منتظران گناه نمیکنند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗پــلاک پنهـــــان💗 قسمت25 سمانه وکمیل خیره به تجمع کنار دانشگاه،که دانشج
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پـلاک پنهـــان 💗
قسمت26
رویا آب قندی به دست سمانه داد؛
ــ بیا بخور ضعف کردی
سمانه تشکری کرد و کمی از آن را خورد وبا عصبانیت گفت :
ــ فقط میخوام بدونم کی این برنامه رو ریخته
ــ کار هرکسی میشه باشه
ــ الان میدونی چقدر وجه بسیج و سپاه خدشه دار میشه
اشاره ای به لپ تاب کرد و گفت:
ــ بفرما ،این سایتای اونور آب و ضد انقلاب ببین چه تیترایی زدن
عصبی مشتی بر میز کوبید و گفت:
ــ اصلا میخوام بدونم،این همه نیرو داشتیم تو دانشگاه چرا باید من و تو و چندتا از آقای تشکلات اون وسط دانشجوهاروجمع کنیم،اصلا آقای سهرابی و نیروهاش کجا بودن؟؟میدونی اگه بودن ،میتونستیم قبل از رسیدن نیرو انتظامی و یگان ویژه ،بچه هارو متفرق کنیم،اصلا بشیری چرا یدفعه ای غیبش زد
ــ کم حرص بخور،صورتت سرخ شد ،نگا دستات میلرزن
ــ چی میگی رویا،میدونی چه اتفاقی افتاد،دانشجوای بسیج دانشگاه ما کل اوضاع کشورو بهم ریختن،کل جهان داره بازتاب میکنه فیلم وعکسای تظاهراتو
ــ پاشو برو خونه الانشم دیر وقته ،فردا همه چیز معلوم میشه
سمانه خداحافظی کرد و از دانشگاه خارج شد ،هوا تاریک شده بود،با دیدن پوسترها روی زمین و مردمی که بی توجه ،پا روی آرم بسیج و سپاه می گذاشتند،بر روی زمین خم شد و چندتا از پوسترها را برداشت و روی سکو گذاشت،به دیوار تکیه داد و چشمانش را بست و زیر لب زمزمه کرد:
ـ کار کی میتونه باشه خدا...
***
ــ سمانه،سمانه،باتوم
سمانه کلافه برگشت:
ــ جانم مامان
ــ کجا میری ،امشب خواستگاریته میدونی؟؟
ــ بله میدونم
ـــ پس کجا داری میری ساعت۹ میان
ــ من دو ساعت دیگه خونم .خداحافظ
سریع از خانه خارج شد و سوار اولین تاکسی شد.
از دیشب مادرش بر سرش غر زده بود که بیخیال این رشته شود،آخرش برایش دردسر میشوداما او فقط سکوت کرد،صغری هم زنگ زد اما سمانه خیلی خسته بود و از او خواست حضوری برایش توضیح دهد.
کنار دانشگاه پیاده شد و سریع وارد دانشگاه شد،دفتر خیلی شلوغ بود،رویا به سمتش آمد :
ــسلام ،بدو ،جلسه فوری برگزار شده کلی مسئول اومده الان تو اتاق سهرابی نشستن
ــ باشه الان میام
سمانه به اتاقش رفت ،کیفش را در کمد گذاشت ،در زده شد قبل از اینکه اجازت ورود بدهد،خانمی چادر و بعد آقای کت و شلواری وارد اتاق شدند ،سمانه با تعجب به آن ها خیره شد،نمی توانستند که مراجع باشند و مطمئن بود دانشجو هم نیستند.
ــ بفرمایید
ــ خانم سمانه حسینی؟
ــ بله خودم هستم !
ــ شما باید با ما بیاید
سمانه به کارتی که جلوی صورتش قرار گرفت ،لرزی بر تنش نشست و فقط توانست آرام زیر لب زمزمه کند:
ــ نیروی امنیتی
🍁فاطمه امیری زاده🍁
منتظران گناه نمیکنند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗پـلاک پنهـــان 💗 قسمت26 رویا آب قندی به دست سمانه داد؛ ــ بیا بخور ضعف
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پـلاک پنهــان💗
قسمت27
به اتاق خالی که جز یک میز و دوصندلی چیز دیگری نداشت،نگاهی انداخت،
نمی دانست لرزش بدنش از ترس یا ضعف بود،دستی به صورتش کشید،از سردی صورتش شوکه شد ،احساس سرما در کل وجودش نفوذ کرده بود
،چادرش را دور خودش محکم پیچاند،تا شاید کمی گرم شود،اما فایده ای نداشت.
ساعتی گذشته بود اما کسی به اتاق نیامده بود،نمی دانست ساعت چند است،پنجره ای هم نبود که با دیدن بیرون متوجه وقت شود،با یادآوری قرار امشب با مشت بر پیشانی اش کوبید!!
اگر از ساعت۹گذشته بود ،الان حتما خانواده ی محبی به خانه شان آمده بودند،حتی گوشی وساعتش را برده بودند،و نمی توانست ،به خانواده خبر بدهد.
فکر و خیال دست از سرش برنمی داشت،همه ی وقت با خود زمزمه می کرد
"که نکند نیروی امنیتی نباشند"
اما با یادآوری کارتی که فقط کد و نام وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران روی آن حک شده بودند،به خودش دلداری می داد که دروغی در کار نیست و در ارگانی مطمئن هست، نفس عمیقی کشید که در باز شد ،سمانه کنجکاو خیره به در ماند ،که خانمی وارد اتاق شد و بدون حرفی روی صندلی نشست و پوشه ای را روی میز گذاشت:
ــ سلام
ــ سلام
ــ خانم سمانه حسینی
ــ بله
ــ ببینید خانم حسینی ،فک کنم بدونید کجا هستید و برای چی اینجایید؟
ــ چیزی که همکاراتون گفتن اینجا وزارت اطلاعاته اما برای چی نمیدونم
ــ خب بزارید براتون توضیح بدم،ما همیشه زنگ میزدیم که شخص مورد نظر به اینجا مراجعه کنه،اما با توجه به اوضاع حساس کشور و اتفاقاتی که تو دانشگاه شما رخ داد ،ترجیح دادیم حضوری بیایم.
سمانه کنجکاو منتظر ادامه صحبت های خانم شد!!
ــ با توجه به اینکه هیچ سابقه ای نداشتید و فعالیت های زیادتون در راستای بسیج و فعالیت های انقلابی و با تحقیق در مورد خانواده ی شما ،اینکه با این همه نظامی در اعضای خانواده ی شما غیر ممکن است که دست به همچین کاری بزنید اما هیچ چیزی غیر ممکن نیست.و شواهد همه چیز را برخلاف نظر ما نشان می دهندع
سمانه حیرت زده زمزمه کرد:
ــ چی غیر ممکن نیست؟
🍁فاطمه امیری زاده🍁
May 11
منتظران گناه نمیکنند
#نظم_وهدف #جلسه1_قسمت7 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍀 وَالْعَصْرِ یعنی خداوند متعال به
#نظم_وهدف
#جلسه1_قسمت8
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⏰ ما برنامه هامون رو از چه زمانی تا چه زمانی #برنامهریزی بکنیم ❓❓چه جوری برنامه ریزی کنیم❓❓
✅ از اذان صبح یا قبل از اذان صبح تا اذان ظهر، از اذان ظهر تا اذان مغرب و از اذان مغرب تا موقع خواب
من از اذان صبح تا اذان ظهر چه کارهایی رو باید انجام بدم❓❓
👌👌اول از همه، مهم ترین کار توی کلاس نظم اینو قرار بدید 🔰
🔴 اگر #نمازقضا دارید اولین چیزی که تو فهرست #کارهای_عقب_افتاده تون مینویسید نماز قضا باشه و مهم، شروع کردنشه
👈 چون ما اگر که به فکر این نباشیم که نماز قضامون رو بخونیم محاسبه میشیم مورد بازخواست قرار میگیریم
😱 اگر خدایی نکرده از دنیا بریم در حالی که انجام ندادیم چون همهمون که از دنیا میریم ولی اگراین کار رو شروع نکرده باشیم به عنوان این که ما نمیخواستیم انجام بدیم، بازخواست میشیم
✅ ولی اگر شما شروع کرده باشید یکیش رو خونده باشید دارید ادامه میدید. اون وقت بازخواست فرق میکنه
🎞 آیت الله جاودان تعریف میکنن میگن زمانی که انسان بخواد از دنیا بره، تمام لحظات عمرش مثل یه فیلم میاد حتی اون خانومی که یه فوت زیر اجاق کرده اون فوتش جلو چشمش میاد
✅ حالا مثلا یه آقایی گاز رو روشن میکنه اگر نیت کرده باشه برای رضای خدا، کار خداییش جلوی چشمش میاد
♦️اگر این طور نباشه چی جلو چشمش میاد❓❓
👈بیهوده 👈"إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ"👈میشه خُسر
📝 پس بالای برگه هامون گفتیم چی بنویسیم❓❓نیت چی باشه❓❓رضای خدا
چرا❓
👈وقتی #نیت_رضایخدا هست پس شما غذا درست کردید خب هیچ کس ازت تشکر نکرد خدا که دیده یاد میگیری بدون منت کار کنی
نیت رضای خدا میشه و #بدونمنت و #بدونتوقع وقتی توقع و منت نباشه خیلی راحت کار میکنی. میگی چی❓❓
👈بسم الله الرحمن الرحیم
🍀گاز رو روشن میکنم امروز میخوام نذری امام حسین علیه السلام بپزم #وضو گرفتم
قربة إلی الله ✅
🍀حالا امروز من #ذکر یا حلیم را میگم امروز ذکر یا صبور رو میگم یا شکور رو میگم یا رئوف رو میگم یا رازق رو میگم
👈هر ذکری که فکر میکین امروز نیاز داری امروز مثلا عصبانی هستی ذکر یا حلیم رو میگی✅
#نماز_هرشب_شعبان
#نماز_شب_سی_ام_ماه_شعبان
به نقل از پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است:
هركس در شب سی ام شعبان #دو_ركعت نماز-در هر ركعت
☘️«فاتحۀ الکتاب» یک بار
☘️و سوره اعلی ده بار
☘️و بعد از پایان نماز، صد بار بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، صلوات بفرستد،
❤️ خداوند هزار شهر در بهشت به او عطا می کند.
📚 وسائل الشیعه؛ بابهای باقیمانده نمازهای مستحبی؛ باب مستحب بودن نماز در هر شب از ماه شعبان و کیفیت آنها
منتظران گناه نمیکنند
فرداشب شب اول ماه مبارک رمضان
سه شنبه اول ماه مبارک رمضان
1.75M
💔کسی که علنی گناه میکنه، ظالمه.
اسرائیل هم ظالمه.
💕ناهی ازمنکر، مدافع حقه.
غزه و حماس هم مدافع حقه.
💓نهی از منکر، واجب مظلومه.
همانطور که غزه مظلومه...
🧐چقدر درس و نکته مشترک دارن این دو ماجرای همزمان!
📌 سید جماالدین دانشمند شهیدی که بیدارگر شرق لقب داشت
🔹️ ۱۹ اسفندماه ۱۲۷۵ سالروز شهادت سيدجمالالدين اسدآبادى (ره) از نوادگان امام سجاد (ع) است
◇ ایشان از عالمان روشنفکر و مجتهد قرن چهاردهم در ایران و از شاگردان ویژه شیخ مرتضی انصاری (ره) بوده که در علوم قرآن، حدیث، فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، ریاضی، طب، تشریح، هیئت و نجوم به تحصیل و تحقیق پرداخته و در نهایت اجتهاد سید جمالالدین را شخصاً تصدیق و به وی اجازه فتوا اعطاء نموده است.
◇ سید جمالالدین در راه تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مسلمین جهان و همچنین مبارزه با استعمار غرب با سفرهای پی در پی به کشورهای اسلامی و اروپایی بسیار کوشید.
◇ در تاریخ از سخنرانیهای آتشین و اثرگذار این مُبلِّغِ «بیدارگر شرق» سخنها به میان آمده، به صورتی که آوردهاند وقتی سید در «انجمن وطنی» در مصر برای جذب مردم سخنرانی نمود و از مهجوریت تعالیم الهیِ قرآن کریم شِکوه کرد، مردم چنان تحت تأثیر سخنان ایشان قرار گرفته بودند که تعدادی از آنها از شدت گریستن، بیهوش شدند!
◇ حاکم عثمانی وقتی خبر کشته شدن ناصرالدین شاه در ایران توسط میرزا رضا کرمانی، یکی از شاگردان سید جمالالدین به او رسید، برای حفظ حکومت خویش با یک ترفند شیطانی، این «دانشمند سلحشور» را مسموم و به شهادت رسانید.
◇ رهبر معظم انقلاب در معرفی ایشان فرمودند: «سید جمالالدین بزرگ، مرد اسلامخواهِ شجاع و مبارزِ بزرگ... در تاریخ اسلام است»
#سیدجمالدیناسدآبادی
هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات💐💐💐💐💐💐
#ازشهدابیاموزیم❣❣❣❣❣