eitaa logo
منتظران
398 دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
82 فایل
در این کانال کلیه مطالب یا آثاری که به نحوی دلها را متوجه حجت خدا امام زمان ارواحنافداه کند(بخصوص آثار گوناگون حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا نعمتی) ارائه میشود.
مشاهده در ایتا
دانلود
47.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا فاطمة الزهراء 😭 عزای مادر. 😭
🩸بدن مبارک اهل‌بیت «علیهم‌السلام» از داغ مصیبت حضرت زهرا «سلام‌الله‌علیها» ، تَب می‌کرد... ➖ مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب شریف «بیت الأحزان» روایاتی را ذکر می‌کند که امامان معصوم علیهم‌السلام با یاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها: یا «آه از دل می‌کشیدند(۱)» یا «با دست بر زمین می‌کوبیدند(۲)» یا «محاسن‌شان از اشک خیس می‌شد(۳)» یا «دست بر پیشانی می‌زدند(۴)» یا «بلند‌ ناله یافاطمه می‌زدند(۵)» 📋 سپس بعد از نقل این روایات می‌نویسد: به احتمال قوی وقتی که امام باقر علیه‌السلام به هنگام تب، اینگونه ناله «یافاطمه» می‌زدند، اثر کتمان حزن آن حضرت با یاد مادر مظلومه‌اش بوده است؛ همانگونه که آب، حرارت جسم شریفش را آرام می‌کرد، ناله «یافاطمه» حرارت قلب آن حضرت را آرام می‌نمود؛ چرا که قلب امامان معصوم علیهم‌السلام، در مصیبت مادرشان، از کوره آتش، داغ‌تر است.(۶) ➖ همچنین در نقلی، امیرالمومنین علیه‌السلام در مصیبت زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها اینچنین با او نجوا می‌نمودند: أَ تُصْرِعُنِی الْحُمَّی لَدَیْکِ وَ أَشْتَکِی / إِلَیْکِ وَ مَا لِی فِی الرِّجَالِ نَدِیدٌ 📋 آیا (می‌بینی) که چگونه «تب» مرا در داغ تو و در نزد (قبر) تو زمین زده است؟! در حالی که در میان مردان نظیر من در قوت و قدرت، وجود ندارد.(۷) 📚(۱)الکافی، ج۶ ص۱۹ 📚(۲)دلائل الإمامه، ص۴۰۱ 📚(۳)بحارالانوار، ج۵۳ ص۲۳ 📚(۴)الکافی، ج۶ ص۱۹ 📚(۵)الکافی،ج۸ ص۱۰۹ 📚(۶)بیت الأحزان ص۱۱۶ 📚(۷)بحارالانوار ج۴۳ ص۱۵۲ @varesoon
⭕️ اول قبر كلينى را بشكافید! ✍🏻 خاتم المحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی "رضوان الله علیه" می نویسد: 💠 بعضى از حكام بغداد كه از دشمنان آل رسول (علیهم السلام) بود، وقتى گنبد و بارگاه باعظمت و جلالت كاظمين (عليهما السلام) را مشاهده و شدت علاقه و محبت جماعت را به آن بزرگوار ديد خشمناك شده! 👈🏻 تصميم گرفت كه ضريح قبر آن بزرگوار را خراب كند. گفت: اگر اين طايفه شيعه راست مى گويند كه پيشوايان آنان امام و معصومند و بدنشان پوسيده نشده، قبر را خراب كنيد... 🔸اگر راست بود و بدن آنها [صحیح و سالم] مانده، دوباره قبر را درست مى كنيم و گر نه از اجتماع مردم در اطراف اين قبر جلوگيرى مى كنيم. 🔹بعضى گفتند: در كنار اين قبرها، قبرى است متعلق به يكى از علماء شيعه كه معروف است و اسم او محمد بن يعقوب كلينى است كه شيعه را به او اعتقاد زيادى است. 👈🏻 اول قبر او را بكنيد! اگر بدن او نپوسيده بود، بدانيد كه قبر اين دو امام هم نپوسيده و ديگر احتياجى به خراب كردن و تعمير كردن ندارد. - پس امر كرد قبر مرحوم كلينى را كندند و ديدند بدن آن عالم جليل بدون تغيير، تازه مانده مانند كسى كه يك ساعت پيش دفن شده. 🔸پس حاكم امر كرد به تعظيم آن قبر و روى آن قبه عظيمى بنا كرد پس محل زيارت مؤمنين گرديد. 📗 فوائد الرضويه ، صفحه ۶۵۸ . @varesoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنا دوستان عزیز حضرت ولی عصر ارواحنافداه، این قضیه: ((حب المهدی حب الله عزوجل)) را با همین فیلمی که از ایشان (آیت‌الله سجادی، از علماء اهل معنای قم) گرفته شده منتشر کنند که مستند هست و این کلمه‌ی مبارکه را روی پارچه‌ی سفید با خط زیبا بنویسند و پخش کنند که یک حرز و ایمنی از بلاهاست و در قضیه کرونا تجربه عملی بر چندهزار نفر شده و این دو کلمه خلاصه‌ی تمام آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام است و آیت الله سجادی بمن گفتند آن آقای بزرگواری که در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها این حرز: «حب المهدی حب الله عزوجل» را به آن فرمانده شهید حشدالشعبی قبل از شهادتش مرحمت فرموده، آن بزرگوار حضرت ولی عصر ارواحنافداه بوده‌اند؛ این را آیت الله سجادی میفرمودند و سپس آن فرمانده شهید حشد الشعبی این کلمه مبارکه را روی پارچه بزرگ سفید می‌دهد نگارش می‌کنند و می برد بعنوان سوغاتی و هدیه به منزل سردار سلیمانی می‌دهد و سردار هم قضيه را برای آیت الله سجادی در حرم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل می‌کنند که آیت الله سجادی برای بنده و خیلی از دوستان امام زمانی نقل کردند که فیلمشان را من در مدرسةالامام المهدی علیه السلام مرحوم آیت الله علامه سیدمحمدباقر موحد ابطحی (رضوان الله علیه) ضبط و تقدیم دوستان حضرت کردم. انشاءالله در خانه‌ها و اماکن نصب کنید و در پناه حضرت بقیة الله ارواحنافداه باشید. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته. ایام شهادت حضرت زهرای اطهر علیها السلام ١۴۴۶ قمری قم؛ علیرضا نعمتی
recording-20241116-102541.mp3
2.79M
اهل بیت علیهم السلام ١ مسیرکلی حدیث: از خواب غفلت ترجمه و توضیح: علیرضا نعمتی موضوع: سخن گفتن حضرت عیسی بن مریم (علی نبینا وآله وعلیه السلام) با یکی از مردگان و پاسخهای آن شخص https://eitaa.com/montazeranmula
recording-20241116-180621.mp3
6.22M
(قسمت نهم) کسی که از آتش جهنم بترسد، قطعاً از محرمات الهی اجتناب می‌کند داستان سخن گفتن حضرت عیسی‌بن‌مریم علیه‌السّلام با یکی از مردگانی که در جهنم سقوط کرده بودند مسجد انصارالزهرا علیها السلام حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا نعمتی ١۴ جمادی‌الاولی ١۴۴۶ ٢۶ آبان ١۴٠٣ https://eitaa.com/montazeranmula
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من ام البنینی ام سایه ش روی این سرِ شنبه ها برای من عین روز مادره... یا ام‌البنین 😭 سفره داره روزهای شنبه کربلا حاجت روایی با حضرت ام البنین آیت الله سید محمود شاهرودی: 🌕 من در مشکلات و حوائج برای حضرت ام البنین سلام الله علیها صد مرتبه صلوات می فرستم و حاجت میگیرم. التماس دعا ╭┈────𖦹 🌱بروز مداحـے ╰─┈➤↯ https://eitaa.com/joinchat/2511077660C7c491937bb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 استاد سید رفیع‌الدین رفیعی شیطان نمی‌خواهد ظهور واقع شود چون ظهور برابر است با پایان کار شیطان لعین... به همین دلیل با تمام قوا حمله می‌کند سمت هرکسی قدمی می‌خواهد برای ظهور حضرت بردارد 👈 خیلی مراقب باشیم. ┈⊰𑁍❲‌ https://eitaa.com/doa_baraye_faraj ❳𑁍⊱┈
34.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️روایت شنیدنی از نامگذاری صحن حضرت زهرا(س) در حرم مطهر امیرالمؤمنین @velayat_csis_ir
هدایت شده از موکب انتظار
🏴 هیزم‌هایی که داغ قلب امام زمان را تازه می‌کند ▪️امام باقر "سلام‌الله‌علیه" فرمود: هیزم‌هایی که برای آتش زدن خانه مادرم زهرا جمع کردند، الان نزد ماست و ما اهل‌بیت آن هیزم‌ها را از یکدیگر به ارث می‌بریم (و دست به دست می‌شود تا برسد به دست قائم "سلام‌الله‌علیه"). پس او با همان هیزم‌ها دشمنان را خواهد سوزاند!¹ ▪️حضرت صدیقه طاهره "سلام‌الله‌علیها" اینگونه نقل می‌فرماید: «فَجَمَعُوا الْحَطَبَ‏ الْجَزْلَ‏ عَلَى‏ بَابِنَا وَ أَتَوْا بِالنَّارِ لِيُحْرِقُوهُ‏ وَ يُحْرِقُونَا، فَوَقَفْتُ بِعَضَادَةِ الْبَابِ وَ نَاشَدْتُهُمْ بِاللَّهِ وَ بِأَبِي أَنْ يَكُفُّوا عَنَّا وَ يَنْصُرُونَا» بر درب خانه ما هیزم زیادی جمع کردند و آتش آوردند که ما را آتش بزنند. من در چارچوب در ایستاده بودم و آن‌ها را به خدا و پدرم قسم می‌دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند. https://eitaa.com/joinchat/882180318Cbf852e4ff8
هدایت شده از موکب انتظار
💢امتحان برائت 🔻امام صادق سلام الله علیه فرمود: حضرت مهدی سلام الله علیه (در ابتدای ظهور) کنار قبر پیغمبر می آید و صدا می‌زند: ای مردم! آیا این قبر جد من است؟ مردم می‌گویند: ای مهدی آل محمد! آری، این قبر پیغمبر جد تو است. می‌پرسد: چه کسانی با وی در اینجا مدفون هستند؟ می‌گویند: دو نفر از اصحاب و انیس او خلیفه اول و دوم. با اینکه او از هر کس بهتر آن دو نفر را می‌شناسد، در حالی که مردم همه گوش می‌دهند، سؤال می‌کند: آنها کیانند؟ چطور شد که در میان تمام مردم، فقط این دو نفر با جد من پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله در اینجا دفن شدند؟ شاید کسان دیگری مدفون باشند. مردم می‌گویند: ای مهدی آل محمد! کسی غیر از این دو نفر در اینجا مدفون نیست. آنها از این جهت در اینجا دفن شدند که خلیفه پیغمبر و پدر زن او هستند، حضرت مهدی سلام الله علیه سه بار این سؤال را تکرار می‌کند، سپس دستور می‌دهد که آن دو نفر را از قبر بیرون بیاورند. مردم هم آنها را بیرون می‌آورند، در حالی که بدنشان تر و تازه است و اصلا نپوسیده و رنگشان تغییر نکرده است. سپس حضرت مهدی سلام الله علیه می‌پرسد: آیا کسی در میان شما هست که اینان را بشناسد؟ مردم می‌گویند: ما آنها را به اوصافشان می‌شناسیم. اینان انیس جد شما هستند. حضرت می‌پرسد: آیا در میان شما کسی هست که جز این را بگوید یا در مورد آن دو شک کند؟ می گویند: نه، پس حضرت خارج کردنشان را تا سه روز به تاخیر می اندازد ، سپس این خبر در بین مردم پخش می شود و حضرت مهدی سلام الله علیه حاضر می شود و دیواره ها را از قبر آن دو کنار می زند و به می فرماید: قبر را نبش کنید و آن دو را خارج کنید (يَقُولُ لِلنُّقَبَاءِ اِبْحَثُوا عَنْهُمَا وَ اُنْبُشُوهُمَا) و نقبا آن دو را با دستانشان می یابند و آن دو خارج می شوند، در حالی که تر و تازه هستند مثل صورت آن دو و حضرت کفن هایشان را برمی دارد و امر می فرماید که آن ها را به درخت خشک و پوسیده ای آویزان کنند و آن دو را بر آن مصلوب می کند و بعد از درخت سرسبز می شود و شاخ و برگ درآورده و رشد می کند. با مشاهده این وضع عجیب، دوستداران آنها می‌گویند: به خدا قسم این شرافت حقیقی است که اینها دارند و ما هم به دوستی اینان فائز شدیم! هر کس جزیی محبتی از آنها در دل داشته باشد، می‌آید و آن منظره را می‌نگرد و با دیدن آن فریفته می‌گردد. در این هنگام منادی حضرت مهدی سلام الله علیه صدا می‌زند: هر کس دو صحابه پیغمبر و انیس او را دوست می‌دارد در یک سمت بایستد. مردم دو دسته می‌شوند: یک دسته دوست آنها و دسته ای دشمن آنان. ادامه حدیث👇👇👇👇
هدایت شده از موکب انتظار
ادامه حدیث👆☝️☝️ حضرت مهدی سلام الله علیه به دوستان آن دو نفر دستور می‌دهد که از آنها بیزاری جویند. آنها هم می‌گویند: ای مهدی آل پیغمبر! ما پیش از آنکه بدانیم اینان در نزد خدا و تو چنین مقامی دارند، از آنها بیزاری نجستیم، اکنون که فضل و مقام آنها برای ما ظاهر شده، چگونه با دیدن بدن تر و تازه آنها و سبز شدن درخت پوسیده از آنان بیزاری بجوییم؟ بلکه به خدا قسم ما از تو و کسانی که عقیده به تو دارند و آنها که به اینان ایمان ندارند و آنها را بر دار زدند و از قبر بیرون آوردند، بیزاری می‌جوییم. در این وقت حضرت مهدی سلام الله علیه به امر خداوند دستور می‌دهد باد سیاهی بر آنها بوزد و آنان را مانند ریشه‌های پوسیده درخت نخل از میان می‌برد. سپس دستور می‌دهد آنها را از بالای دار پایین بیاورند و به امر خداوند آنها را زنده می‌گرداند و دستور می‌دهد تمام مردم جمع شوند. آنگاه اعمال آنها را در هر دوره ای شرح می‌دهد، تا آنکه داستان کشته شدن هابیل فرزند آدم، برافروختن آتش برای ابراهیم، انداختن یوسف در چاه، زندانی شدن یونس در شکم ماهی، قتل یحیی علیه السّلام، به دار کشیدن عیسی، شکنجه دادن جرجیس و دانیال پیغمبر علیهم السّلام، زدن سلمان فارسی، آتش زدن در خانه امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسن و حسین سلام الله علیهم، تازیانه زدن به بازوی حضرت فاطمه سلام الله علیها، لگد به پهلوی او زدن، سقط شدن محسن سلام الله علیه بچه او، سم دادن به امام حسن، کشتن امام حسین و اطفال و عموزادگان و یاوران آن حضرت سلام الله علیهم، اسیر کردن فرزندان پیغمبر، ریختن خون آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و هر خونی که به ناحق ریخته شده، هر زنی که مورد تجاوز قرار گرفته و هر خیانت و اعمال زشت و گناه و ظلم و ستمی که از زمان حضرت آدم علیه السّلام تا موقع قیام قائم ما سلام الله علیه از بنی آدم سرزده، همه و همه را به گردن آن دو انداخته و بر آنها ثابت نموده و ملزم می‌گرداند و آنها هم اعتراف می‌کنند. آنگاه دستور می‌دهد هر کس حاضر است و از آنها ظلمی دیده قصاص کند. آنها هم قصاص می‌کنند، سپس آنها را دوباره بر همان درخت به دار می‌کشد. آنگاه امر می‌کند آتشی از زمین بیرون آمده و آنها را با درخت می‌سوزاند. آنگاه به باد دستور می‌دهد تا خاکسترشان را به آب دریاها بپاشد. مفضل خدمت امام صادق سلام الله علیه عرض کرد: آقا! این عذاب آخر آنهاست؟ حضرت فرمود: نه! نه! ای مفضل، به خدا قسم فردای قیامت هر مؤمن و کافری که به صحرای محشر می‌آیند و سید بزرگ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و صدیق اکبر امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و ائمه اطهار سلام الله علیهم نیز حاضر می‌شوند و همه آنها از آن دو نفر قصاص می‌کنند. تا جایی که آن دو نفر را در هر شبانه روز هزار بار می‌کشند و باز به امر خداوند به صورت اول برمی گردند تا باز عذاب شوند. 📚بحارالانوار ، ج ۵۳ ، ص ۱ اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/joinchat/882180318Cbf852e4ff8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- رهبر معظم انقلاب اسلامی: امیرالمؤمنین این روزها با دل شکسته، با سینه‌ی پُر از غم با عزیزه‌ی خود وداع می‌کند. ودیعه‌ی گرانباهای پیغمبر را به او بر می‌گرداند؛ دلِ امیرالمؤمنین پُر از غم است امّا اراده‌ی او و همّت او مطلقاً کاستی نگرفته است. این درس است برای من و شما. - غم هایی هست که کوه‌ها را می‌شکند انسانِ مؤمن را نمی‌تواند بشکند... 📲 کانال بزرگ شاه بیت مقاومت 👇 https://eitaa.com/joinchat/3117023246Cf96f41a7fb
قضیه جالب این جمله و کلمه مبارکه را سنجاق کرده‌ایم علماء فرمودند این جمله یک حرز و سپر ایمنی ملکوتی است
اطلاعیه شرح زیارت آل یاسین بسم الله الرحمن الرحیم 🌺یا صاحب الزمان ادرکنا 🌺 متن پیاده‌شده‌ی جلسهٔ 9⃣ زیارت «آل‌یاسین» در ٨ قطعه، در کانال «معارف منتظران» قرار داده شد. طالبان می‌توانند با لینک زیر وارد این کانال شده و متون پیاده شده را مطالعه فرمایند. لینک کانال معارف منتظران https://eitaa.com/joinchat/2038759444Cab1ec73dbd
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍ پيامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله: مؤمن، گناه خود را چونان تخته سنگ بزرگى بر بالاى سرش مى‌بيند كه مى‌ترسد به روى او بيفتد و كافر، گناه خويش را مانند مگسى مى‌بيند كه از جلوى بينى‌اش رد مى‌شود. 📚 بحارالأنوار ج77 ص 77 @hebeh1400momenin
✅ دعای توصیه شده از جانب امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه برای رفع گرفتاری: روایت علی بن عاصم که قطب راوندی در کتاب قصص الأنبیاء در قسمت دعاهای امام زمان علیه‌السّلام به عنوان دومین دعای حضرتشان بیان کرده اینچنین است: 🔹 يَا مَنْ إِذَا تَضَايَقَتِ اَلْأُمُورُ فَتَحَ لَنَا بَاباً لَمْ تَذْهَبْ إِلَيْهِ اَلْأَوْهَامُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِفْتَحْ لِأُمُورِيَ اَلْمُتَضَايَقَةِ بَاباً لَمْ يَذْهَبْ إِلَيْهِ وَهْمٌ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ. @varesoon
798236419_1398017932.mp3
7.88M
صوت ٢ (این صوت یک مکالمه ضبط شده بدون صدای تماس گیرنده می‌باشد) تشریح جایگاه یک امام زمان علیه السلام در کنار همسری بداخلاق و قابل تحمل‌شدن بلکه شیرین شدن باطنیِ این پرستاری روحی در با امام زمان ارواحنافداه در حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا نعمتی ١٧ جمادی الاولی ١۴۴۶ ٢٩ آبان ١۴٠٣ https://eitaa.com/montazeranmula
سؤال شما: لطفا درباره این حدیث توضیح بفرمایید : امام حسن عسکری فرمودند: «نحن حجج الله علیکم و جدتنا فاطمه حجة الله علینا؛ : ما (ائمه معصومین علیهم السلام) حجت‌های خدا بر شما هستیم و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام حجت خدا بر ما هستند». پاسخ ما: یعنی اگر خداوند خواست علمی را از طریق حضرت زهرا سلام الله علیها به ائمه اطهار علیهم السلام برساند، کلام حضرت زهرا علیهاالسلام بر امامی که آن علم به او از این طریق می‌رسد، حجت است و نیازی به دریافت مستقیم از خداوند متعال توسط آن امام معصوم علیه السلام نیست. این معنای حجت است همانطور که (بعنوان فقط مثال) ما فتوایی را از مرجع تقلید میگیریم و آن فتوا بر ما حجت است و نیازی نیست برویم خودمان از منابع روایی آن را استخراج کنیم در اینجا هم خداوند ممکن است گاهی در بعضی موارد - و حتی یا در همه‌ی موارد و علوم - بخواهد بین خود و ائمه اطهار علیهم السلام واسطه‌ای قرار دهد و او را بر ائمه، حجت قرار دهد و آن حجت و واسطه حضرت زهرا سلام الله علیها است. و این در حالی است که خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم آن علوم را از پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گرفته و حجت بر آن حضرت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم است. پاسخ از: حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا نعمتی https://eitaa.com/porseshemontazern
بسم الله الرحمن الرحیم یا اباصالح المهدی ادرکنی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 یک گلوله برای پیشانی لاتِ تهرانی قطعه 1⃣ منبع: مؤسسه میراث نبوت ... صورتش را در هم کشید و گفت: «ببین! من همه کار کرده‌ام. هر کاری که فکر بکنی و توی ذهنت بیاوری من کرده‌ام. همه‌ی محله‌های خلاف تهران، من را می‌شناسند. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «کامران فهیم» به سال 1361 و در سن 19 سالگی داوطلبانه به جبهه‌های جنگ عازم شد و تا پایان جنگ، بخش عمده‌ی جهادش را در مناطق عملیاتی غرب کشور سپری کرد. آن چه خواهید خواند، خاطره ای است خواندنی و تکان دهنده، به روایت «کامران فهیم». خواندن این خاطره را به کاربران عزیز توصیه می‌کنیم و اگر حالی دست داد، دعای خود را از ما دریغ نکنید: توی کردستان معمولا بچه‌ها را به اسم کوچک صدا می‌کردیم. حتی بعضی وقت‌ها اسم کوچک مستعار. اما یکی بود که معروف شده بود به «تهرانی». بچه‌ها یا صدایش می‌کردند «تهرانی»، یا «بچه تهرون». خیلی هیکل ورزیده‌ای داشت؛ قد بلند و ورزیده و لاتی. ابروهای پر و موهای فر وزوزی و دور چشم‌های کاملا سیاه. وقتی با معرفی نامه‌ی کارگزینی آمد گردان، لباس شخصی تنش بود و کفش قیصری. ریش‌هایش سیخ‌سیخ در آمده بودند. معلوم بود که تا چند روز پیش مثلا روزی دو بار آن‌ها را می‌تراشیده. از کارگزینی معرفی‌نامه گرفته بود و آمده بود گردان. تا آمد توی محوطه، با لهجه‌ی غلیظِ لاتی گفت «ساملیکم». همه نگاهش کردند. من فکر کردم حتما مراجعه کننده است و مثلا گذری آمده یکی از بچه ها را ببیند و برود. اما پرسید: «این‌جا رئیس کیه؟» گفتم: «بفرمایید. چه کار دارید؟» غیظ کرد و گفت: «مگه نگفتم رئیس مئیس این‌جا کیه؟ لابد خودشو کار داریم دیگه». یکی از بچه‌ها مرا نشانش داد و گفت: «ایشونه». پوزخند زد و گفت: «این جوجه رییسه؟ برو بابا.» بلند شدم و گفتم: «پسر خوب ادب داشته باش. این چه‌طور حرف زدنه؟» ادامه دارد...
🌷 یک گلوله برای پیشانی لاتِ تهرانی قطعه 2⃣ گفت: «ببین خوش ندارم با من این‌جوری صحبت کنی. اگه راست‌راستی رئیس تویی، من معرفی شدم به گروهان شما. بسجی هم هستم. تا حالا هم جبهه نبودم. آموزش رفتم و امدم این‌جا. اما همه تان را حریفم.» معرفی‌نامه‌اش را گرفتم و گفتم برو یک گشتی بزن و نیم ساعت دیگر بیا. زنگ زدم به کارگزینی و گفتم این دیگر کیه که فرستاده‌اید برای ما؟ آمده این‌جا گروهان را ریخته به هم و برای همه شاخ‌وشونه می‌کشد.» گفتند این‌جا هم با همه دعوا کرده که من حتما باید بروم گردان رزمی. معمولا اعزام اولی‌ها را می‌فرستادند توی گردان های پشتیبانی، اما او با دعوا از کارگزینی نامه گرفته بود برای گردان رزمی و خراب شده بود سر ما. پیش خودم گفتم چه می‌شود کرد؟ حالا که آمده، بگذار بماند. اگر نقطه ضعفی ازش دیدیم، جوابش می‌کنیم، وگرنه جای ما را که تنگ نکرده. پرسیدم: «چه کار بلدی؟» خیلی مصمم گفت: «ببین! هر کاری که بگید می‌کنم. ظرف‌شویی بلدم، تی می‌کشم، توالت تمیز می‌کنم، غذا می‌پزم، لباس همه‌تون رو می‌شورم. ولی کارم تک تیراندازیه. یعنی هر جوریه به اسلحه بهم بدید». یک «ژ- سه» قنداق‌دار تحویلش دادیم و بند حمایل و فانوسقه و قمقمه و کول‌پشتی. دو تا هم جیب‌خشاب بهش دادیم که توی هر کدامش دو خشاب «ژ- سه» جا می‌گرفت. اما جلوی در تسلیحات دوباره درگیری راه انداخته بود که من شش تا جیب خشاب می‌خواهم و دوازده تا خشاب. می‌خواست دور تا دور کمرش را پر از خشاب کند. بهش گفته بود نمی‌توانی با این‌همه خشاب از ارتفاع‌ها بروی بالا. سر و صدا می‌کرد که شما کاری به این کارها نداشته باشید. اگر می‌خواهم حتما می‌توانم ببرم.اشاره کردم که بهش بدهند. تا اسلحه و خشاب را تحویل گرفت گل از گلش شکفت. انگار به یک هدف مهم زندگی‌اش رسیده باشد. کشیدمش کنار و دوستانه بهش گفتم: «ببین آقا تهرانی عزیز گل و گلاب! مواظب باش اشتباهی نزنی یکی را بکشی؟ توی خط و موقع درگیری حتما به حرف من گوش کن». سرش را انداخت پایین و آرام زمین را نگاه کرد. احساس کردم که این جوری می‌خواهد اطاعتش را نشان بدهد. ادامه دارد...
🌷 یک گلوله برای پیشانی لاتِ تهرانی قطعه 3⃣ بعد از مدتی که دیدم واقعا زبر و زرنگ است، گفتم بیا پیک من باش. یک بار که رفته بودیم درگیری، کارش را خیلی خوب انجام داد. تیراندازی هم نکرد. چون با من بود و فقط بهش می‌گفتم برو این ور و اون ور. یکی از بچه ها هم بهم گفت: «این تهرانی واقعا بچه‌ی نترسیه‌ها. وقتی تو فرستادیش زیر آتش و تیراندازی، مرتب تیر می‌خورد اطرافش، ولی نمی‌ترسید. حتی عکس‌العمل نشان نمی‌داد. خیلی آرام و بی هیچ ترسی م‌رفت و می آمد.» چند نفر دیگر هم که این صحنه را دیده بودند تائید کردند که این آدم خیلی کله‌خراب است، اصلا ترس حالیش نمی‌شود. بچه‌ها باهاش رفاقت نمی‌کردند و نمی‌جوشیدند. خودش هم از بچه‌ها دوری می‌کرد. می‌رفت یک گوشه ‌ای و تنهایی می‌نشست. یک بار بهش گفتم: «چیه تهرانی؟ چرا پکری؟» گفت: «نه پکر نیستم، فقط اینه که بچه‌ها خیال می‌کنند با یک آدم لات عوضی طرفند و با ما خوش‌مشربی نمی‌کنند و تحویلمان نمی‌گیرند». خندیدم و گفتم: «تهرانی! خداییش خلاف‌کار تیر بودی و حالا آمده‌ای توی این کار. نه؟» چشمان درشت و سیاهش را ریز کرد و صورتش را در هم کشید و گفت: «ببین! من همه کار کرده‌ام. هر کاری که فکر بکنی و توی ذهنت بیاوری من کرده‌ام. همه‌ی محله‌های خلاف تهران، من را می‌شناسند. ولی الان آمده‌ام این‌جا با خدای خودم خلوت کنم. می‌خواهم تکلیفم را با خدا و خودم روشن کنم و ببینم من همان راه را بروم یا نه؟ می‌خواهم ببینم خدا با من چه کار می کند». گفتم: «تهرانی! شنیده‌ام نماز هم نمی‌خوانی». گفت: «آخه بلد نیستم.» به «رحیمی» که می‌گفتند طلبه است، گفتم: «به تهرانی نماز یاد بده». گفت: «بابا من خجالت می‌کشم، این سن بابا بزرگ من را دارد». گفتم: «کار خاصی لازم نیست بکنی. فقط هر وقت که خواستی نماز بخوانی بلندتر و آرام‌تر بخوان». به تهرانی هم گفتم: «حواست به این رحیمی باشد. هر جا که رفت نماز بخواند، کنارش بایست و هر چه خواند و هر کاری کرد، تو هم همان را بکن». دو-سه روز که این کار را کرد، آمد و گفت: «من این‌جوری نمی‌تونم. این رحیمی نمازهاش دو -سه ساعت طول می‌کشه». گفتم: «خب یک خورده تحمل کن تا یاد بگیری، بعد خودت هر جوری دوست داشتی بخوان». ادامه دارد....
🌷 یک گلوله برای پیشانی لاتِ تهرانی قطعه 4⃣ یواش یواش بچه‌ها باهاش خودمانی شدند و چیزهای دیگر هم یادش دادند. وقتی می‌دیدند که علاقه دارد و یادگیریش هم خوب است سر شوق می‌آمدند. دیگر مثل همه‌ی بچه‌ها شده بود. همه تحویلش می‌گرفتند و باهاش دوست شده بودند. دیگر از آن گذشته‌ی طولانی، فقط یک لهجه‌ی رقیق لاتی برایش مانده بود. قرار شد برویم درگیری، یک عملیات سنگین بود بین بانه و سردشت و سقز؛ نزدیک مرز. گفتند آماده باشید که امشب حرکت می‌کنیم. همه به جنب‌وجوش افتاده بودند. تهرانی هم خودش را آماده می‌کرد، اما خیلی آرام و بی‌حرف رفته بود توی فکر؛ یک فکر عمیق و بی‌انتها مثل عمیق ترین اقیانوس جهان. بهش گفتم: «چیه تهرانی؟ چرا این‌جوری رفته ای توی لک؟» چشمانش را ریز کرد و آرام، طوری که انگار می‌خواهد کسی نفهمد، گفت: «جون حاجی نمی‌دونم چیه که از دیشب توی خودم نیستم، مال خودم نیستم. هر چه می‌خوام شربازی دربیارم، یا لاتی حرف بزنم، یا مثلا حال بروبچه‌ها را بگیرم شانه‌هایم نمی‌گذارند. دهانم باز نمی‌شه. فکم تکون نمی‌خورد. انگار یه چیزی به من غلبه کرده، یک چیز دیگه‌ای به غیر از خودم». چشمانش همین‌ها را گواهی می‌داد. همه‌ی حرف‌هایش راست بود. راحت می‌شد تغییر را از توی چهره‌اش خواند. اما حالا وقت عملیات بود. باید راهش می‌انداختم. گفتم: «تهرانی؟ باز ما را گذاشته‌ای سر کار؟ باز خالی‌بندی را شروع کرده‌ای؟ بلند شو راه بیافت. نکنه کم آورده‌ای؟» باید دوشکا را می‌بردیم بالای یک ارتفاع بلند و صعب‌العبور. از روی نقشه برایش توضیح دادم و گفتم: «شما این دوشکا را می‌برید این‌جا و سوارش می‌کنید. دو نفر را هم می‌فرستم کمکت». گفت: «این دوشکا که چیزی نیست، خودم تنهایی می‌برمش». گفتم: «اذیتت می‌کند»، گفت: «نه خودم می‌برمش». تنهایی دوشکا و سه پایه را از دویست متر شیب تند برد بالا و آماده‌ی تیراندازی کرد. آماده بودیم که درگیری را شروع کنیم. یک منطقه‌ی وسیع را محاصره کرده بودیم. قرار بود دو تا گردان رزمی هم بیایند که راه فرار «کوموله‌»ها را از توی دشت هم ببندند. گردان‌های رزمی که می‌رسیدند ما هم حمله را شروع می‌کردیم. دیگر صبح شده بود. بهش گفتم: «تهرانی! نمازت را خواندی؟»، گفت: «نه». پا شدیم و با آب قمقمه وضو گرفتیم و نماز خواندیم. بعد از نماز، همین‌جور که دو زانو کنارم نشسته بود گفت: «حاجی! یه چیزی می‌خوام بهت بگم، شاید باورت نشه.» حدس می‌زدم که می‌خواهد چه بگوید. اما خودم را زدم به آن راه و با لحن شوخی گفتم: «باز چیه؟» گفت: «من امروز شهید می‌شم». گفتم: «ولمون کن بابا». ادامه دارد...