سلام و ادب عزیزان دل 🌱
دوستان عزیز و بزرگوار میخوایم یه سلسله مبحث #نفوذ و #دشمن_شناسی از سری پژوهش های استاد طائب رو تو کانال شروع کنیم تا برسیم به تحلیل شهادت حضرت زهرا سلام الله(به شرط حیات ان شاءالله)
فقط ازتون خواهش میکنم مطالب رو با دقت دنبال کنین❤️
خدایش باید بدونیم قضیه چی بوده از اول!
یه بچه شیعه برای روضه ها فقط گریه نمی کنه حتما تفکر و تامل هم داره که دوباره قصه تکرار نشه🤚
یه خبر خوب هم برای مدیران بزرگوار کانالها و گروه ها یه یا علی بگید و این مطالب رو کپی کنید کاملاً راضی هستیم و حلال حلاله😉
#نفوذ و #دشمن_شناسی
چی شد که بعد از پیامبر صلوات الله خلافت به امیرالمومنین علی علیه السلام نرسید؟!
پیغمبر اکرم صلوات الله بیست و هشتم صفر از دنیا رفتن دوم ربیع الاول جناب ابوبکر در مدینه به قدرت رسیدن سه روز طول کشید روز چهارم ایشون شد رئیس...!!
چرا بعد از پیغمبر اکرم جناب ابوبکر رئیس شد؟!
مگه پیامبر اکرم علی بن ابیطالب را معرفی نکرده بودن؟! 🤔
چرا؟!
سلام علیکم🌱
دوستان بریم سراغ ادامه ی بحث نفوذ و دشمن شناسی؟!🤚
#نفوذ و #دشمن_شناسی
اوج کلاس مکه ابوجهل بود و ابوسفیان!!
ابوجهل سال دوم هجری تو جنگ بدر فاتحه اش خونده شد کشته شد اون صحبتی که این شخص با عبدالله مسعود(کسی که به درک واصلش کرد) داره نشون میده که چقدر کلاس کارش پایین بوده
(ابوجهل تو جنگ بدر اومده بود، زخمی شد افتاد...
عبدالله مسعود هم تو سپاه اسلام بود این عبدالله مسعود خیلی ضعیف بود، جونِ جنگیدن نداشت...
ابزار جنگم نداشت وقتی می خواستن از مدینه بیان شمشیر نداشت هیچی نداشت توان چوب زدنم نداشت...
به همسرش گفت: ما داریم میریم چیکار کنیم؟! گفت: این چاقویی که باهاش مثلاً نون خُرد میکنیم اینو ببر لااقل اون جا میخوای غنیمت بگیری بتونی طنابی رو پاره کنی...
این با چاقوی آشپزخونه شون اومده بود...🙄
#نفوذ
هیچ فرقی بین ابوبکر و ابوجهل نبوده!!
یعنی چی هیچ فرقی نبوده؟!
ابوجهل ویژگیش چی بود؟!
این که پیغمبرو قبول نکرد ایمان نیاورد ابوبکرم عین ابوجهل یه ثانیه ام ایمان نیاورد به پیغمبر...
به امام صادق علیه السلام گفتن آقا نظرتون راجع به ابوبکر چیه؟!
فرمود برای یه لحظه هم به پیغمبر ایمان نیاورد...
عجبا این عین ابوجهل برای یه لحظه هم به پیغمبر ایمان نیاورده ولی این نفر دوم اسلامه...🤔 اون ابوجهل اونجوری گور به گور شد...
چرا؟!
معلوم میشه بابا کلاس کار این با اینا فرق داشته کجا خونده؟!
از کجا یاد گرفته بود؟!
این آقای ابوبکر نفوذی یهودیها بود اینو اونا فرستاده بودن این تو مکتب اونا درس خونده بود
یهودیا کیا هستن؟!
یهودیا همونایی هستن که امروز دنیا رو میچرخونن این یهودیا از ظهور اسلام می ترسیدن خلاصه براتون میگم از ۴۰۰ سال قبل از اینکه پیغمبر ما به دنیا بیاد در برابر حرکت پیغمبر طراحی کردن...
چی طراحی کردن؟!
سه تا برنامه طراحی کردن
یکی #ترور
یکی #ایجاد_موانع
یکی #نفوذ
اینا رو براتون توضیح بدم تا متوجه بشید این ابوبکر کی بوده؟!
و تاریخ چرا اینجوری شد؟!
اوضاع دنیا چرا امروز اینجوریه؟!
ترور چیه؟!
#نفوذ
یهودیا دیگه فهمیده بودن ایشون بابای همون پیغمبر آخر الزمانه...
یه زن زیبای یهودی رو فرستاده بودن مکه گفتن تو برو تلاش کن با این ازدواج کنی اون پیغمبر به ما منتقل بشه... این میومد سر راه عبدالله تو مکه که بیا با من ازدواج کن ایشون میگفت نه!!
تا اینکه عبدالله با وهب و چند نفر دیگه از اشراف قریش رفته بودن برای شکار، وهب میبینه از پشت یه کوهی چند نفر حمله کردن عبدالله رو بکشن...
میگه من رفتم ازش دفاع کنم دیدم اینا از یه چیزی ترسیدن فرار کردن فهمیدم این با این حادثه ای که میخواد تو مکه بیفته ارتباط داره...
میره خونه عبدالمطلب میگه نمیخوای واسه این پسرت زن بگیری؟!
میگه چرا!!
میگه بیا دختر منو بگیر (این از اشراف بوده اشراف که دختر خودشون رو به کسی پیشنهاد نمی کنن)
عبدالمطلب میگه باشه!!
عبدالله با آمنه ازدواج میکنه...😇
قانون اینه ازدواج که کردن برای تجارت باید برن
عبدالله مال التجاره از پدر میگیره میره راهی تجارت میشه...
میرسه به مدینه بهش سم میدن از دنیا میره...
اما تیرشون دیر به هدف میخوره، نطفه ی بچه در مکه بسته شده...
#نفوذ و #دشمن_شناسی
یه مطلبی براتون بگم تو قرآن این آیه را داریم خدای متعال به پیغمبرش میگه
اَلَم یَجِدکَ یَتیماً فَاوَا
ضحی/۶
تو یتیم نبودی، من تو رو پناه دادم؟!
این همه یتیم ما تو دنیا داریم خدا به یه دونه شون منت گذاشته، که بیاد به پیغمبر منت بذاره...؟!
اصلاً این داستان، داستان منت گذاریه؟!
نه!!
میدونی داستان چیه؟!
هجوم مشرکین قوی...
بعداً هجوم یهودیا قوی...
پیغمبر مبعوث شده دیگه، مسلمونا بریدن خدای متعال می خواد به مسلمونا بگه بابا بریدن نداره شما پیروز هستین...
چی میگه!!
میگه پیغمبر تو یتیم بودی یا نه؟! بله
این یهودی که انقدر باهاش درگیری اون موقع دشمن بود؟! آره
اون موقع تو کی رو داشتی؟! هیشکی
حتی باباتم نبود که از تو حمایت کنه؟! بله
اون دشمن با همه ی قوا دنبال این بود تو رو از بین ببره، تونست؟! نه
چی نگهت داشت؟! خدا
بابا الان که تو دیگه نیرو داری الان جای اینه که بترسن؟!
اگه این دشمن قرار بود از بین ببره اون موقع می برد نترس!!👌
#نفوذ
#دشمن_شناسی
اومدن شناسایی کردن این مدینه ی امروز (یثرب) اصل اصلش سه قبیله یهودیا اومدن
بنی قریظه
بنی قینقاع
بنی نظیر
اینجا مستقر شدن بعد اوس و خزرجی ها اومدن
۲۰۰ کیلومتر رو به شمال در ارتفاعات خیبر استحکامات زدن
۷۰۰ کیلومتر از مدینه به سمت قدس تو تبوک یهود تیماع رو مستقر کردن
از مدینه ۱۰۰۰ کیلومتر بری جلو به سمت قدس در موته استحکامات زدن
از موته رد بشی (موته ی امروز در شمال اردنِ) مرز اسرائیل با اردن میشه موته
از موته که رد بشی میشه بیت المقدس
از خیبر یه راهی هست میره از جنوب سوریه میره بالا احتمال داره از این جا بیاد، اومدن اینجا کشت و صنعت فدک رو زدن
بنابراین بنی قینقاع، بنی نظیر، بنی قریظه، خیبر، فدک، تبوک، موته
شد چند تا؟! هفت تا...
عملیات تأخیری اینا نذاشت پیغمبر به بیتالمقدس برسه...
خب این پیغمبر طبق اطلاعات اونا دوازده تا جانشین داره اولشون علی بن ابیطالب
خب پیغمبر از دنیا رفت علی پرچم رو برداره همونطور که اگه پیغمبر اونجا رو میگرفت دیگه اونجا ازدست اسلام بیرون نمی رفت علی می رفت اونجا رو فتح می کرد اونجا دیگه ازدست اسلام بیرون نمیره...
پس اینا از قبل میدونن این دوازده تا جانشین داره...
ما پیغمبرو حلش کردیم جانشینا رو چه جوری حلش کنیم؟! 🤔
داستان #نفوذ رو طراحی کردن گفتن درون سیستمش نفوذ میکنیم یه نفر رو رشد میدیم میاریم بالا بعد از اون به جای جانشین خودش این به قدرت میرسه...
این جناب ابوبکرو آوردن با دو دستورالعمل:
۱- آقا تو در کنار رسول الله جوری کار میکنی که همه فکر کنن تو دوم اسلامی...
۲- سازمانی رو تشکیل میدی که این سازمان معتقد باشه بعد رسول الله تو باید رئیس باشی...
سلام و نور🌱
هر چی جلوتر میریم مطالب خیلی مهم تر میشن
بریم ببینیم چی شد ادامه این جریان جالب و عجیب...🤚
#نفوذ
مشرکین وقتی فهمیدن جلسه درونی گذاشتن که اینو بکشیمش میخواد بره...
چی کار کنیم؟! چه جوری بکشیمش؟!🤔
تو کوچه پس کوچه ها که نمیشه پیغمبرو زد، پیغمبر زورش زیاد بود تو خندق، وقتی این خندق رو میکندن رسیدن به یه سنگ خیلی گنده هرچی دیلم و کلنگ میزدن سنگ نمی شکست کار گیر کرده بود پیغمبر اومد کلنگ رو گرفت با سه تا ضربه سنگ رو شکوند...
پیغمبر اکرم قوی بود کسی از نظر فردی حریفش نبود بنابراین این رو باید تو حالت خواب دسته جمعی بزنیمش...
طراحی کردن گفتن شب تو خونه که خوابید، میریزیم می کشیمش (۱۴ نفر یکیشون خالد بن ولید بود اون شمشیر زن ماهر...)
خب کدوم خونه میخوابه؟!
تعقیب مراقبت گذاشتن تو این خانه...
بالای این خونه مراقبت ثابت گذاشتن
جبرئیل اومد فرمود: اینا امشب میخوان تو این خونه تو رو بکشن از این خونه باید فرار کنی بری...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
اومدن...
پیغمبر اکرم مسجد ساختن، ابوبکر روبروی خانه پیغمبر زمین خرید چون همه خونه ها کنار مسجد بود پیغمبر در خانه شون به مسجد باز میشد بغلشم یه اتاق درست کردن برای علی بن ابی طالب اینم درش به مسجد باز می شد
این اومد اون رو به رو اونجا زمین خرید در خونه اشو باز کرد به مسجد اونجا می نشست هرکی میومد با پیغمبر کار داشت می دوید می رفت بغل پیغمبر مینشست...
جبرئیل آمد گفت: این درهایی که به مسجد باز شده همه رو ببند فقط در خانه خودت و علی باز بمونه...
این نگاه کرد دید عه منفذ اطلاعاتی داره بسته میشه...
عُمرو فرستاد گفت: عمر برو به پیغمبر بگو که میشه من یه پنجره باز بزارم؟!
اومد گفت پیغمبر فرمود:نه باید ببندی
دوباره اومد گفت: یا رسول الله ما خیلی دوست داریم تو رو ببینیم به اندازه یه بند انگشت اجازه بده ما باز بزاریم هر موقع بخوایم ببینیمت اینجوری بتونیم نگات کنیم...
فرمود: به اندازه یه سر سوزن هم حق نداری باز بذاری برو ببند...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
حالا باید این سنگو از تو این جاده بردارن...
فکر کرد، زیرک بود...
اومد گفت: باریکلا علی!! رئیس شدی، رئیس من و همه...
میدونید وقتی اومد قبول کرد چه اتفاقی افتاد؟! همه گفتن: درود بر ابوبکر...
چرا درود بر ابوبکر؟! 🤔
گفتن؟! این تا قبل از این که پیغمبر بگه قرار بود رئیس بشه چون ۲۷ سال از علی بزرگتر بود دیگه
تا پیغمبر فرمود علی هوای نفسشو گذاشت زیر پاش، گفت: هرچی پیغمبر میگه...
باریکلا این عجب آدم خوبیه!!
گفت من الان میرم ایمان میارم قبول می کنم بعداً میام تو مدینه میگم مردم علی جوانِ نمیتونه...
اگه الان قبول کنم اون موقع حرف منو قبول می کنن، اما اگه الان قبول نکنم بعداً بگم نه، میگن ابوبکر تو از اول مسئله داشتی...
ببین زیرکی رو!!
قبول کرد...
آقا اومدن مدینه سازمانشون شروع کرد به کار کردن
علی می تونه کارو بچرخونه؟!
این جوان نیست؟!
میتونه بحرانها رو بخوابونه؟!🤔
سلام و نور عزیزان دل
ممنون از همراهی و نظر لطف تک تکتون❤️
خیلی با دقت بخونیم که کلی نکته داره و کلی حرف...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
خب مردم میگن پیغمبر نمرده...
(به مغیره گفت: برو به ابوبکر بگو کار تمام شده بیا...)
مغیره رفت گفت: ابوبکر پیغمبر مُرد!!
اونم اومد پیش اُسامه گفت: اُسامه دیدی گفتم؟!
پیغمبر مُرد، بریم نماز...
آقا سپاه اُسامه، جمعیت چهار پنج هزار نفر برگشتن...
(شما دقت کنین ابوبکر اینا توی شهر اینجوری مطرح کرده بودن
این علی می تونه بحرانها رو بخوابونه؟! 🤔
عُرضه داره؟!
ببینید با کمال زیرکی یه بحران سازی کردن)
آقا اینا میگن پیغمبر مُرده دیگه، تو شهر عُمر میگه پیغمبر نمرده و اهالی هم میگن پیغمبر نمرده...
اینا یهو وارد شهر شدن این دوتا موج خورد به هم...
اینا میگن پیغمبر از دنیا رفته اونا میگن نه...
دعوا شد کار نزدیک بود به خونریزی برسه
یهو اومدن گفتن که ابوبکر بابا قضیه رو حل کن گفت باشه
رفت خونه ی پیغمبر و صورت پیغمبرو دید و گفت خدا رحمت کنه پیغمبر از دنیا رفته!!
#نفوذ و #دشمن_شناسی
میدونید که زهرای مرضیه سلام الله زندگیش خیلی محقر بود
بغل خانه ی رسول الله یه اتاق داشت علی بن ابیطالب وزیر پیغمبر بود...
یعنی چی؟!
یعنی این جنگ برو... اون جنگ برو...
علی درآمد نداشت که، یه حقوق جزئی پیغمبر به اینا میداد
چقدر بود؟!
شما همتون این آیه رو شنیدین دیگه:
وَ یُطعِموُنَ اَلطَّعَامَ عَلَی حُبِّه ی مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا
الإنسان/۸
اینها روزه بودن فقیر آمد نون داشتن دادن به فقیر، دیگه هیچی نداشتن بخورن با آب افطار کردن
روز بعد دوباره...
چرا اینجوریه؟!
چون پیغمبر به اینا سهمیه نون می داد، این نونی که الان سهمیه شون بود میخوردن دیگه هیچی نداشتن
اینا این سهمیه رو دادن به فقیر با آب افطار کردن سهمیه فردا شبشون رو که گرفتن دوباره مسکین آمد سه روز همینجوریه هی آمد...
انقدر خانه ی علی فقیرانه بود!!
خب زهرای مرضیه، امام حسن و امام حسین و زینب کبری رو داشت خانه حضرت اصلاً چاه آب و اینا نداشت
اینجایی که مسجد النبی هست زمین صخرهایه چاه نمیشه حفر کرد
آب کجا بود؟!
پشت بقیع اونجا چشمه آب بود زهرای مرضیه برای اینکه لباس بچه ها رو بشوره، گندم و آرد کنه و ... باید خودش می رفت از پشت بقیع حدود یک ساعت راهه تا اونجا...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
(برگردید به اون ذهنیت که مردم ابوبکر رو دوم جهان اسلام می دونستن و مردم به دلیل اینکه این آقا عینِ پیغمبره، آوردنش سرکار حالا اگه کسی بتونه ثابت کنه که نه این عینِ پیغمبر نیست این از اون بالا سقوط خواهد کرد)
حضرت زهرا به دنبال همینه اول ازش اقرار گرفت پیغمبر دزدی نمیکرد؟!
نه!!
اموال مردمو مصادره نمی کرد؟!
نه!!
گفت: فدک مال شما نبوده!!
فرمودن: فدک مال من نبوده؟! فدک مال من بوده!!
گفت: نه، فدک مال پیغمبر بود پیغمبرا ارث نمیذارن
حضرت فرمود: این حرفو تو از کجا آوردی؟!🤔
(ببینید اونا فکر میکنن که این جانشین پیغمبره خب جانشین پیغمبر باید حرفا رو بلد باشه دیگه، حالا اگه جلوی مردم ثابت کرد این بلد نیست...)
فرمود: کی گفته پیغمبرا ارث نمیزارن؟!
گفت: خود پیغمبر!! ایشون گفتن ما پیغمبرا ارث نمیذاریم
#نفوذ
#دشمن_شناسی
زهرای مرضیه تا این زمان اصلا گریه نمیکرد...
برای رفتن پیغمبر گریه نکرد...
چرا؟!
خدای متعال در قرآن میگه مومنین کسانی هستن که به رضای خدا رضایت دارن
ببینم امام حسین علیه السلام بچه کیه؟!
بچه ی فاطمه زهراست
امام حسین روز عاشورا تو کربلا وقتی همه رو خرج کرد، دیگه هیچی براش نمونده بود دار و ندار رو داده بود، خودشم داشت میرفت...
آخر سر چیکار کرد؟!
خاک ها را جمع کرد صورتشو گذاشت رو خاک ها فرمود: الهی رضاً برضاک خدایا راضی راضی ام..
گریه کرد؟!
نه!!
جیغ و داد کرد؟!
نه!!
حالا بفرمایید ببینم پیغمبر اکرم وقتی از دنیا میره مورد رضایت خدا هست یا نیست؟!
مورد رضایت خداست!!
زهرای مرضیه به رضای خدا راضیه یا راضی نیست؟!
راضیه!!
پس چرا بشینه گریه کنه...
حالا گریه ی عاطفی میکنه اما...
یَا أَیَتُهَا النَّفسُ المُطمِئِنَّهُ إرجِعی إلَی رَبِّک رَاضِیَةً مَرضِیَّةً
#نفوذ
#دشمن_شناسی
اینا میخوان زهرا رو بکشن، فهمیدن زهرا مقاومت میکنه
آتیش اوردن...
اینا میخوان زهرا رو بکشن چرا؟!
اگه نمیخواستن آتیش که نمیزدن در رو...
صبر میکردن در کاملا میسوخت میریخت بعد میومدن ...
اما همین که در آتیش گرفت در قتاله شد...
یعنی چی؟!
خب میدونین این درای قدیمی که چوبیه یه میخی بیرون هست میگیرن باز میکنن
درب وقتی کاملا سوخت دیگه باز شدن نمیخواد ریخته ...
اما وقتی در فقط این کلون ازبین رفته در داره میسوزه هُل بدی باز میشه...
حالا این در که باز شده اونی که پشت در باشه یا بین اینور میمونه یا اونور...😔
این وقتی در قتاله شد گفت حمله کنید...
بعضیا توجیح نبودن که این میخواد چیکار کنه گفتن: زهرا پشت در وایستاده...
گفت: میدونم زهرا پشت در وایستاده...
خب بره کنار...
زدن در باز شد...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
-راست میگیا
این به اون بگو اون به این بگو...
یهو جو تو مسجد پیچید عه...
به ابوبکر رسید چی کار باید بکنه؟!
ما باید بریم از زهرا رضایت بگیریم قضیه حل بشه
اومدن سراغ علی، علی که قرار بود فراموش بشه تا بُکشنش شد طرف مذاکره...
+علی
-بله؟!
+ما میخوایم بیایم عیادت زهرا ازش معذرت خواهی کنیم
-من باید به زهرا بگم اجازه بده
حضرت فرمودن نمیخواد بیان یه چند روز معطلشون کرد، تو مدینه یهو شایعه شد علی نمیزاره...
حضرت فرمود بیاین...
ابوبکر و عُمَر میخوان بیان دیدن دختر پیغمبر خب زنه، با یه گروهی از زنهای مدینه اومدن
نشستن ...
دختر رسول خدا حالت چطور؟!
حضرت یه آهی کشید...گفت حالم چطوره؟!
از دنیای شما بیزارم دارم میرم ...
گفت و گفت...
یهو گفت: ابوبکر شنیدی پدرم گفت فاطمه خدا به رضای تو راضی میشه و به غضب تو غضب میکنه؟!
گفت: آره شنیدم
گفت: عُمر تو هم شنیدی؟!
آره شنیدم
فرمود: ابوبکر شنیدی پیغمبر گفت :
فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی
گفت: آره شنیدم
فرمودن عُمر تو چی؟!
گفت: آره شنیدم...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
خب آقا جنازه رو شست، کفن کرد نگاه کرد دید که بچه ها دارن از دنیا میرن😔
چرا؟! نمیتونن گریه کنن...
دهن رو گرفتن به پیکر نگاه میکنن الانه که زینب بمیره
حضرت فرمود حالا بیاین خداحافظی کنین ولی ساکت!!
اومدن خودشون رو انداختن رو مادر آروم آروما
آقا امام حسن مجتبی این صورتشو چسبونده بود به کف پای مادر آرام آرام میگفت مادر من حسن توام😔
خب این وضعیت وداع چیز عجیب غریبیه
امیر المومنین میگه یهو دیدم بندهای کفن باز شد فاطمه دست ها رو دراورد بچه ها رو بغل کرد تو سینه اش...😔
نجات داد دیگه...!!
علی ایستاده داره نگاه میکنه یهو جبرئیل آمد
علی بچه ها رو بلند کن...
چیه؟!
ملائک نمیتونن ببینن اونجا غوغائیه...
من سوالم اینه این علی چطوری تحمل میکرد؟!😔
البته براتون بگما علی اون شب پیر شد...🥀
خب برداشت بچه ها رو، حالا میخواد نماز بخونه نماز میت دیگه پیش نماز علیِ حسن حسین زینب ام کلثوم سلمان ایستاد جلوی اینا
الله اکبر ...
اَللهُمَّ اِنا لا نَعلَمُ مِنهُ اِلا خیرًا...
ای خدا...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
سلمان، اباذر، مقداد، عمار، کار رو شروع کردن
جذب افراد به چی؟! به اسلام علوی، به اسلام اصل، اینا میدونستن علی امامه؟! بله
با دستور تقیه ماموریت جذب افراد رو پنهانی شروع کردن.
اینا رو فرستاد تو حکومت ابوبکر و عمر گفت برید اینا میخوان فرمون رو کج کنن ماشین اسلام رو بندازن تو دره تا دیدید داره کج میشه صافش کنید
رفتن...
همه فکر کردن اینا جذب شدن؛ شروع کردن یار درست کردن...
بیست و پنج سال گذشت...
علی تو مدینه به قدرت رسید!!
عه علی تو مدینه چرا به قدرت رسید؟!
اینا اون سازمانه رو نمیشناختن که علی داره تربیت میکنه
این سازمانه ویژگیش چی بود؟!
مردم اونا رو قبول داشتن و اونا علی رو قبول داشتن ولی مردم اونا رو اموی میدیدن...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
دشمن دید نمیتونه سازمان رو پیدا کنه گفت اقا تا اخری اینها سه نفر بیشتر نمونده...
هادی، حسن عسکری، و بقیه الله
اون میخواد بیاد کارا رو درست کنه...
خب اینا رو شناسایی کردن ...
امام هادی رو گرفت آورد سامرا انداخت توی خانه های نظامی گفت بچه اش بدنیا اومد اینو بکش...😔
امام حسن عسکری شناسایی شد امام هادی رو شهید کردن دیگه نذاشتن امام حسن عسکری از اینجا بیرون بره چرا؟!
بچه رو شناسایی کنن...
تنها امام ما که مکه نرفته حج نرفته کدوم امامه؟!
امام حسن عسکری علیه السلام!!
چرا؟!
چون نمیذاشتن از این اردوگاه بیرون بره
امام رو تا بیست و هشت سالگی تحمل کردن... گفتن عجب احمق هایی هستیم ما...خب اینو میکشیم بچه اش بدنیا نمیاد دیگه...
امام رو کشتن پس امام بچه نداره غافل از اینکه بچه پنج سالشه...
چرا؟! چون خدای متعال بچه رو در غیبت به دنیا آورده...
پس چرا دشمن نفهمید؟! اونا میگن حسن عسکری
بچه نداره!!
لذا حکومتی ها اموال امام حسن عسکری رو چیکار کردن؟!
پخش کردن...
شما در باب امام زمان چی میگی؟!
ای کسی که در حالی که تو زنده بودی اموال پدرتو بین دیگران تقسیم کردن!!😔
چرا؟! چون اینا اقا رو ندیده بودن که، اقا غایب شد...