eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
5هزار ویدیو
346 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم رب الشهدا و الصیدیقین 🌷   ✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستن ☁️ باز هم ساعت 🕘 به وقت  قرار تپش قلبهاست برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان خلق کردن .
ای شــهـــیـــد دلـــم گـــرفــت ، روحـــم پـــژمـــرد ، صــــبـــر و طــاقـــتــم بــه ســرآمــــد ... از گــذشــتــــه هـــا شـــرمـــنــده ام و از آیــنـــده هــا بــیــمـــناکـــم... .تـــنـــهـــا تــســلی ام آب دیــده اســتــــ... اشـــکـــی کـــه تـــقـــدیـــم تـــو میکــنــم ... آبـــی کـــه بـــا آن دل خـــود را شــستــشــو مــیدهــم و بـــا ایـــن وســـیــلــه غــمـــهــای درونـــی خـــود را تســـکـــین مــیبــخــشـــم ... از آتــش درونـــی خــود مــیکــاهــم و بـــرای لــحــظــه ای ارامـــش .ضــمــیــر مــییــابـم ... بـرایــم دعـا کـن
سلام علیکم دوستان☺️ نیایش کوچولو هستم🙈 تنها یادگاربابای امروز بابام مهمان کانال منتظران گناه نمی‌کنند خیلی خوشحالم
علیکم دوستان گلم😌 رضا دامرودی هستم✋ متولد1367/5/20 در دامرود،، سبزوار خانواده ی مذهبی دیده به جهان گشودم☺️
دامرودی درسال ۱۳۹۰ کردند که ثمره این ازدواج هست که درسال 1393متولد شد😊 پس از عضویت بسیجی در گردان ۲۲ امام حسین ع،لشکر عملیاتی مردم پایه پنج نصر با مسئولیت تیر بارچی مشغول خدمت شد✋ اینکه درغروب شنبه 25مهر ماه ۱۳۹۴ سوم محرم الحرام در نزدیکی شهر حلب به فیض شهادت رسیدند😔
یادگار شهید هنگام شهادت پدر: 15 ماه
پیکر شهید رضا دامرودی پس از بازگشت به کشور ایران اسلامی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام تشییع گردید
خاکسپاری از طواف و تشییع در امام رضا علیه السلام باحضور پرشور مردم غیور سبزوار در زادگاهش روستای دامرود انجام شد و مزارش تا ابد میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت گردید.😔
🌹🌹🌹 که محور برگزاری مراسمات مذهبی روستا شده است و مردم آنجا را محل آرامش دل میدانند.😔 عاشورا در جوار مزارشهید باحضور مشتاقان شهادت قرائت میگردد🤗
خبر شهادتم را به خانواده ام دادند کوچیکم خیلی گریه می کرد😔 گفت برای نیایش(دختر خردسال شهید)گریه می کنم😭 گفت: 🌸مگر نیایش از رقیه ی امام حسین ع عزیزتر است؟😔
که با به کاروان اسرای اهل بیت😔 پیکرش در مسیر شام بر روی خاک ها کشیده شد😭😔
بابا آب داد بابا نان داد جنگ شد❗️ بابا جان داد...😔😔
🌸 🌸 اشنایی من و رضا مسابقات فوتسال دانشگاه علمی و کاربردی کاشمر بود😊 تازه اومده بود به دانشگاه و به پیشنهاد یکی از دوستان رضا که از قبل ایشون رو میشناخت ازش خواستم به تیم ما ملحق بشه🤗 مطلب این بود بعد ازاومدن رضا به تیم ما تو اولین مسابقات فکر نمیکردم رضا انقد قشنگ بازی کنه👏 از اولین بازی از رضا تشکر کردم بهش گفتم هیچ وقت فکر نمیکردم انقد قشنگ بازی کنی. بیشتر باهش رابطه برقرار کنم که همیینطور هم شد و در 6 ماه اخر دانشگاه من با رضا رفت و امد زیادی داشتم. پسر دوست داشتنی بود هنوز شهادت رضا رو باور نمیکنم😞
🌺 😊 شاد و سرحال بود. همه رو به خنده رو بودن میشناختن. خوبی نسبت به این رفتارش داشتم، اگه جایی با شکست مواجه میشد زود حالت چهرشو تغییر میداد تا ناراحتی تو چهرش نباشه😌 خدا بزرگه، هاشو تنها نمیزاره، توکل بر خدا...
😊 که دیگر فقط و فقط باید سراغش را از قابهای عکس بگیرم😔...
«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌اند،نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.» 📚سوره توبه، آیه 20
⬅️خبر شهادت➡️ ساعت سه نصفه شب بود که خبر رضا رو توی سایت خوندم😔 بار با خودم گفتم تو اشتباه میکنی و این فقط يه شباهت اسمیه. صبح رفتم پیش یکی دیگه از هم دوره ای های دانشگاهمون،بهش گفتم و کلی به این طرف آون طرف زنگ زدیم تا فهمیدم خبر صحت داره 😔 بعد با دوستم راه افتادیم سمت سبزوار برای وداع با 😭
⬅️ ➡️ سوم محرم توی عملیات مجروح شد.. 🤕 به ناحیه سر اصابت کرد.😔 درگیری به نحوی بود که راهی برای عقب کشیدن رضا نبود بجز. اینکه پیکر پاکشو روی زمین بکشیم و آروم آروم بیایم عقب...😭 زنده بود و پیکرش رو سنگ و خاک کشیده میشد... 😭😭 ای نبود. اینکارو نمیکردیم زبونم لال میوفتاد دست تکفیریها... توی عشق به حضرت رقیه سوخت... پیکرش تو مسیر شام روی سنگ و خار کشیده شد... کاروان اسرای اهل بیت...😔😔 زنده موند و زخم این سنگ و خار رو تحمل کرد و بعد روحش پر کشید و آسمونی شد😔... الان خوب میفهمه غم حضرت رقیه رو که توی همون بیابونها میکشوندنش رو زمین.... میگفت این مسیری که پیکر رضا کشیده شد روی زمین همون مسیر ورود اهل بیت به شام هستش... 😔😔😔😔😭😭
⬅️ ➡️ بعد از دانشگاه به دلیل مشکلات زندگی کار و ازدواج خیلی کم وقت میکردم از همدیگر یاد کنیم. اما رضا خیلی بود. همیشه هفته ای یکی دوبار زنگ میزد. یا حداقل نصفه شب يه تک رو گوشیم بود از . صبح بهش زنگ میزدم و در حد چند دقیقه که شده بود باهم حرف میزدیم و کلی از صحبتهاش انرژی میگرفتم. خیلی بامعرفت بود
انتخاب اسم فرزند انتخاب اسم دخترش حساس بود چون معنی و مفهوم اسم براش مهم بود. اسامی سه تا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم بزاریم بین صفحات قران و یکی برداریم. اول ماه رمضآن رضا یکدفعه گف دخترمون قراره تو ماه رمضان ، ماه نیایش و بندگی بدنیا بیاد. هم اسم قشنگیه😊 برای اسمهای دیگه چند وقت فکر کرده بودیم.اما این اسم ناخوداگاه اومد به ذهن رضا. و گذاشت لای قران. کاغذی که برداشتم باز کردم روش نوشته بود ... هم اون چند تا اسم که با دست خط رضاس بین قرآنه... تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط 15 ماهش بود
وقتی با بودن پدرت اینطوری روی دستاش توی هوا میخندیدی بهت حق میدم که با نبودش اینطوری بیوفتی روی مزارش.... .
💠 نا امیدی ممنوع 💠 به خاطر یک اتفاق خیلی ناراحت بودم، رضا طوری رفتار میکرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. سعی میکرد هر جور که میشه خوشحالم کنه... تعجب میکردم از اینهمه خونسردیش اما با تموم ناراحتیم هرلحظه با خنده رو بودن چهرش امیدوارتر میشدم... همیشه میگفت به خدا شک نکن خودش گفته دو بارهم تو کتابش تاکید کرده پس نبینم غمگین باشی... گفت همین الان پاشو بریم مشهد پابوس آقا ، میدونم دوای دلت زیارته...
💠شهید محبوب شهید💠 تموم شهدا عزیز هستن ولی آدم به بعضی از شهدا ارادت خاصی پیدا میکنه و به نوعی باشون رفاقت میکنه. رضا به سه تا از شهدا ارادت خاصی داشت... شهید عبدالحسین برونسی شهید مصطفی چمران و شهید محمود کاوه...
💠پیاده روی اربعین💠 چند روز قبل از رفتنش گفت من برا پیاده روی اربعین با چند تا از بچه ها هماهنگ کردم گفتم اسم منم بزارن تو لیست... گفتم شما که معلوم نیس کی برگردی از سوریه مگه قرار نیس دو ماه اونجا باشین؟ گفتش آره خب شایدم زودتر برگشتیم اینو گفتم که بدونی اربعین خدا بخواد کربلام... گفتم خوشبحالت...😔 ان شاالله گفتش ان شاالله بعد عید همه با هم میریم.هوا یکم بهتره بشه بخاطر نیایش چون ممکنه اذیت بشه بعد عید سه تایی میریم... خیلی خوشحالم میکرد با این حرفاش من به همه حرفاش اعتماد داشتم محال بود کاری رو بگه و انجام نده