🍃 #پارت_دوم
💞 دختر بسیجی 💞
به سمت آسانسور ی که پشت سر من قرار داشت پا تند کرد که مانع حرکتش شدم
و با اخم پر سیدم:واقعا که چی؟
با پرویی تمام به چشمام زل زد و گفت:من یه گوشه وایستاده بودم تا آسانسور بیاد
ولی مثل اینکه شما خیلی عجله داشتی و بدون اینکه جلوت رو نگاه کنی
بیرو ن پریدی و باعث شدی برگه هایی که من بر ای مرتب کردنشون کلی وقت
گذاشتم بریزن و مجبور باشم دوباره مرتبشون کنم!
حالا هم به جای عذر خواهی سرم غر می ز نی!
_من عذر خواهی بلد نیستم!
_چه بد! سعی کن یا د بگیری.
قبل اینکه من بخوام چیز ی بگم با قدما ی بلند از کنارم گذشت و سوار آسانسور شد.
من که همینجور ی هم حالم گرفته بود، با این حرکت دختره حرصی تر شدم و
نفسم رو عصبی بیرون دادم و به سمت دفتر بزرگ شرکت قدم برداشتم.
با ورودم منشی که طبق معمول تو ی آرایش کردن چیزی رو از قلم نینداخته بود
به احترامم پا شد و رو به من سلام کرد.
بدون اینکه جوابش رو بدم و بدون توجه به کارمندای ی که به احترام من بلند شده
بودن و در حالی که به منشی می گفتم به پرهام بگه بیا د به اتاقم به سمت اتاقم
قدم برداشتم و وارد اتاق شدم و در رو پشت سرم بستم.
کتم رو از تنم د ر آورد م و ر وی پشتی مبل چرمی ای که جلوی میز کارم بود
انداختم و رو ی مبل ولو شدم که پرهام طبق معمول بدون در زدن وارد اتاق شدو سر و
صداش فضای اتاق رو پر کرد و با نیش باز گفت:
_ َب ََه سلام آقا ی جاوید! چه عجب ما شما رو روئیت کردیم!؟
_خفه بابا! عرضه ندار ی دو روز اینجا رو بگردونی، آدم نمیتونه هی چ کار ی رو
بهت بسپاره.
_به من چه که این بابات به همه جا سرک می کشه و می خواد از کار همه سر در
بیاره.
رو ی پام وایستادم و در حالی که به سمت دیوا ر شیشه ای اتاق می رفتم
گفتم:اگه تو دهن لقی نمی کرد ی و نمی گفتی قراره نیرو استخدام کنیم او هم توی این کار دخالت نمی کرد.
رو ی مبل نشست و گفت:من که نمی دونستم می خواد اینجور ی کنه، او اومد
اینجا و غر زد کارا دیر انجام می شه منم گفتم برا ی همین می خوایم چند نفر رو
استخدام کنیم که او هم از خدا خواسته گفت خودم اینکار رو می کنم.
_ حالا کی رو استخدام کرده که انقدر سر من غر ز دی که خوب نیستن و باهاشون
کنار نمیای؟
_دوتا مرد متأهل و یه دختر...
_خب این کجاش مشکل داره
🍃 #پارت_سوم
💞 دختر بسیجی 💞
رو بهش با طعنه ادامه دادم:تو که همیشه از خدات بود دختر استخدام کنیم ؟
_هه! منم از همین دختره خوشم نمیاد کلا کلاس شرکت رو یک نفره میار ه پایین.
_مگه چشه؟
_چشمش نیست! اتفاقا چشما ش خیلی هم قشنگن! اون تیپ مزخرفشه که ر وی مخه.
_یعنی شلخته اس؟
_اتفاقا خیلی هم مرتب و تر تمیزه.
_چرا معما طرح می کنی ؟
_تا نبینیش نمی فهمی من چی می گم من که اصلا ازش خوشم نمیاد و مطمعنم
تو هم وقتی ببینیش دلت می خواد با یه تیپا بندازیش بیرون.
May 11
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
🌸 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸
🌼 #اولین ختم گروهی قرآن در کانال 🌼
با توکلـ به نامـ اعظمتـ یا رحمانـ یا رحیمـ
🌹 #اهداف ختم قرآن 🌹
اول 👈 سلامتی آقا امام زمان عج و تعجیل در ظهور ایشان...
دوم 👈 برای شادی روح امواتمون
سوم 👈 حاجت روایمون...
چهارم 👈 شفای همه مریضان...
پنجم 👈 ذخیره شب اول قبرمون
ششم👈هرچی که تو دلتونه
#جهت_شرکت_در_ختم_قرآن_لطفا به آیدی زیر مراجعه کنید و درخواست جزء کنید
👇👇
@appear
👉
﷽📖جزء1) 👈 أین صاحبنا؟
﷽📖جزء2) 👈 أین صاحبنا؟
﷽📖جزء3) 👈یاصاحب الزمان
﷽📖جزء4) 👈 محمدبصیری
﷽📖جزء5) 👈محمدبصیری
﷽📖جزء6) 👈محمدبصیری
﷽📖جزء7) 👈 محمدبصیری
﷽📖جزء8) 👈سولماز آواره
﷽📖جزء9) 👈 سولماز آواره
﷽📖جزء10) 👈سولماز آواره
_🔰____🔰____🔰_____🔰_
﷽📖جزء11) 👈 MAhadi
﷽📖جزء12) 👈MAhadi
﷽📖جزء13) 👈علی
﷽📖جزء14) 👈علی
﷽📖جزء15) 👈Goly
﷽📖جزء16) 👈Goly
﷽📖جزء17) 👈منتظران
﷽📖جزء18) 👈گمنام
﷽📖جزء19) 👈رضایی
﷽📖جزء20) 👈سمیرا
_🔰____🔰_____🔰_____🔰_
﷽📖جزء21) 👈منتظران
﷽📖جزء22) 👈فاطمه شریف زاده لتحری
﷽📖جزء23) 👈لبیک یازهرا
﷽📖جزء24) 👈منتظران
﷽📖جزء25) 👈یاحجت الله فی ارضه
﷽📖جزء26) 👈یاحجت الله فی ارضه
﷽📖جزء27) 👈یا اباصالح
﷽📖جزء28) 👈یا اباصالح
﷽📖جزء29) 👈یا اباصالح
﷽📖جزء30) 👈ندا
@montzeran
منتظران گناه نمیکنند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 🌸 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا
تا یکشنبه ۲۱ابان
مهلت قرآن خواندن هست
منتظران گناه نمیکنند
تعداد جزءهای باقیمانده: #6_جزء
6جزء قرآن مونده
همکاری کنید
منتظران گناه نمیکنند
تا یکشنبه ۲۱ابان مهلت قرآن خواندن هست
تا یکشنبه 21ابان وقت خواندن قرآن هست
فقط عربی قرآن نخوانید
بامعنی قرآن بخوانید بفهمید کلام قران و خداوند