگ. زهراخانمی من تو این روزا درگیر خدای تو و دین و مذهب تو بودم و چقدر درگیری شیرینی بود. آشنا شدن با تاریخ اسلام و نزدیک شدن به خدایی که تو رو اینهمه خوب و با حیا آفریده خیلی قشنگ بود. تو که خوب شدی با هم میریم مشهد و من اونجا مسلمون میشم بهت قول میدم. فقط تو برگرد پیشم من قسم میخورم راه کج نرم. اصلا از گل نازک تر بهت نگم. وقتی تو زندگیم بودی نمیفهمیدم چه فرشته ای دارم اما الان که نیستی باورم شده چه حماقتی کردم و از دستت دادم. قربون قلب مهربونت برم بیدار شو و به زندگیم رنگ و بوی تازه بده‌. تا عمر دارم نوکیتو میکنم به اباالفضل. ادامه دارد...
🌹قسـمـت هـشـتـاد و هـفـتــم وقت ملاقات تموم شد و من رفتم بیرون. ترجیح دادم شب برم خونه دایی و پیش دخترم بمونم. حالا دیگه به زندایی عادت کرده بود. ماشینو جلو خونشون پارک کردم و پیاده شدم. یکهو یاد شبایی افتادم که میومدن دنبال لیدا و هرشب زهرا پشت پنجره نگاهمون میکرد. صدای ماشینمو میشناخت و میومد پشت پنجره. دیدن سایه اش چقدر برام شیرین بود‌. شبا و روزایی که ازش بی خبر بودم و از من خودشو مخفی میکرد...کاش میدونستم اونم منو عاشقانه دوست داره تا همه جونمو به پاش میدادم. زنگ آیفن رو زدم و زندایی در رو باز کرد. رفتم تو و در رو بستم. صدای محدثه منو کشوند تو خونه. رو پتو کوچیکی دراز کشیده بود و با دست و پاهاش بازی میکرد و از خودش صدا در میاورد. طاقت نیاوردم رفتم جلو محکم بغلش کردم. چسبوندمش به سینه ام و گفتم:قندعسل بابا الهی فداتشم. دلم برات یک ذره شده بود. منو ببخش اگه زیاد نمیام پیشت.مامانت حالش خوب نیست باید اونجا باشم. _حال زهرا خوبه؟ با دیدن زندایی به خودم اومدم و گفتم:سلام زندایی خوبین؟آره بهتره الحمدالله. از به زبون آوردن این کلمه هم من تعجب کردم هم زندایی. ناخودآگاه به زبونم اومده بود. زندایی با سینی چای نشست کنارم و گفت:از وقتی محدثه رفت با خودم گفتم خداروشکر یک دختر دیگه دارم که همدمم باشه اما... بغضش گرفت و گفت:اما همش میترسم خدا اونم ازم بگیره. بعدم زد زیر گریه. محدثه رو خوابوندم رو پام و دستمو گذاشتم رو پای زندایی. _وای زندایی جون تروخدا گریه نکنین زهرا حالش خوب میشه من مطمئنم. _از کجا میدونی پسرم؟دخترم دو ماهه تو اون خراب شده است.تاز کجا میدونی خوب میشه؟! با اطمینان گفتم:از اونجایی که بیمه اباالفضلش کردم. از اونجایی که خدا باهاشه و تنهاش نمیزاره. از اونجایی که زهرا انقدر خوبه که اصلا نیاز به دعا نداره‌. از اونجایی که ارثیه حضرت فاطمه از رو سرش تکون نخورده. از اونجایی که تو پاکی و نجابت زده رو دست همه‌. حالا فهمیدین از کجا مطمئنم!؟ این حال بدشم یک آزمایشه برای منه احمق شما نگران نباشین خوب میشه. بعد هم بدون توجه به عکس العمل زندایی با محدثه بازی کردم و کلی انرژی گرفتم. دایی که اومد بعد احوال پرسی و اینا، گفت:دایی جان فردا شب، شب اربعینه میخوایم بریم مسجد محل تو هم بیا‌. _ممنون دایی جان من و محدثه میریم یک هیئت دیگه. بعد به زندایی گفتم:لطفا فرداشب، ساعت۸ این لباسایی که بهتون میدم رو تن محدثه کنین که من میام دنبالش. ممنون بابت زحمتایی که این مدت براش کشیدین امیدوارم بتونم جبران کنم. خلاصه شب اونجا موندم و محدثه رو بغل خودم خوابوندم. وقتی زهرا نبود، محدثه تنها دلخوشی زندگیم بود. صبح تصمیم گرفتم برم بهشت زهرا و با لیدا خلوت کنم. سه تا شاخه گل رز آبی گرفتم و راه افتادم سمت بهشت زهرا. چون پنجشنبه بود حسابی شلوغ بود. سنگ قبرش رو پیدا کردم و نشستم کنارش. اول با گلاب خوب سنگ رو شستم و بعدم یک فاتحه خوندم اونم غلط و غلوط و پر از اشتباه. _سلام لیدا. خوبی؟ گفتم بیام باهات حرف بزنم یکم سبک شم. میدونم تو اونور همه چیو میدونی و از اتفاقا با خبری اما میخوام بگم که زهرا سکته کرده هنوزم برنگشته پیشمون. دلمون براش حسابی تنگ شده..یعنی من و محدثه. دخترت حسابی با زهرا جور شده بود که اون اتفاق براش افتاد. حسابی من داغون شدم چون مقصرش من بودم. حالا اومدم اینجا که اولا حلالیت بطلبم ازت هم اینکه ازت بخوام دعا کنی زهرا زودتز خوب بشه و برگرده پیشم. بعد تو زهرا شد همسرم و الانم خیلی دوسش دارم. نمیخوام از دستش بدم لیدا. نمیخوام دخترم بدون مادر بزرگ شه. تروخدا دعا کن دعای تو میگیره. ازت معذرت میخوام که در حقت بدی کردم و تو زندگی عذابت دادم. من مستحق بدترین هام اما الان دارم ادم میشم. میخوام وقتی زهرا خوب شد مسلمون شم. گل ها رو پر پر کردم رو سنگ قبرش و با یک خداحافظی ازش دور شدم. ادامه دارد...
یکی از گروه‌هایی که بعد از گذشت ۳۵ سال از دفاع مقدس همچنان در مناطق عملیاتی فعال هستند و هر روز با شهدا سروکار دارند، گروه‌های تفحص هستند. تفحص پیکر شهدا علاوه بر آنکه کاری بسیار سخت و طاقت‌فرساست، حساسیت‌های خاص خود را دارد و نیازمند تبحر، تخصص و آزمایشات دقیق است، اما با این همه، تفحص‌کنندگان به امید پایان چشم‌انتظاری خانواده‌های شهدا، همه این مشقت‌ها را به جان می‌خرند. گروه‌های تفحص که غالباً هر روز خود را با توسل به ائمه (ع) و شهدا آغاز می‌کنند، ماجرا‌های شنیدنی از کار تفحص و پیدا شدن پیکر شهدا نقل می‌کنند. حاج‌حسین کاجی از سرداران گروه تفحص است که ماجرایی را در این مورد نقل کرده است: «بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم. داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیت‌نامه نوشته بود: من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم. پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت (ع) ارتباط دارند. اهل بیت (ع) شهدا را دعوت می‌کنند... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ۲۵روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه (ع) به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند». بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵روز از آن گذشته است.» منبع :روزنامه جوان ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎ ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡