🔆 #پندانه
✍ آنچه ما انجام میدهیم بر آیندگان اثر دارد
🔹یک غذاخوری بینراهی سر در ورودیاش با خط درشت نوشته بود:
شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوهٔ شما دریافت خواهیم کرد.
🔸رانندهای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوشجان کرد.
🔹بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید پیشخدمت با صورتحسابی بلندبالا جلویش سبز شده است.
🔸با تعجب پرسید:
مگر شما ننوشتهاید پول غذا را از نوهٔ من خواهید گرفت؟
🔹پیشخدمت با خنده جواب داد:
چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوهتان خواهیم گرفت، ولی این صورتحساب مربوط به پدربزرگ مرحوم شماست.
🔸ممکن است ما کارهایی انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند.
انتخابها را جدی بگیریم. ما در قبال آیندگان مسئولیم.
✅منتظران ظهور
@montazeranzohhor
🔆 #پندانه
✍ وسعت رزق، دست خودمونه
🔹دوش حمام رو نگاه کن؛ آب از بالای سرت میاد ولی اینکه اصلاً آب باز باشه یا نه، کم باشه یا زیاد، سرد باشه یا گرم، به تو مربوط میشه. که کدوم شیر رو بچرخونی.
🔸این مثال رو زدم که بگم ماجرای «رزق و روزی» همچین ماجراییه.
🔹رزق ما تو آسمونه، اون بالا. به همین خاطر قرآن میگه:
«و فی السماء رزقکم»
🔸ولی اینکه فرو بباره یا نه، کم بباره یا زیاد، به سعی و تلاش ما بستگی داره.
«لیس للانسان الا ما سعی»
🔹فرمود اگر کسی رزقش کمه، انفاق کنه.
میگیم دست خودم خالیه، اما خدا میگه از همونی که داری ببخش تا برات زیادش کنم.
🔸چه حساب و کتاب قشنگی داره خدا. همه چیزش بوی محبت میده.
🔹میگه:
غمگینی؟ دلی رو شاد کن؛
خستهای؟ دست افتادهای رو بگیر؛
نگاه نکن کم داری، ببخش؛ من برات زیادش میکنم، درستش میکنم.
🔸خدا رو باور کنیم.
🔹دیدید وقتی حال کسی رو خوب میکنیم، دل کسی رو شاد میکنیم؛ تا چند وقت خودمون شارژیم؟
🔸کل قصهٔ زندگی همینه، همهاش بدهبستون محبته. اگه تو این دادوستد شرکت نکنی و بلدش نباشی، پس «زندگی» نمیکنی.
✅منتظران ظهور
@montazeranzohhor
🔆 #پندانه
✍ به ناخدای کشتی زندگیات اعتماد کن
🔹زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند.
🔸کشتی چند روز آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد و موجهای هولناکی به راه انداخت. کشتی پر از آب شد.
🔹ترس همگان را فراگرفت و ناخدا گفت:
همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوند دارد.
🔸زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و سر شوهر داد و بیداد کرد، اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خرد شد و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد.
🔹شوهر با چشمان و روی درهمکشیده به زنش نگریست. خنجری بیرون آورد و بر گلوی زن گذاشت.
🔸سپس در نهایت جدیت گفت:
آیا از خنجر میترسی؟
🔹زن گفت:
نه.
🔸شوهر گفت:
چرا؟
🔹زن گفت:
چون خنجر در دست کسی است که به او اطمینان دارم و دوستش دارم.
🔸شوهر تبسمی زد و گفت:
حالت من نیز مانند توست. این امواج هولناک را در دستان کسی میبینم که به او اطمینان دارم و دوستش دارم.
🔹آری! زمانی که امواج زندگی، تو را خسته و ملول کرد و طوفان، زندگی تو را فراگرفت، زمانی که همه چیز را علیه خود دیدی، نترس!
🔸زیرا خدایت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفانهای زندگیات توانا و چیره است.
✅منتظران ظهور
@montazeranzohhor