eitaa logo
⌈مـُنٺـظِرانـ‌ظُہـور⌋
399 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
138 فایل
شروع خادمیت ۱۲/ ۱۱ / ۱۳۹۷ کانال وقف مولا عج❤ کاش در صحرای محشر وقتی خدا پرسید بنده من روزگارت را چگونه گذراندی؟ مهدی فاطمه برخیزد و بگوید :)منتظر من بود🍀 خادم متأسس کانال و برگزاری هیئت 👇 https://eitaa.com/zohasadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شهید بابک نوری توی دوره های بسیج که برای ما گذاشته بودن باهم بودیم و کلاس های طولانی داشت.حدود شش ساعت تئوری و چند ساعت عملی. یبار هم که هوا گرم بود گفتن تایم استراحته. واعلام کردن آقایون هندوانه گرفتیم بیاید ببرید پخش کنید. بابک و یکی از دوستان رفتن و آوردن گذاشتن وسط. بابک با بغل دستیش گرم صحبت شد. ما هرکدوم برای خودمون برداشتیم و مشغول خوردن شدیم. دیدم بابک نمیخوره.گفتم:تو چرا برنمیداری؟؟؟ گفت:مگه نباید پیش دستی و چنگال بیاد؟! گفتم:نه بابا فضا فضای خودمونیه. بادست بزن بالا. خندید و شروع کرد به خوردن واقعا اون روزا بهترین روزای عمرم بود.. @montazeranzohorzxcvbnm🖤
😉 فوق العاده😁 🌹دلـــت‌پاڪــ‌باشــه🌹 ((در یڪی از دانشگاه ها پیرامون سخنرانی میڪردم ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد حاجاقااااااااااااا چرا شما حجاب راساختید؟!!!! گفتم ؛ حجاب ،بافتهءذهن مانیست‌حجاب‌رامانساختیم بلڪه درڪتاب‌خدایافتیم گفت ؛ حجاب اصلامهم نیست چون ظاهر مهم نیست دل‌پاڪ باشه ڪافیه گفتم؛ آخه چرایه حرفی‌میزنی‌ڪه‌خودت هم قبول نداری؟!!!! گفت : دارم گفتم : نداری گفت : دارم گفتم : ثابت میڪنم‌ڪه‌این حرفی‌ڪه گفتی‌خودت قبول‌نداری گفت : ثابت‌ڪن گفتم : ازدواج‌ڪردی گفت : نه گفتم : خدایااین خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره‌ظاهرمهم نیست دل پاڪ باشه پس یه‌شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما فریاد زد : خدانڪنه گفتم : دلش پاڪه 🙄 گفت : غلط ڪردم حاج اقاااااااا))😢😭😂 @montazeranzohorzxcvbnm
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند... تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد.. ✨ شهادت (س) تسلیت باد✨