eitaa logo
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
2.1هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
23 فایل
مقام معظم رهبری: ⚠️هیئت سکولار نداریم⚠️ هیئت ها نمی توانند سکولار باشند هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم هرکس علاقه مند به امام حسین(ع) است یعنی علاقه مند به اسلام سیاسی است. . مدیر کانال: @abbas_rezazade_1377 ادمین جهت تبلیغ و تبادل: @Amirmohamad889
مشاهده در ایتا
دانلود
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سیویک •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_آقـابـایدبطلبه بعد این
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| -منم با گریه گفتم... بابا اون فلج نیست😢... جانبازه😔 . -حالا هرچی... فلج یا جانباز یا هر کوفتی... وقتی نمیتونه رو پای خودش وایسته یعنی حالتش عادی نیست😠 . -بابا اون اقا تا چند ماه پیش از ماها هم هم بهتر راه میرفت ولی الان به خاطر امنیت من و شما...😔😔 . که بابام پرید وسط حرفو گفت: -دختر تو با چند ماه پیشش میخوای ازدواج کنی یا با الانش؟! 😐 در ضمن این پسر و این خانواده اگه سالم هم می اومدن من جواب منفی میدادم چه برسه به الان که😑 میدونستم بحث بی فایده هست😔...اشکامو به زور نگه داشتم و رفتم توی اتاقم😢.. وقتی در اتاق رو بستم بغضم ترکید😢...صدای گریم بلند و بلند تر میشد.. با هر بار یاد آوری آخرین نگاه سید انگار دوباره دنیا خراب میشد روی سرم😭... دوست داشتم امشب دنیام تموم بشه😢... ای کاش اتفاقات امشب فقط یه کابوس بود😢... تا صبح فقط گریه میکردم و مامانم هم هر چند دقیقه بهم سر میزد و نگرانم بود . مامانم اومد تو اتاق و گفت : -دختر اینقدر خودتو عذاب نده... از دست میریا...😯 . -اخه شما که حال منو نمیدونی مامان.😢..دلم میخواد همین الان دنیا تمام بشه😕 . -من حال تورو نمیدونم؟! ههه😔😔...من حال تو رو بهتر از خودت درک میکنم😢 . -یعنی چی مامان؟!😯 . -یعنی اینکه....هیچی...😕 ولی دخترم دنیا تموم نشده... کلی خواستگار قراره برات بیاد با کلی افکار و قیافه مختلف نمیگم کیو انتخاب کن و کیو نکن نمیگم مذهبی باشه یا نباشه ولی کسی رو انتخاب کن که ارزشتو بدونه و بتونه خوشبختت کنه😕 . . اونشب و فردا اصلا تو حال و هوای خودم نبودم😔 اصلا نتونستم بخوابم و همش فکر و خیال😕 صبح شد و دلم گرفته بود😔 دلم میخواست با زهرا حرف بزنم ولی نمیدونستم چی بگم بهش 😢 . هیچکی نبود باهاش درد دل کنم 😔 یاد حرف زهرا افتادم.. که هر وقت دلش میگیره میره مزار شهدا😢لباسم رو پوشیدم و به سمت شهدای گمنام راه افتادم.. . نزدیک مزار که شدم.. اااا...اون زهرا نیست بیرون مزار وایساده؟!😯 چرا دیگه خودشه 😔 حالا چیکار کنم😯 اروم جلو رفتم . -سلام 😔 . -سلام ریحانه جان و بغلم کرد و گفت: اینجا چیکار میکنی؟😯 . -دلم گرفته بود... اومده بودم باهاشون درد دل کنم... تو چرا بیرونی؟! . -محمد گفت میخواد حرف بزنه باهاشون و کسی تو نیاد . -زهرا😔نمیدونم چطوری معذرت خواهی کنم. به خدا منم نمیخواستم... . -این چه حرفیه ریحانه. من درکت میکنم . اروم به سمت مزار حرکت کردم. و وارد یادمان شدم. صدای سید میومد وکم کم واضح تر میشد ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب ترش نشستم و به حرفهاش گوش دادم😔 •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ تا اینکه یه شب نزدیک صبح دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯 •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄