eitaa logo
🇵🇸🇮🇷•|منتظران مهدی|•🇮🇷🇵🇸
99 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
51 فایل
بسم رب شهدا باخدا باش و پادشاهی کن بیخدا باش و هرچه خواهی کن این کانال برای اعضای بالا درست نشده هدف اصلی ما ظهور آقا امام زمان است ان شاءلله پیام سنجاق شده کانال برای دسترسی بهتر مطالب است یاعلی
مشاهده در ایتا
دانلود
مارو به دوستاتون دعوت کنید
خب برگردیم به ۴سال پیش،از وقتی که پای تو خونمون بازشد. من اون زمان از نظر و وضع چندان مطلوبی نداشتم.از وقتی هم که ماهواره گرفتیم که دیگه بدتر.روز به روز شاهد ازدست دادن ایمانم بودم . همش پای شبکه های ماهواره ای می‌نشستم 😔😔 اصلا نه نمازی،نه روزه ای،نه قرآنی،هیچی اصن هیچی از خدا و دین و ایمان هیچی نمیدونستم☹ البته ناگفته نماند: این که میگم از خدا و دین ‌و ایمان هیچی نمیدونستم مال زمانیه که ماهواره تو خونه اومد،قبل از این من حالا نگم همیشه ولی حداقل ماه رمضونا که نماز میخوندم . ولی وقتی من با ماهواره آشنا شدم کلا این مخ من کات کرد 🎬 این روند ادامه داااااااشت تا همین یک ماه پیش که من بایه کانال آشنا شدم😇 این پست هاشو من همیشه دنبال میکردم خیلی جالب بود.(و هست البته) مخصوصا پست هایی که در مورد حجاب و شهدا و این جور چیزا هست. خیلی به دلم نشت واقعا حظ کردم. یک شب که این پست هارو دنبال میکردم، انگار یه جرقه ای بهم خورد با خودم گفتم تا کی میخوای خودتو گول بزنی اینهمه داری از حجاب و شهدا مطلب میخونی، هر موقع زندگینامه شهدا رو میخونی کلی گریه میکن؛چی دستگیرت شد؟!🤔 با خودم گفتم گریه واسه شهدا خوبه عالیه اما کافی نیست ☝ تو باید دل شهدا رو به دست بیاری ❣ رفتم اول از نماز شروع کردم.یه سرچی زدم اینترنت،دیدم اوووووَه نمازی که من قبلنا میخوندم چقدر فرق داره با این نمازی که الان دستورشو ازاینترنت گرفتم 😂😳 بلاخره هر جوری شد یاد گرفتم. وقتی یاد گرفتم باخودم عهد کردم که هیچ وقت نمازمو ترک نکنم 🙌 خیلی حس خوبی داشتم ازاینکه نمازخون شدم ولی ته دلم راضی نبود☹ دلم چادر میخواست.نمیدونم چطوری ولی یه نیرویی منو علاقه مند کرد به چادر. رفتم واسه خودم چادر گرفتم.تو چادر خیلی احساس امنیت میکردم. خیلی خوشحال بودم ولی بیشتر از من پدر مادرم خیلی خوشحال بودن. وقتی بابام واسه اولین بار منو باچادر دید ازخوشحالی گریه کرد🤠 از گریه بابام خیلی خوشحال شدم فهمیدم راضیه از اینکه من چادر میپوشم 😇 راستی این روهم بگم شاید واستون خنده دار باشه اینکه من روز اول چادری شدنم یعنی روزی که چادر گرفتم ازبس تو چادر حس خوبی داشتم و کیف میکردم که شبش با همون چادر خوابیدم 😂😂 ولی خدایی خیلی خواب خوبی بود😂 خب....همین بود داستان فرشته شدنم 😇 امیدوارم که تاثیر گزار بوده باشه. انشالله که آگاهانه فکر بکنید و تصمیم درستی بگیرید.با همه اون عزیزانی هستم که دارن این حرفای منو میخونن 🥳 و درپایان ابن روهم بگم که کانال رفاقت با خدا بیشترین تاثیر رو، روی من داشت بااین پست های جالبش. عزیزا ؟ این که میگم تاثیر داشت یعنی واقعا تاثیر داشت،چون هم نماز خون شدم،هم چادری و هم اینکه دیروز ماهوارمون رو جمع کردیم 🤩🥰 🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@montazran_mahdy
دوستان لطفا این ۳ تا پیام بالا رو تا میتونید منتشر کنید👏🏻📣
اوایل کم کم با رمان شروع شد، رمان های عاشقانه و....! از خدا خیلی دور شده بودم... برای تظاهر که مامانم گیر نده نماز الکی میخوندم.. دیگه به این فکر نمیکردم من که دارم اداشو درمیارم حالا بیام درست و کامل بخونم معتاد رمان شده بودم... شبا زیر پتو روزا هم که دیگه همش سرم تو گوشی بود مادر و خواهر و اطرافیان هرچقدر میگفتند و هشدار میدادند که چیکار میکنی و... من تو کتم نمیرفت.. قریب پنج شش بار فهمیدن که دارم همچین رمانهایی رو میخونم... یه بار با خوشرویی گفتن ولی عمل نکردم... سری های بعدی که با تهدید بود میگفتن به دایی ها میگیم... ازشون حساب میبردم تو این مدت حجابم داشت عقب تر میرفت... منی که از هشت سالگی چادری بودم دیگه به ندرت سعی میکردم موهام بیرون نباشه... چادر سرم بود و تمام این مدت چادر از سرم نیوفتاد.. اما چه چادری.. موهام بیرون بود با تذکر های مادرم میدادمش تو پیش پسرای فامیل زیاد رعایت نمیکردم پوششم رو...موهام از زیر روسری بیرون میومد... ساق پام معلوم بود.. ساق دستم مشخص بود الان که دارم به یاد میارم تمام اون لحظات منحوس رو... گریم میگیره که چطوری دل مهدی فاطمرو... چادر مادرمو... عهدمو با خدارو شکستم همش به خاطر این رمان ها بود.. از چشم مادر و خواهرم افتادم... خدا میدونه اون روزا مادرم چقدر نگران بود و دعا میکرد یه مدت یه اتفاقایی افتاد که گوشیم شکست.. تابستان شده بود و حوصلم سر میرفت..با مادرم رفتیم کتابخونه میخواستم یه کتاب بردارم..یکیو برداشتم اوردم خونه خوندم.. خیلی برام جالب نبود و محتوای کودکانه داشت خالم اومد خونمون گفت از این کتاب چی یادگرفتی با خنده میگفتم هیچی گفت حاضر شو بریم یه چیز قشنگ بگیریم.. با اینکه میدونست هنوز معتاد رمانم بردم تو کتاب فروشی گفت یه رمان مذهبی بدید.. اونم یک کتابی بهم معرفی کرد که هنوزم به صاحبش مدیونم.. کتاب یادت باشد شهید سیاهکالی مرادی.. اون منرو به طور عجیبی متحول کرد... من پا به پای اون کتاب گریه میکردم انقدر قشنگ بود که در عرض سه روز تمومش کردم دیدم که چجوری این شهید راحت از دنیا و عشقش گذشت.. از همسرش از اون به بعد شروع کردم کتابهای مذهبی دیگرو خوندن.. یکی دیگش کتاب سه دقیقه در قیامت بود اونو خوندم و فهمیدم چقدررر جا موندم شروع کردم نماز های قضامو خوندن.. منی که برای فرار از نصیحت های مادرم ادای نماز خوندن رو در میاوردم افتادم دنبال اینکه چجوری نماز شب بخونم... اوایلش سخت بود درست یادمه اولین نماز شبم حس کردم تمام ائمه و خدا دارن با لبخند نگاه میکنن.. اشک شوقم بند نمیومد.. الان میفهمم که اون روزا چه حماقتی کردم چه گناه های بزرگی کردم که خدا بدون اینکه پشیمون باشم بخشیدم و راحت تو بغل خودش گرفت چادر مادرم زهرا هم بی تاثیر نبوده و نیست.. خواستم بگم هیچ چیز از دنیا ارزش نداره که از بغل خدا بیایم بیرون.. شهدا به خاطر اینکه صحنه های کشیدن چادر و کشف حجاب بار دیگه تو کشورمون رخ نده رفتن... ما همه مدیون شهدا هستیم نمیدونم با خوندن این مطلب چه احساسی بهت دست داد.. شاید خسته شدی یا شایدم منقلب ولی حرف اخر اینه... تو ریحانه ی خلقتی.. خدا روی تو غیرت داره برای همین نذاشت من بیشتر از کنارش دور شم 🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بـاور‌یعنـی: اعتقـادِ‌راسـخ‌ُ‌واقعـی‌بـه‌بـودن‌یـا‌نبـودن چیـزی‌،انجـام‌پـذیر‌بـودن‌یـا‌‌انجـام‌نـاپذیر‌نبـودن چیـزی . . . !
فـرق‌میکنـه‌فـرمـانـده‌ِکـی‌بـاشه کـه‌تـو‌بخـوای‌خـدمت‌کنـی‌،یـا‌بخـوای‌‌فـرار‌کنـی🚶🏽!
اون‌لحظـه‌که بچـه‌هایی‌که‌همیـشه‌اعتـقاد،داشـتن بایـدبه‌عقـایدهمـه‌احتـرام‌بـذارن دارن‌به‌عقـایدت‌فحـش‌میدن اون‌لحظـه‌که استـادبهـت‌تیکـه‌میـندازهُ ازحـرفت‌یه‌چـیزدیـگه‌درمـیاره اون‌لحظـه‌که‌دارن‌تـندتـندحـرفای من‌ُ‌تـوواینـترنشنال‌روبـرات‌شـرح‌میدن واون‌لحظـه‌که تمـام‌اون‌بچـه‌هایی‌که‌بایـدباشن، نیسـتن وتوهیـچ‌کـاری‌ازدسـتت‌برنمـیاد... دقیقـاهمـون‌جا، ته‌دلـت‌بگو خدایـامن‌باخـودت‌بسـتم(:
• • خواهـرم! بلاخـره‌یہ‌روزمجبـورۍباحجـٰاب‌بشۍ! وازسرتـاناخـن‌پـٰات‌رومۍپوشونَن... امـٰادیگہ‌دیرشـده❗️ این‌آخـرین‌حجـٰابت‌خـواهدبـود! پس‌محجـوب‌بـٰاش‌و💞 نـزاراولیـن‌حجـٰابت‌،ڪفنت‌بـٰاشہ . . . • •‌ ❤️
أ لیس الله بکاف عبده؟ خدا برا بنده اش بس نیست ؟
•°🌻💛✨' دلتون ڪھ گرفت . . برین سراغِ رفقاۍ آسمونیتون :))💔 آخھ این زمینیا تو کار خودشونم موندن!🙂🚶🏿‍♂