eitaa logo
منتظران یوسف زهراییم
753 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
84 فایل
امید است بتوانیم قدمی در راه ظهور منجی عالم بشریت برداریم. کانال وقف امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠توفیق آشنایی با امام زمان علیه السلام 🔹اندوهگین و غمگین با قدم‌های بی‌رمق به پیامب
💠توفیق آشنایی با امام زمان علیه السلام 🔹اندوهگین و غمگین با قدم‌های بی‌رمق به پیامبر نزدیک شد؛ ایستاد و سلام کرد. آرام دستش را بالا برد و اشک را از گوشه‌ی چشمش پاک کرد. پیامبر نگاهی به او انداخت، سری تکان داد و جواب سلامش را به گرمی داد. با تعجّب نگاهش کرد و پرسید: چشم‌های تو خیس است! آیا گریسته‌ای؟! مرد سری تکان داد و گفت: بله! پیامبر به طرف مرد چرخید. حالا رو در روی هم بودند؛ پرسید: برای چه گریسته‌ای؟! مرد آهی کشید و با بغض گفت: یتیم هستم. پدر و مادری ندارم. تنها و بی‌کس هستم. حیران شده‌ام! 🔹پیامبر نگاهش را داد به افق. به آفتاب که تا غروبش زمان کمی باقی بود خیره شد. کمی سکوت کرد و بعد رو به مرد گفت: می‌دانی ناگوارتر از یتیم بودن، چیست؟! مرد با تعجّب گفت: نمی‌دانم! شما بگویید تا بدانم! پیامبر نگاهش به آفتاب بود؛گفت: ناگوارتر از یتیم بودن، جدایی آن کسی است که از امامش دور افتاده! شیعه‌ای که اهل بیت را ندیده و از علم ایشان بی‌خبر است همان یتیمی است که از امامش دور افتاده است. 📚برداشتی آزاد از روایتی در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام. 🖇دوستدار امام زمان! به پیرامونت نگاه کن! شیعیانی که توفیق آشنایی با امام زمانشان را نداشته‌اند و به فرموده‌ی پیامبر یتیم اند کم نیستند! وظیفه‌ی من و تو نیز روشن است! برای آشنایی بیشتر شیعیان علیه السلام فرصت‌های زیادی را از دست داده‌ایم! اما؛ تا فرصت هست از این امر مهم غفلت نکنیم!
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠توفیق آشنایی با امام زمان علیه السلام 🔹اندوهگین و غمگین با قدم‌های بی‌رمق به پیامب
💠 غلامی صاحب الزمان علیه السلام 🔹از امام جواد علیه السلام سوال شد:  ما لِمَوالیکم فی مُوالاتِکم؟ چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما می باشد؟ آن حضرت در پاسخ داستانی را از جد بزرگوارشان حضرت امام صادق علیه السلام بیان فرمودند: مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیه السلام راهی مدینه منوره شد. وقتی رسید دق الباب کرد خادم حضرت جواب داد: حضرت منزل نمی باشند؛ پس عازم مسجد شد. 🔹مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد. مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد. آن جوان جواب داد: حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند و من غلام آن حضرت هستم. مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند،پس رو به غلام کرده و گفت: من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه ی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل تو منصب خود را (غلامی) به من واگذار کن و من غلام حضرت صادق علیه السلام باشم. غلام گفت: من باید این مسئله را از امام علیه السلام سوال کنم. غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت می کشید از امام سوال کرد: آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید؟ حضرت فرمودند: ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟ آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود. حضرت فرمودند:اشکال ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی می توانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری. غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت، آمد که از مسجد خارج شود حضرت او را صدا زده و فرمودند: بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم: روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان علیهم السلام پشت سر ایشان قرار می گیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آن ها قرار می گیرند، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد. غلام فکری کرده و گفت: من می مانم و از شما جدا نخواهم  شد! 📚 بحارالانوار جلد ۵۰ ص ۸۸ ح ۳ 📌برای من که زیاد اتفاق افتاده، شما را نمی دانم…هر وقت خواسته ام برای صاحب الزمان علیه السلام کاری کنم… هر چند کوچک… دنیا به من پیشنهاد فروش غلامی داده است و… چه بسیار… چه بسیار فرصت هایی که به ارزانی فروختم…بیایید چند روز تمرین کنیم که غلامی صاحب الزمان علیه السلام را فروشنده نباشیم…
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠 غلامی صاحب الزمان علیه السلام 🔹از امام جواد علیه السلام سوال شد:  ما لِمَوالیکم ف
💠 سلام به امام زمان علیه السلام... 1⃣از همان روز اولی که دیدمش از رفتارش خوشم نیامد. وقتی سلام کردم، با بی اعتنایی سری تکان داد و حسی سرد را به من منتقل کرد. انگار جواب سلام دادن هم خرج داره؟ و دیگه ارتباط حسنه ای بین ما برقرار نشد که نشد.” 2⃣“آشنایی دیرینه ما ریشه اش دقیقاً در همان لحظات اول برخورده، همون وقتی که در کلاس پیشدستی کرد به سلام و احوال پرسی، خودش رو با گرمی معرفی کرد. انگار با همان برخورد اولش قاپ ما رو دزدید و الان بیست ساله که از دوستی ما میگذره… “ 🔹حتما تو هم با این دو دسته از افراد برخورد داشته ای، و حتماً خاطره افرادی که با دریغ از یک سلام ناقابل تلخی درونشان را به ما منتقل می کنند، کاملا در ذهنت هست. بنابراین خوب میدانی که سلام شروع ارتباطه و بسیار بسیار مهم؛ برخورد و مواجهه اول بسیار مهم است و اثرگذار! راستی آخرین بار کی با امامت روبرو شده ای؟! آیا در مواجهه اول سلام گرمی به او داده ای؟ 🔹حتی فکرش هم امیدوار کننده است؛ جوابی که امام به تک تک سلام های ما می دهند و گرمی جوابشان. پس شروع کن؛ هر صبح و شام، وقت و بی وقت: السلام علیک یا صاحب الزمان؛ ادرکنا
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠 سلام به امام زمان علیه السلام... 1⃣از همان روز اولی که دیدمش از رفتارش خوشم نیامد
💠نخستین غسل ‌دهنده‌... 🔹نخستین غسل ‌دهنده ‌ی تازه مولود، رضوان کلید دار بهشت بود که با آب کوثر و سلسبیل او را غسل داد. سپس حکیمه او را شست و شو داد و در دامان خود نشانید؛ آن‌گاه او را در آغوش گرفت و به سینه فشرد و او را از هر پاکیزه ‌ای پاکیزه ‌تر یافت. بر ساعد راست او این نوشته را دید: “جَاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البَاطِلُ إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً” 🔹حضرت امام باقر علیه‌السّلام در توضیح و تفسیر “جَاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ البَاطِلُ” فرمودند: این سخن الهی مربوط به قیام قائم آل محمّد صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله‌ و سلّم می‌ شود که دولت باطل برچیده خواهد شد و بی‌ جهت نیست که هنگام تولد حضرت مهدی علیه‌ السّلام بر بازوی نازنین ایشان این آیه نقش بسته بود که: “جَاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البَاطِلُ إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً” 📚 تفسیر نورالثقلین، جلد سوم
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠نخستین غسل ‌دهنده‌... 🔹نخستین غسل ‌دهنده ‌ی تازه مولود، رضوان کلید دار بهشت بود که
💠دوری از پدر 🔹پسرک  چوب خط را برداشت؛ محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد و ‌گاهی لگدی به دیوار می کوبید و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد. باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست. او می دانست یتیم است، می دانست پناهش را از دست داده است، همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد. 😔ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم. من خودم، خودم را یتیم کردم، ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم تا شاید این روزها، که تلنگرش، مرا از خواب بیدار کرد.  دیگر نمی خواهم، نمی خواهم از پدرم دور باشم. پدری که مرا می بیند… و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است. دیگر نمی خواهم خودم، خودم را یتیم کرده باشم…
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠دوری از پدر 🔹پسرک  چوب خط را برداشت؛ محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آست
💠بنده دور افتاده... 🔹مشغول مناجات با خدا بود؛ شنید: «بنده های فراری ام را برگردان. بنده های گمراه و دور افتاده ام را به راه بیاور. این کار، از صد سال روزه داری و شب زنده داری بهتر است.» موسی پرسید: بنده دور افتاده کیست؟ خدا به کلیمش فرمود: کسی است که امام زمانش را نمی شناسد… یا کسیکه امام زمانش را بشناسد، ولی امامش از او غایب باشد و راه و رسم دینش را نداند… 📚(تفسیر امام عسکری علیه السلام ص342. بحارالانوار ج2 ص4.) پی نوشت:تا حالا چند نفر رو با امام زمان آشنا کردی؟!
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠بنده دور افتاده... 🔹مشغول مناجات با خدا بود؛ شنید: «بنده های فراری ام را برگردان
💠کسوف نور! 🔹ششصد سال درهای آسمان باز نشده بود! وحی نازل نشده بود! ششصد سال، زمین نگاهِ ملتمسانه‌اش را به آسمان دوخته بود! حال‌ِ آن روزگار را امیرالمؤمنین علیه‌السّلام این‌طور وصف کرده‌اند: اَرْسَلَهُ عَلى حینِ فَتْرَه مِنَ الرُّسُلِ؛ خداوند، محمّدش را وقتی فرستاد که فاصله میان پیامبرها زیاد شده بود … و طُولِ هَجْعَه مِنَ الاُْمَمِ؛ خواب غفلت امّت‌ها طولانی شده بود … وَ اعْتِزام مِنَ الْفِتَنِ؛ فتنه‌ها جدی شده بود … وَ انْتِشار مِنَ الاُْمُورِ؛ امور حیات بشر از هم گسیخته بود … وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ؛ آتش جنگ‌ها شعله‌ور بود... وَ الدُّنْیا کاسِفَهُ النُّورِ؛ و دنیا در کسوف نور بود… ظاهِرَهُ الْغُرُورِ؛ و روی فریبش نمایان بود … عَلى حینِ اصْفِرار مِنْ ورقها؛ برگ‌های حیاتش زرد شده بود … وَ اِیاس مِنْ ثَمَرِها؛ و همه از میوه دادن و بارور شدن زندگی ناامید شده بودند … وَ اغْوِرار مِنْ مائِها؛ و آب حیات فروکش کرده بود … قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى؛ نشانه‌های هدایت کهنه شده بود … وَ ظَهَرَتْ اَعْلامُ الرَّدى؛ و نشانه‌های گمراهی نمایان شده بود … ‼️ می‌بینید؟! حالِ زمانه‌ی ما هم انگار بی‌شباهت به هنگامه‌ی بعثت نیست! دعا کنیم خداوند مهدی‌اش را همین‌روزها بفرستد، همین‌روزها که دنیای ما هم در کسوف نور است...
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠کسوف نور! 🔹ششصد سال درهای آسمان باز نشده بود! وحی نازل نشده بود! ششصد سال، زمین نگ
💠 فرمون زندگی! 🔹پشت فرمون ماشین نشسته بودم و با خیالِ راحت توی اتوبان شلوغِ وسط ظهر، رانندگی می‌کردم. هشت، نه سالی می‌شد که گواهینامه‌ گرفته بودم، ولی هیچ وقت جرأت و جسارت نشستن پیدا نکرده بودم … 🔹تا همین چند وقت پیش …که دوباره تصمیم گرفتم بر این ترس غلبه کنم. با ماشین تعلیم رانندگی، کنار مربی پشت ماشین نشستم. به معلّم رانندگی گفتم که دلهره و نگرانی مانع شده که از گواهی‌ نامه‌ام استفاده کنم و حالا دوباره سراغ تعلیم آمده‌ام. 🔹نزدیک به اتمام ساعت آموزش بود. توی همان اتوبان شلوغ با دنده چهار … خوب می‌رفتم. مربی پرسید: «اضطرابت انگار برطرف شده!» با آرامش گفتم: «معلومه چون شما کنارم هستید و ترمز و گاز و کلاچ تحت کنترل شماست…» خندید و شروع کرد به حرف زدن … 🔹امّا من دیگه چیزی نمی‌شنیدم. خودم نکته‌ای طلایی گفته بودم و غرق در حرف خودم شده بودم … یک آن توی دلم رو کردم به صاحب زندگیم علیه‌السّلام … گفتم: «میشه همیشه کنارم باشید؟ میشه فرمون زندگیم رو بسپارم به شما؟ اگه کنترل زندگیم همیشه تحت اختیار دستای مهربون شما باشه اون وقت من همیشه آروم و بی‌اضطرابم…»
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠 فرمون زندگی! 🔹پشت فرمون ماشین نشسته بودم و با خیالِ راحت توی اتوبان شلوغِ وسط ظهر
💠دو امانت گرانبها 🔹مسعده از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: روزی نزد آن حضرت بودم که ناگاه پیرمردی بر آن حضرت وارد شد، درحالی که از شدت پیری از کمر خمیده شده و بر عصایش تکیه کرده بود. پیرمرد بر حضرت سلام کرد و حضرت پاسخ داد. سپس او دست حضرت را بوسیده و شروع به گریه نمود!. 🔹امام صادق علیه السلام سوال نمود: ای پیرمرد چه چیز باعث گریه تو شده است؟ پیرمرد پاسخ داد: فدای شما بشوم! اکنون حدود صد سال است که من در انتظار قیام کننده شما اهل بیت هستم، همواره با خود می گویم او در این ماه قیام خواهد نمود یا در این سال قیام خواهد نمود. دیگر سن و سالم زیاد شده، استخوان هایم نازک شده و اجل و مرگ خود را نزدیک می بینم، اما آنچه دوست دارم [یعنی فرج شما] را نمی بینم. شما اهل بیت را شهید و آواره می بینم و دشمنان شما را شاد و راحت می یابم، پس چگونه گریه نکنم؟! 🔹سخن که بدینجا رسید چشمان امام صادق علیه السلام نیز پر از اشک شد. سپس آن حضرت فرمود: ای پیرمرد اگر زنده بمانی و قیام کننده ما را ببینی همراه ما در درجات بالا خواهی بود و اگر مرگ تو را دریابد، در روز قیامت با ما اهل بیت که ثقل رسول خدا هستیم همراه خواهی شد. همان ثقلی که آن حضرت فرمود: من در میان شما دو امانت بجا می گذارم، به آنها چنگ زده و متمسک شوید تا نجات یابید؛ قرآن و عترتم اهل بیتم. پیرمرد گفت: پس از شنیدن این خبر دیگر نگران امری نخواهم بود. 📚 کفایه الاثر، ص264 ⁉️ حال سوال این است؛ آیا ما نیز این حال انتظار را که باعث دعای خیر امام صادق علیه السلام در مورد پیرمرد شد، در خود سراغ داریم!؟ اگر نه، برای بدست آوردن حال انتظار چه باید بکنیم؟
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠دو امانت گرانبها 🔹مسعده از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: روزی نزد آن حضرت ب
💠عدد ۱۲ 🔹پشت چراغ قرمز مونده بودیم، از میون قطره‌های بارونی که تندتند می‌باریدن و شیشه‌ها که بخار گرفته بودن، سرمو تکیه داده بودم به صندلی و به یکی یکی شماره‌های قرمزی که کم ‌میشدن نگاه می‌کردم. منتظر بودم زودتر اون عددا به صفر برسه و چراغ سبز بشه! ولی یهو، روی یک شماره ایستاد و کم نشد. عدد ۱۲ بود…! 🔹یادِ شما میوفتم...! شمایی‌ که این همه سال غربت و غیبتتون طول کشیده و ماهایی که روز به روز به اون روزای سبز و روشن ظهورتون محتاج‌تر می‌شیم. کاش یه روزی از همین روزا، روزشمار غیبتتون که اصلا دیگه نمیدونیم چند روزه روی صفر بایسته! کاش که دیگه برگردی… این روزا انگار همش پشت چراغ قرمزیم.
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠عدد ۱۲ 🔹پشت چراغ قرمز مونده بودیم، از میون قطره‌های بارونی که تندتند می‌باریدن و
💠ایّام نوروز... 🔹یکی از دوستداران امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، در نوروز حلوایی پخت و برای ایشان آورد. حضرت علی علیه‌السّلام پرسیدند: به چه مناسبت این حلوا را پختی؟ پاسخ داد: به خاطر نوروز! امیرمؤمنان لبخندی زدند و فرمودند: «نورُوزاً لَنَا فِی کُلِّ یَومٍ إِن اسْتَطَعْتُم» اگر استطاعت دارید هر روز را بر ما نوروز کنید. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید) 🌸مولای من! به بضاعت خویش که می ‌نگرم، چیزی مناسب‌تر از سلام نمی ‌یابم! پدرانتان فرموده ‌اند: “اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْکَ السَّلَامُ وَ لَکَ السَّلَامُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ السَّلَام‏” پس در این ایّام نوروز و هر روز شما را میهمان شیرینی آسمانی می‌کنم و عرض می‌کنم: 🤚ألسَّلَامُ عَلَیْکَ یا صاحبَ الزّمانِ!
منتظران یوسف زهراییم
#از_او_بگوییم 💠ایّام نوروز... 🔹یکی از دوستداران امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، در نوروز حلوایی پخت و
💠 شوق آمدنش... 🔹سه ساعت دوچرخه سواری کرده بودیم، ساعت 2 شب بود، نزدیک مقصد بودیم و خسته که توجهم به اطراف جلب شد: هوا به این خوبی، سوار دوچرخه، همراه دوستان خوب، مسیر را نگاه کن، درختان زیبا، مگر بهتر از این هم می شود، دیگر از خدا چه میخواهی؛ 🔹جمله آخر کوهی از غم را به دلم نشاند، واقعا درست است که مشکل ما از آنجاست که اصلا او را فراموش کرده ایم، اصلا شوق آمدنش را نداریم، کمی نعمت که در زندگی مان باشد احساس می کنیم خوشبختیم. بیچاره ما، بیچاره ما مردمان زمان غیبتش که طعم زمان حضور در کنار امام را نچشیده ایم، آری الحمدلله به خاطر تمام این نعمات. 😔اما؛ بیچاره ما که با دوچرخه ای و درختی و نسیم ملایمی راضی می شویم، آه از این درماندگی، از این زیست در هوای ندیدنش، چه می دانم… شاید هم دیده ام آن رخ مهتاب را…فرزند بوتراب را… ای کاش که حسرت دیدنش را داشته باشیم، ای کاش که حسرتمان به دیدارش بر باد رود.