•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
اول نماز بعد جلسه
امضاء محفوظ
بعد از پايان مرحله اول عمليات محرم جلسه اى در منطقه چم سرى در پاسگاه نهرانبر با حضور سرداران شهيد باقرى، فرازى و زين الدين و تعداد ديگرى از برادران بزرگوار شد.
بعد از صحبتها و تبادل ها، اول وقت نماز ظهر، شهيد سردار باقرى جلسه را ختم كرد و گفت اول بايد نماز بخوانيم و بعد جلسه را ادامه مى دهيم. نماز را به امامت شهيد حبيب اللهى اقامه كرديم و در حالى كه آماده ترك جلسه بوديم و برخاسته بوديم. ديديم تانكى به طرف ما مى آيد. حدس مى زديم كه بايد تانك خودى باشد كه غنيمتى است و در دست بچه هاى خودى است. ولى بعد
از چند لحظه متوجه شديم كه عراقى هستند و با توجه به اين كه ماشين ما شناخته شده بود، تانك به اجراى تير مستقيم به سمت ما اقدام كرد. شهيد باقرى با مهارت خاصى خود را پشت فرمان رساند و با صداى بلند فرياد زد بپريد. بالا فرار كنيم و در جاده نهرانبر به سمت شرق به صورت مارپيچ و با ايجاد گرد و غبار محل را ترك كرديم.
آن روز اگر ما جلسه را ادامه مى داديم و نماز را اقامه نمى كرديم به احتمال زياد، چون مشغول صحبت شده و نشسته هم بوديم، متوجه حضور تانك هم نمى شديم و دشمن يا ما را به اسارت در مى آورد و يا به شهادت مى رساند.
اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
جماعت پرخطر
حجت الاسلام و المسلمين رضا على ملكى
عمليات كربلاى پنج بود. حوالى درياچه ماهى در ميدان امام رضا عليه السلام در زير آتش سنگين خمپاره دشمن قرار داشتيم. هواپيماهاى دشمن، منطقه را مرتبا بمباران مى كردند و حتى چند بار اين منطقه، بمباران شيميايى شده بود.
روى يكى از پله هاى كانال - كه مخصوص ايستادن آر پى جى زنها بود و وضعيت آن طورى بود كه مى شد در آن جا ايستاد - مشغول نماز ظهر و عصر شدم. بعد از نماز وقتى پشت سر خودم را نگاه كردم ديدم يكى از بسيجيان بر روى يك پله بالاتر، نماز را به من اقتدا كرده و با وجود اين كه احتمال اصابت تركش و حتى گلوله، بسيار زياد بود، اين خطر را به جان
خود خريده تا بتواند نماز را به جماعت بخواند. هر آن امكان داشت كه در وضعيت نماز به شهادت برسد؛ ولى شيرينى و حلاوت عشق بازى با محبوب آن قدر زياد بود كه مى شد اين خطرات را به جان خريد.
اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
ايثار در شب سرد
حسين اسماعيلى
ماءموريت ما به اتمام رسيده بود و ما در بازگشت وارد سومار شديم. يك چادر هلال احمر كه ده نفر بود به ما دادند تا در آن بخوابيم. هوا بسيار سرد بود و كمى هم باران مى باريد. از آن جا كه تعداد ما ۱۴ نفر بود، امكان اين كه بتوان در چادر استراحت كنيم نبود.
يكى از رزمندگان به نام شهيد محمود اخلاقى (كه در روز عاشوراى همان سال به شهادت رسيد) با اصرار در جلوى در چادر خوابيد. بعد از لحظاتى كه همه بچهها را خواب فرا گرفت، او به آرامى چادر را ترك كرد و در هواى سرد و در شرايطى كه گاهى باران نيز مى باريد تا صبح مشغول نماز شد. و نماز شب خود را به نماز صبحش متصل كرد.
او آن شب ضمن اين كه توانست تا صبح عبادت كند، با بيرون رفتن از چادر اجازه داد كه بچهها كمى هم كه شده راحت تر استراحت كنند و خستگى عمليات را از تن خود خارج كنند.
اين ايثارها و گذشتها با وجود تمامى سختى اى كه داشت علت شد تا چنين افرادى بار سفر بر بندند و به ديار يار پرواز كنند و خوشى چند لحظه اى اين دنيا را با رضايت حق عوض
كنند. روحشان شاد.
اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
توكل بر خدا
محمد دانش راد
مشغول حركت به سوى منطقه، جهت انجام عمليات فتح يك بوديم. حدود ساعت ۷ شب بود كه حركت كرديم. حتى يك لحظه هم براى ما ارزشمند بود و بايد خيلى سريع به منطقه مورد نظر مى رسيديم. وقت نماز مغرب و عشا فرا رسيد. يك فرصت بسيار كوتاه چند لحظه اى داديم تا نيروها سريعا نشسته و تيمم كنند و اگر مهر ندارند يك سنگ بردارند. دوباره حركت شروع شد ولى اين بار حركت با راز و نياز و اقامه نماز همراه بود. بعد از تعيين جهت قبله، صورتها را رو به قبله نگه داشتيم و در يك ستون در حال حركت، همگى مشغول نماز شديم.
آن شب با توكل بر خدا و به يارى آن نماز، توانستيم به موقع وظيفه خود را انجام دهيم.
اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
نماز شب ترك نشود
حجت الاسلام والمسلمين ابوالقاسم اقباليان
سال ۱۳۶۰ در مهاباد در يك درگيرى روى يك تپه بوديم. در واقع دو نفر بيشتر نبوديم. من بودم و يك پيرمرد بسيجى به نام مشهدى اسماعيل خرم آبادى.
مركز راديو و تلويزيون بر روى اين تپه مستقر بود و اين تپه از ارزش زيادى برخوردار بود. دو تا سنگر داشتيم. اين پيرمرد هى از اين سنگر به آن سنگر مى رفت و تيراندازى مى كرد.
موفق شديم اين تپه را نگه داريم. ولى نكته حايز اهميت در اين شب اين بود كه مشهدى اسماعيل در حال تيراندازى و جا به جايى هاى بسيار، نماز شب خواند و از اين فيض محروم نشد.
اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
ترس از زندگى
مهدى عزيزى
مدتى بود كه مسؤ ول خريد بوفه يگان بودم. گاهى كه مى خواستيم براى خريد به شهر برويم مشكل كمبود راننده داشتيم. البته هم راننده كم بود و هم تعدادى از رانندهها مى ترسيدند كه در جاده رانندگى كنند. با توجه به ديدى كه دشمن بر جاده داشت، تردد وسايل نقليه بسيار خطرناك بود. يك روز يكى از رانندهها قبول كرد با توجه به خطرات موجود، به عنوان راننده همراه من بيايد.
در راه با او در مورد مسائل دينى صحبت كردم و به او گفتم كه اگر ما براى دفاع از دين آمده ايم، ديگر ترس معنايى ندارد. نبايد دلهره داشت.
در جاده خيلى آتش سنگين نبود و ما توانستيم به راحتى به شهر برسيم. در شهر مقدارى وسايل مورد نياز را خريدارى كرديم و بعد به يك لبنياتى مراجعه كرديم و مقدارى ماست هم خريديم.
سوار بر ماشين، چند مترى، شايد حدود ۱۵ متر از لبنياتى دور شده بوديم كه خمپاره بزرگى خورد وسط اين كارگاه نسبتا بزرگ و به طور وحشتناكى منفجر شد و رفت روى هوا، من و راننده خيلى شانس آورديم. در برگشت با راننده صحبت كردم و به او گفتم اگر ۲ دقيقه ديرتر حركت كرده بوديم، به شهادت رسيده بوديم و يا مجروح مى شديم.
از فردا آن راننده مسجدى شد و نه تنها از رانندگى نمى ترسيد كه هر روز دواطبانه جهت خريد به شهر مى آمد. بعد از آن علاوه بر صحبت در ماشين، در مسجد نيز هم صحبت خوبى پيدا كرده بودم.
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
نماز شب در قبر
على ابراهيمى
عمليات پيروزمند خيبر در جزيره مجنون در جريان بود. قرار بود پس از شكستن خط، يگان ما كه در سه راه فتح مستقر بود به سمت بصره پيشروى كند.
دشمن بعثى با آگاهى نسبى از اين اخبار، دست به مقاومت شديد زد و علاوه بر جنگ روانى شديد و بمبارانها و حملات شديد شيميايى، با هر آن چه داشت شبانه روز آتش بر سر رزمندگان ريخت.
در اين ميان دو برادر به نام هاى حسين و ابوالفضل قربانى با حالات معنوى خود كل گردان را متاءثر كرده و چون خورشيدى فروزان نورافشانى مى كردند. اين دو برادر شهيد فارغ از حوادث و هر آن چه اتفاق مى افتاد، در هر مكانى كه يگان مستقر مى شد قبرى حفر مى كردند و به خصوص در شب، هر وقت كه برادران ديگر بيدار مى شدند، آن دو را در حال مناجات و نماز مى ديدند. چه قدر زيبا بود نمازها و توجه به معبودشان.
در لحظه عمر شريفشان نورانيتى روز افزون در وجودشان متجلى مى شد، تا سرانجام جزء بندگان خاص خداوند شدند و به مقام شايسته خود، (شهادت در راه خدا) رسيدند.
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
نماز بيمه كننده
ناصر گرزين
پس از عمليات غرور آفرين والفجر ۸ و فتح فاو در خط پدافندى مستقر بوديم و تبادل آتش از فواصل خيلى نزديك انجام مى شد.
يكى از روزها در پشت خاكريز مشغول خواندن نماز بودم. در بين نماز ناگهان احساس كردم ضربه سنگينى توسط شيئى به پشتم وارد شد. نماز را ادامه دادم و از شكستن نماز خوددارى كردم.
بعد از نماز متوجه شدم تركش نسبتا بزرگى به پشتم برخورد كرده.
تركش را در دستم گرفتم ولى هنوز بسيار داغ بود و نمى شد آن را در دست نگه داشت.
وقتى بادگير را از تنم خارج كردم، ديدم بادگير سوراخ شده است ولى بنده در حال نماز هيچ آسيبى نديده ام.
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
اهميت زيارت عاشورا
مداح اهل بيت سيد عباس تقوى
نكته اى كه در بسيارى از حالات رزمندگان به چشم مى خورد، اهميت دادن رزمندگان به زيارت عاشورا مى خواندند. در بعضى موارد با توسل به امام حسين عليه السلام در زيارت عاشورا از خداوند طلب پيروزى مى كردند.
يكى از شهدا از اردبيل در قنوت نمازش، اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد را مى گفت تا سر انجام در كربلاى ۵ به موتى كه رضاى پيامبر و آلش در آن بود و رسيد.
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
توسل در نيمه شب
مصطفى صابريان
قبل از عمليات رمضان در داخل پاسگاه زيد آماده حمله بوديم. شبى آتش پدافندى دشمن خيلى زياد بود. شهيد على اصغر مطلبى مرا از خواب بيدار كرد و گفت پاشو تا، برويم به نيت كم شدن آتش دشمن كمى دعا بخوانيم و دعاى توسل قرائت كنيم. مشغول دعا شديم. چند لحظه اى نگذشته بود كه در فاصله حدود ده مترى سنگر ما يك خمپاره ۸۰ به زمين خورد. شهادتين را گفتيم، چون فرصت كم ترين عكس العمل و فرار را نداشتيم و خمپاره در خاك فرو رفت ولى عمل نكرد و شايد خدا به واسطه آن دعا و توسل، سنگر و نفرات و مهمات ما را نجات داد.
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
كمك فرشتگان
جانباز محمد رضا مستوفيان
در اردوى زيارتى و سياحتى از مناطق عملياتى جنوب كشور كه در ارديبهشت سال ۷۸ توسط بنياد جانبازان استان سمنان تدارك ديده شده بود، جانباز پنجاه در صد شهيد حاج سيد حسين ميرى از شاهرود نيز شركت كرده بود. تقريبا دو ماه بعد از اين سفر معنوى، او بر اثر شدت جراحات شيميايى سال هاى دفاع مقدس و پس از تحمل رنج و مشقت فراوان رداى زيباى شهادت را بر تن كرد و از همه ناراحتىها راحت شد.
در طول سفر به منطقه دائما ذكر خدا را بر لب داشت و همه را سفارش به اين عمل مى كرد. در مسير اهواز كه در اتوبوس بوديم خاطره زير را برايم تعريف كرد:
قبل از عمليات طريق القدس كه در آذر ماه سال ۱۳۶۰ انجام شد، در شهرك دارخوئين
اهواز - كه محل استقرار تيپ امام حسين عليه السلام سپاه بود و بعدها اين تيپ به لشكر فعلى ۱۴ امام حسين عليه السلام تبديل شد - بودم.
شهيد حجت الاسلام و المسليمن ردانى پور يك شب بين نماز مغرب و عشا شروع به سخنرانى كرد و محور سخنان ايشان در خصوص آمادگى بيشتر و نيز روحيه دادن به رزمندگان اسلام بود.
در بين صحبت هاى ايشان يك لحظه خوابم برد و همان وضعيت را كه در آن قرار داشتيم، در خواب ديدم. امام به جاى شهيد بزرگوار ردانى پور، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ديدم كه در مقابل خيل عظيم سپاهيان اسلام به ما نويد فتح و پيروزى مى دادند. پيامبر عزيز در عالم خواب فرمودند كه اين جنگ بدر است و خداوند فرشتگان خود را براى يارى شما خواهد فرستاد و شما به مصداق آيه انا فتحنا لك فتحا مبينا در اين جنگ پيروز هستيد. در همين حال از خواب پريدم و ديدم شهيد ردانى پور به سخنان خود ادامه داد.
شهيد سيد حسين يدى مى گفت من اين خواب را به فال نيك گرفتم و پس از عمليات متوجه شدم كه اگر يارى و پشتيبانى خداوند متعال نبود، ما با نيروى كم و آموزش نظامى مختصر، اصلا نمى توانستيم پيروز شويم.
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✨♥️͜͡🕊
🍀جرعه نوشان #ساغر_ عشق
نماز بى وضو
جانباز على چمنى
اواخر جنگ بود كه به كرمانشاه اعزام شديم. مدتى پشت خط بوديم تا مطلع شديم منافقين با كمك هواپيماهاى عراقى از مرز عبور كرده و وارد خاك ما شده اند. آنها به اسلام آباد رسيده بودند. براى مقابله با آنها به تنگه حسن آباد رفتيم تا بتوانيم از موقعيت سرزمينى استفاده كرده و جلوى دشمن بايستيم. ما در روز يك يال نزديك جاده سنگر گرفته بوديم.
سحرگاه ۴/۵/۶۷ بود كه براى اقامه نماز صبح خود را آماده كردم.
صداى آتش دشمن به گوش مى رسيد كه خبر مى داد منافقين قصد شكستن تنگه را دارند. با وجود اين رفتم كه نماز را شروع كنم. ناگاه چشمم به قطارى از خودروهاى منافقين افتاد كه از پيچ جاده ديده شدند. سريع نماز خود را خواندم. ولى بعد از نماز فهميدم كه تيمم نكرده بودم. سريع تيمم كردم و نماز را دوباره خواندم.
آن جا بود كه من معناى ترس را به خوبى درك كردم ؛ به طورى كه نمازم را بدون تيمم خواندم.
عضویّت در منتظران ظهور👇
@montazeranzohour_313