سلام و نور عزیزان دل
ممنون از همراهی و نظر لطف تک تکتون❤️
خیلی با دقت بخونیم که کلی نکته داره و کلی حرف...
#نفوذ
#دشمن_شناسی
خب مردم میگن پیغمبر نمرده...
(به مغیره گفت: برو به ابوبکر بگو کار تمام شده بیا...)
مغیره رفت گفت: ابوبکر پیغمبر مُرد!!
اونم اومد پیش اُسامه گفت: اُسامه دیدی گفتم؟!
پیغمبر مُرد، بریم نماز...
آقا سپاه اُسامه، جمعیت چهار پنج هزار نفر برگشتن...
(شما دقت کنین ابوبکر اینا توی شهر اینجوری مطرح کرده بودن
این علی می تونه بحرانها رو بخوابونه؟! 🤔
عُرضه داره؟!
ببینید با کمال زیرکی یه بحران سازی کردن)
آقا اینا میگن پیغمبر مُرده دیگه، تو شهر عُمر میگه پیغمبر نمرده و اهالی هم میگن پیغمبر نمرده...
اینا یهو وارد شهر شدن این دوتا موج خورد به هم...
اینا میگن پیغمبر از دنیا رفته اونا میگن نه...
دعوا شد کار نزدیک بود به خونریزی برسه
یهو اومدن گفتن که ابوبکر بابا قضیه رو حل کن گفت باشه
رفت خونه ی پیغمبر و صورت پیغمبرو دید و گفت خدا رحمت کنه پیغمبر از دنیا رفته!!
عه از دنیا رفته؟!
آره...!!
این عمر میگه از دنیا نرفته!!
گفت: عمر اشتباه میکنه!!
عمر تا ابوبکرو دید خیالش راحت شد
ابوبکر گفت: عمر ساکت...
گفت: چرا ساکت بشم اینا میگن پیغمبر مرده؟!
گفت آره پیغمبر مرده دیگه...
گفت: بگو ببینم پیغمبرا می میرن؟!
گفت: آره می میرن!!
گفت: به چه دلیل؟!
گفت: قرآن میگه:
اِنَکَ مَیِّتُ وَ إنَّهُم مَّیِتوُنَ
زمر/۳۰
هم تو می میری هم اینا...
گفت: این آیه قرآنه؟!
گفت: آره
گفت: عجب!! من این آیه را نشنیده بودم تا حالا...
آره مسلمونا پیغمبر مرده ما اشتباه میکردیم... بحران خوابید...
کی بحرانو خوابوند؟! ابوبکر
علی تو مدینه بود بحران سرپا بود...
اومدن تو مسجد گفت: دیدین گفتیم که این نمیتونه بحرانها رو بخوابونه!!!
آره خدا پدرتو بیامرزه خودت بیا رئیس شو...
آقا ابوبکر رئیس شد...
سعد بن عباده رئیس خزرجی ها بود، رئیس نیمی از مدینه...
مریض بود تو خونه خوابیده بود بهش گفتن که سعد میدونی چی شد؟!
ابوبکر شد رئیس؟!
ابوبکر شد؟!😳
مگه پیغمبر نگفته بود #علی
چرا...!!
گفتن علی جوانِ به درد نمیخوره...
گفت اگه علی جوانه ما که جوان نیستیم...
اینا یه باره پاشدن از مکه اومدن اینجا (مهاجرینن دیگه) رئیس شدن؟!
ما خودمون مگه دستمون کجه؟! خودمون رئیس میشیم
خب چیکار کنیم مسجد دست اوناست؟!
(مسجد النبی دست اونا بود دیگه)
گفت: عیبی نداره تو محله ی خودمون میریم توی سقیفه جمع میشیم اومدن تو سقیفه، اینو رو برانکارد آوردن...
به مسجد خبر دادن ابوبکر میدونی سعد چی کار کرد؟!
مخالفت کرد...
گفت: غلط کرده!! چهارنفری پا شدن اومدن وارد سقیفه شدن
سعد اینجا چی کار می کنی؟!
گفت: هیچی میگن تو رئیسی؟!
گفت: آره
کی رئیست کرده؟!
گفت: مسلمونا...!!
گفت: پس علی چی شد؟!
گفت: میگن علی جوانِ و فلان...
گفت: آقا چرا تو بشی ما خودمون هستیم
گفت: مگه نشنیدی پیغمبر گفت امامهای بعد از من همه از قریش هستن...
گفت: چرا شنیدم
گفت: خب مگه تو از قریشی؟!
گفت: نه !!
گفت: پس چی میگی...
سعد بن عباده یهو باخت...
خلاصه اومد زور بگه گفت من این حرفها حالیم نیست...
همون محله که مال آقای سعد بن عباده بود ابوبکرو سردست بلند کردن
درود بر ابوبکر
دورود بر ابوبکر
عُمرم جمعیت رو هُل داد رفتن رو برانکارد دو تا از دنده های جناب سعد بن عباده شکست به زور از زیر دست و پا در آوردن بردنش...
ابوبکر شد رئیس...
علی بن ابی طالب کجا بود؟!
بالا سر پیکر پیغمبر پیکر رو شبانه دفن کرد...
حالا اینا برنامه شون چی بود؟! چهار تا برنامه داشتن خط یهوده دیگه، تهدید اسلامو میخواد از بین ببره...
۱- حذف علی
۲- قرآنو خرابش کنن
۳- هرچی روایت از پیغمبر مونده از بین ببرن
۴- این تربیتی که پیغمبر در این اجتماع کرده رو خراب کنن
این چهار برنامه که اتفاق افتاد
علی مُرد،
قرآن از بین رفت تحریف شد،
روایات از بین رفت
فرهنگ مردم عوض شد
علی الاسلام وسلام...
از اسلام هیچی نمیمونه...
اما اول باید علی رو از بین ببرن...
علی رو چه جوری از بین ببریم؟!
ببینید اینا به قدرت رسیدن علی بن ابیطالب پاشو از خونه بزاره بیرون باید بیعت کنه اگر علی بن ابی طالب بیعت میکرد اسلام از بین میرفت...
میدونین مثل کدوم بیعت بود؟!
به امام حسین علیه السلام تو مدینه گفتن بایزید بیعت کن...
فرمود: بیعت نمی کنم
گفتن چرا؟!
فرمود: اگر من بایزید بیعت کنم باید با اسلام خداحافظی کنید، بیعت من با یزید یعنی محو اسلام...
علی بن ابی طالب اگه با ابوبکر بیعت میکرد عین این بود که امام حسین بخواد با یزید بیعت کنه...
خب بیعت نکنه؟!
چیکار کنه؟!
اگه از خونه بیاد بیرون در خانه علی به مسجد باز میشه یعنی صاف می اومد تو مسجد، (مسجد مقر حکومت بود) تا بیاد بیرون میگن علی بیا بیعت کن...
بیعت بکنه اسلام از بین رفته...
بیعت نکنه گردنشو با شمشیر میزنن...