•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتسیویک •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه بعد این
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتسیودوم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
-منم با گریه گفتم...
بابا اون فلج نیست😢...
جانبازه😔
.
-حالا هرچی...
فلج یا جانباز یا هر کوفتی...
وقتی نمیتونه رو پای خودش وایسته یعنی حالتش عادی نیست😠
.
-بابا اون اقا تا چند ماه پیش از ماها هم هم بهتر راه میرفت
ولی الان به خاطر امنیت من و شما...😔😔
.
که بابام پرید وسط حرفو گفت:
-دختر تو با چند ماه پیشش میخوای ازدواج کنی یا با الانش؟! 😐
در ضمن این پسر و این خانواده اگه سالم هم می اومدن من جواب منفی میدادم چه برسه به الان که😑
میدونستم بحث بی فایده هست😔...اشکامو به زور نگه داشتم
و رفتم توی اتاقم😢..
وقتی در اتاق رو بستم بغضم ترکید😢...صدای گریم بلند و بلند تر میشد..
با هر بار یاد آوری آخرین نگاه سید انگار دوباره دنیا خراب میشد روی سرم😭...
دوست داشتم امشب دنیام تموم بشه😢...
ای کاش اتفاقات امشب فقط یه کابوس بود😢...
تا صبح فقط گریه میکردم و مامانم هم هر چند دقیقه بهم سر میزد و نگرانم بود
.
مامانم اومد تو اتاق و گفت :
-دختر اینقدر خودتو عذاب نده...
از دست میریا...😯
.
-اخه شما که حال منو نمیدونی مامان.😢..دلم میخواد همین الان دنیا تمام بشه😕
.
-من حال تورو نمیدونم؟! ههه😔😔...من حال تو رو بهتر از خودت درک میکنم😢
.
-یعنی چی مامان؟!😯
.
-یعنی اینکه....هیچی...😕
ولی دخترم دنیا تموم نشده...
کلی خواستگار قراره برات بیاد
با کلی افکار و قیافه مختلف
نمیگم کیو انتخاب کن و کیو نکن
نمیگم مذهبی باشه یا نباشه
ولی کسی رو انتخاب کن که ارزشتو بدونه و بتونه خوشبختت کنه😕
.
.
اونشب و فردا اصلا تو حال و هوای خودم نبودم😔
اصلا نتونستم بخوابم و همش فکر و خیال😕
صبح شد و دلم گرفته بود😔
دلم میخواست با زهرا حرف بزنم ولی نمیدونستم چی بگم بهش 😢
.
هیچکی نبود باهاش درد دل کنم 😔
یاد حرف زهرا افتادم..
که هر وقت دلش میگیره میره مزار شهدا😢لباسم رو پوشیدم و به سمت شهدای گمنام راه افتادم..
.
نزدیک مزار که شدم..
اااا...اون زهرا نیست بیرون مزار وایساده؟!😯
چرا دیگه خودشه 😔
حالا چیکار کنم😯
اروم جلو رفتم
.
-سلام 😔
.
-سلام ریحانه جان و بغلم کرد و گفت: اینجا چیکار میکنی؟😯
.
-دلم گرفته بود...
اومده بودم باهاشون درد دل کنم...
تو چرا بیرونی؟!
.
-محمد گفت میخواد حرف بزنه باهاشون و کسی تو نیاد .
-زهرا😔نمیدونم چطوری معذرت خواهی کنم.
به خدا منم نمیخواستم...
.
-این چه حرفیه ریحانه.
من درکت میکنم
.
اروم به سمت مزار حرکت کردم.
و وارد یادمان شدم.
صدای سید میومد وکم کم واضح تر میشد
ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب ترش نشستم و به حرفهاش گوش دادم😔
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
تا اینکه یه شب نزدیک صبح دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯
•[
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄