#خاطره
دوست شهید بابک نوری
توی دوره های بسیج که برای ما گذاشته بودن باهم بودیم و کلاس های طولانی داشت.حدود شش ساعت تئوری و چند ساعت عملی.
یبار هم که هوا گرم بود گفتن تایم استراحته.
واعلام کردن آقایون هندوانه گرفتیم بیاید ببرید پخش کنید.
بابک و یکی از دوستان رفتن و آوردن گذاشتن وسط.
بابک با بغل دستیش گرم صحبت شد.
ما هرکدوم برای خودمون برداشتیم و مشغول خوردن شدیم.
دیدم بابک نمیخوره.گفتم:تو چرا برنمیداری؟؟؟
گفت:مگه نباید پیش دستی و چنگال بیاد؟!
گفتم:نه بابا فضا فضای خودمونیه. بادست بزن بالا.
خندید و شروع کرد به خوردن
واقعا اون روزا بهترین روزای عمرم بود..
@montazeranzohorzxcvbnm🖤
#خاطره_دلت_پاک_باشه😉
#خاطره فوق العاده😁
🌹دلـــتپاڪــباشــه🌹
((در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون #حجاب سخنرانی میڪردم
ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد
حاجاقااااااااااااا
چرا شما حجاب راساختید؟!!!!
گفتم ؛ حجاب ،بافتهءذهن مانیستحجابرامانساختیم بلڪه درڪتابخدایافتیم
گفت ؛ حجاب اصلامهم نیست
چون ظاهر مهم نیست دلپاڪ باشه ڪافیه
گفتم؛ آخه چرایه حرفیمیزنیڪهخودت هم قبول نداری؟!!!!
گفت : دارم
گفتم : نداری
گفت : دارم
گفتم : ثابت میڪنمڪهاین حرفیڪه گفتیخودت قبولنداری
گفت : ثابتڪن
گفتم : ازدواجڪردی
گفت : نه
گفتم : خدایااین خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد دارهظاهرمهم نیست دل پاڪ باشه
پس یهشوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما
فریاد زد : خدانڪنه
گفتم : دلش پاڪه 🙄
گفت : غلط ڪردم حاج اقاااااااا))😢😭😂
#استاد_قرائتی
@montazeranzohorzxcvbnm
#خاطره
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...
تا اینکه گفت: وقتی ابیعبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..
✨ شهادت #بانوی_دو_عالم
#حضرت_زهرا(س) تسلیت باد✨