eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
350 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
شیعیان در زمان غیبت حضرت همواره تحت اشراف و توجه حضرت هستند، و همین توجه آن بزرگوار باعث حفظ شیعه شده است، گرچه ما شیعیان از این نعمت عظمی كه سبب بقاء ماست غافلیم
1. در مقام علم و عقیده هر روز بر معرفت دینی خود بیفزاییم و در جلسات سخنرانی و علمی شرکت کنیم و در شناخت مقام امامت و شخص امام زمان(علیه السلام) (با مطالعات فراوان) کوشا باشیم.
2. در مقام عمل اولین چیز انجام دادن واجبات و ترک گناه و معصیت است. ارتکاب معصیت در محضر امام زمان(علیه السلام) باعث آزرده شدن دل ایشان می‌شود و وقتی پرونده اعمال به محضر ایشان برده می‌شود، از ما دلگیر می‌گردد. قدم دوم انجام وظیفه است، بهترین راه نزدیکی به آن حضرت و جلب رضایت ایشان، این است که هر کس هر شغل و وظیفه‌ای که دارد، آن را به دقت و سلامت انجام دهد. کسی که وظیفه خود را ترک کند یا ناقص انجام دهد و در عوض آن بخواهد کار نیک دیگری انجام دهد، راهی کج رفته است.
قدم بعدی ایجاد ارتباط معنوی با امام است؛ یعنی، بکوشیم همیشه به یاد امام زمان(علیه السلام) باشیم صبح را با دعای عهد شروع کنیم، در نماز‌هایمان برای آن حضرت دعا کنیم، دعای فرج را در هر فرصتی بخوانیم. دعای ندبه، زیارت آل یاسین و دعاهای دیگر را با توجه به معنا و حضور قلب بخوانیم، صدقه دادن برای سلامتی ایشان، زیارت از طرف ایشان و دعا برای سلامتی و تعجیل فرج آن حضرت، شرکت در مراسم منسوب به ایشان و ... راه‌های ایجاد ارتباط معنوی با امام است و می‌توان بعد از مدتی آثار بسیار مثبت آن را دید و این خود نشان دوست داشتن امام است. اما باز تاکید می‌شود همه این کارها بعد از ترک گناه و عمل به وظیفه و نقش خویش در جامعه و خانواده اثر بخش است؛ وگرنه پوستی بی مغز و خاصیت خواهد بود.
بهترین راه نزدیکی به آن حضرت و جلب رضایت ایشان، این است که هر کس هر شغل و وظیفه‌ای که دارد، آن را به دقت و سلامت انجام دهد. کسی که وظیفه خود را ترک کند یا ناقص انجام دهد و در عوض آن بخواهد کار نیک دیگری انجام دهد، راهی کج رفته است
آیا در عصر ظهور می توانیم با حضرت روابط دوستانه و صمیمی داشته باشیم؟ در اینكه امام زمان(علیه السلام) برای شیعیان و دوستانشان پدری مهربان و دلسوز هستند و هیچ گاه آنها را فراموش نمی‌كنند و چیزی از اعمال ما از آن حضرت پوشیده نیست جای بحثی نیست.
حضرت دو توقیع برای شیخ مفید صادر فرموده اند. در توقیع اول حضرت به شیعیان خود این بشارت را می‌دهند كه: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما كوتاهی و اهمال نكرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم. كه اگر جز این بود، دشواری‌ها و مصیبت‌ها به شما فرود می‌آمد و دشمنان شما را ریشه كن می‌نمودند؛ انا غیر مهملین لمراعاتكم و لا ناسین لذكركم. ولولا ذلك لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم ادعداء»(بحارالانوار، 53، ص175)
لذا آن حضرت چون پدری مهربان كه همواره مراقب فرزندان خویش است و رفتار فرزند از دید پدر مخفی نیست، و گرفتاری‌های فرزند، پدر را نگران می‌كند، مراقب شیعیان و موالیان خود هستند. شیعیان در زمان غیبت حضرت همواره تحت اشراف و توجه حضرت هستند، و همین توجه آن بزرگوار باعث حفظ شیعه شده است، گرچه ما شیعیان از این نعمت عظمی كه سبب بقاء ماست غافلیم.
در زمان ظهور نیز این مراقبت و یاری به صورت تمام و كمال خواهد بود. روابط حضرت با شیعیان همچون اجداد طاهرینش دوستانه و صمیمی است، و هر كس عرض حاجت یا نیاز داشته باشد و بخواهد حضور آن حضرت برسد، می‌تواند خدمت حضرت شرفیاب شود و از الطاف او بهره‌مند گردد. البته چون در روایات در این زمینه مطلب خاصی وارد نشده است نمی‌توان سخن قطعی و خاصی مطرح كرد. ولی ما بر اساس سیره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت(علیهم السلام) و سخنان آن بزرگواران در مورد مباحث حكومت و روابط حاكم و مردم و با توجه به عنایت آنان به روابط برادرانه بین مردم و كمك به یكدیگر برداشت می‌كنیم كه ارتباط مردم با امام صمیمی و آمیخته با محبت و دوستی است.
Mohammad Asadollahi - Azizam Mahdi.mp3
5.87M
ندیدم شیرین تر از این عهدی عزیزم مهدی عزیزم مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ❤️ عیدتون مبارک عهدتون با آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پایدار 🤲
❬ پروردگـارا،امروزمان‌گذشت فردایمـان‌راباگذشتت‌شیرین‌ڪن مابھ‌مھربانیت‌محتاجیم‌رهایمان‌نکن…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بود 💐جبریل مامورست و فکر مجلس آرایی بود 💐میکائیل از عرش آمده گرم پذیرایی بود 💐چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود 🌷دهم ربیع الاول سالروز سلام الله علیها مبارک باد💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ⭕ تشرف آیت اللّه بهبهانی خدمت امام زمان علیه السّلام، 🔹گلایه‌‌ای به حضرت داشت، آقا جان چرا نمیای❗ 💠آیت اللّه هاشمی نژاد
🔰يكي از مؤمنين به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گويد: زير ناودان طلا در حرم خانه خدا بودم كه حضرت ولي عصر امام زمان عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف را ديدم، دفتري را به من عنايت نمود كه در آن دعاي فرج و صلوات بر آن حضرت بود. سپس فرمود: 🔴 به وسيله اين نوشته ها بخوان و براي ظهور و فرج من دعا كن و بر من درود و تحيّت بفرست. ✍دَفَعَ إلَيَّ دَفْتَراً فيهِ دُعاءُالْفَرَجِ وَ صَلاةٌ عَلَيْهِ، فَقالَ عليه السلام: فَبِهذا فَادْعُ. 📚 إكمال الدّين، ص 443، ح 17
🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃نمازاول‌وقت 👈ده توصیه امام خامنه مدظله العالی درباره‌ی آداب نماز ۱. برای حضور قلب در نماز تمرین کنیم ۲. معنای کلمات نماز را بدانیم ۳. مستحبات نماز، حضور قلب را افزایش می‌دهد ۴. نماز را با اخلاص بجا آورید نه از روی ریا ۵. مراقب باشیم نماز بی‌توجه قساوت قلب می‌آورد ۶. در جوانی خود را به خوب نماز خواندن عادت دهید ۷. نباید نماز را سبک بشماریم ۸. نماز را اول وقت بخوانید ۹. نماز را به جماعت و در مسجد بخوانید ۱۰. تا می‌توانید نافله بخوانید! ┄✦۞✦༻‌﷽‌༺‌‌‌✦۞✦┄ 💐    ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﻰ ﺷَﻔﺎﻋَﺔَﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻳَﻮْﻡَﺍﻟْﻮُﺭُﻭﺩِ  💐 🌹ألـلَّـھُمَ ؏َـجــِّلْ لِوَلــیِـڪْ ألفـرَج🌹 🌸التماس دعا🌸.
4_5870590513987455520.mp3
7.3M
🎙حجت‌الاسلام عالی پادکست «ماجرای یک عهد» ماجرای شخص گناهکاری که در شرایط بسیار سخت به متوسل شد. 👌بسیار شنیدنی 👈حتما بشنوید و نشر دهید. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم بحق خانم حضرت زینب الکبری سلام الله علیها اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
منتظران گناه نمیکنند
نگاه خدا قسمت15 رفتم به سمت دانشگاه سر کلاس اصلا حواسم به حرفای استاد نبود فکرم فقط در گیر حرفای با
نگاه خدا قسمت 16 این چه کاریه اخه... بابا جان میزاشتی مثل ادم میرفتم دیگه لباسامو عوض کردم رفتم پایین ،شروع کردم به غذا درست کردن ،ساعت ۹ شب بود که در خونه باز شد.... - سلام بابا جون بابا رضا: سلام سارا جان خوبی بابا؟ - مرسی برین لباساتونو عوض کنین شام اماده است بابا رضا: چشم بابا موقع خوردن شام من سکوت کرده بودم بابا رضا: سارا جان درس و دانشگاهت خوبن؟ - ( یاد یاسری افتادم) بله بابا جون همه چی عالیه بابا رضا: میخواستم بگم واسه عید میخوایم بریم مسافرت - کجا بابا رضا : خونه عمو حسین - جدی چه خوب ،ای کاش مامانم بود،همه سال با مامان میرفتیم عید بابا رضا : ( یه آهی کشید و چیزی نگفت) دستت درد نکنه بابا خیلی خوشمزه بود - نوش جونتون ظرفا رو جمع کردم و شستم ، رفتم توی اتاقم هم خوشحال بودم هم ناراحت ،خوشحالیم این بود که میریم عید خونه عمو حسین ناراحتیم این بود که شوهرو چیکارش کنم ( عمو حسین و بابا هم دوستای زمان جنگ هستن ،عمو حسین به خاطر شغلش رفته ترکیه ،نمیدونم دقیقن چه شغلی داره بابا هم توضیح خاصی نمیده ولی خیلی ادم مهمیه و خیلی هم به کشورای دیگه سفر میکنه ،،عمو حسین یه دختر داره با دوتا پسر... دوتا پسراش ازدواج کردن و لبنان زندگی میکنن دخترش هم اسمش سلماست هم یه سال از من بزرگتره ،دختره فوقالعاده مهربون و فهمیده و باحجاب ،خاله ساعده هم مامان سلما هم مثل مامان فاطمم مهربون و دوت داشتنی هست،،، ما هر سال عید میریم خونشون اونا هم تابستونا میان ایران ،موقع خاکسپاری مامان فاطمه ،بابا رضا گفته بود که اومدن ولی من اصلا متوجه کسی نشدم ، خیلی خوشحال بودم که میخوایم بریم خونشون ،خیلی دلم برای اتاق سلما ،حرفهای سلما تنگ شده بود) اینقدر ذهنم در گیر بود که خوابم برد صبح با ساعت زنگ گوشیم بیدار شدم آماده شدم رفتم سمت دانشگاه ،رسیدم دم کلاس درو باز کردم دنبال جا واسه نشستن میگشتم جایی پیدا نکردم دیدم یه صندلی کنار دست یاسری خالیه همین لحظه استاد هم رسید مجبور شدم برم همونجا بشینم...
نگاه خدا قسمت17 دستام میلرزید ،میترسیدم یه دفعه یه کاری کنه ....چشمم به استاد بود ولی تمام فکرم این پسره بود یه دفعه دیدم یه کاغذ گذاشت رو کتابم نگاه کردم عکس به قلب گذاشته زیرش هم نوشته ilove you sara وایییی خدااا اینو دیگه واسه کدوم کاره اشتباهم نازل کردی... کاغذ و مچاله کردم خواستم بندازم زمین ،ترسیدم چون اسمم نوشته بود دیگران فکرای بدی کنن کاغذ مچاله شده رو گذاشتم داخل جیبم ده دقیقه بعد دیدم دوباره یه کاغذ گذاشت روی کتابم دیدم ادرس یه جایی رو نوشته که بعد تمام شدن کلاسا برم اونجا دیگه نمیتونستم تحمل کنم بلند شدم - استاد ببخشید حالم خوب نیست میتونم برم بیرون استاد: بله بفرمایید رسیدم دم در از دستم کاغذا رو درآوردم انداختم داخل سطل آشغال رفتم از کلاس بیرون حالم به یه هوای تازه نیاز داشت رفتم داخل محوطه یه کم نشستم بعد که حالم بهتر شد رفتم داخل کافه دانشگاه تا کلاس بعدیم شروع بشه وااااییی معلوم نیست این پسرت کثیف با چند نفر همچین کاری کردهیه دفعه در باز شد و یاسری و چند تا دختر پسرای انترش اومدن داخل منم سرمو پایین کردم مشغول خوردن کیک و نسکافه ام بودم ... یاسری به دوستاش گفت شما برین یه جا بشینین من الان میام صدای کفششو میشنیدم که داره سمت من میاد یاا صاحب صبر کمکم کن ... اومد نشست رو به روم یاسری: سارا جان بهتر شدی... (تو دلم گفتم سارا و درد ) - شما واسه همه دخترا همچین کاری و میکنین؟ یاسری خندید: عمرأ... خودشون با تمام وجود میان همرام - چقدر کثیفین شما که همچین حرفی رو میزنین از جام بلند شدمو رفتم از کافه بیرون تو محوطه یه گوشه نشستم دیدم یاسری سوار ماشین شد ،یه دختره هم جلو نشست ،یاسری منو نگاه میکرد و لبخند میزد ،باهم رفتن واییی خدااا این دختره چقدر بدبخته ،خودشو به چی فروخت ،اینقدر حالم بد بود که گوشیمو دراوردم واسه عاطفه زنگ زدم - الو عاطی عاطی: به خانووووم خانومااا چه طوری ؟ - عاطی کی میای ؟ عاطی: وااا چیزی شده ؟ - عاطی حالم خوب نیست بیا پیشم عاطی: جون به لبم کردی چیزی شده ؟ من فردا میام - باشه اومدی بیا خونمون ،بهت میگم عاطی: باشه - فعلن من برم کلاسم داره شروع میشه
نگاه خدا قسمت18 بعد کلاس رفتم سمت خونه... اصلا حال و حوصله غذا درست کردن نداشتم یه یاد داشت نوشتم زد به در ورودی که بابا جون من حالم خوب نبود وقت غذا درست کردن نداشتم شرمنده رفتم تو اتاقم مغزم داشت میترکید دیدم گوشیم داره زنگ میخوره خاله زهرا بود حوصله جواب دادنشو نداشتم گوشیمو گذاشتم رو بی صدا یه دفعه دیدم یه پیام اومد باز کردم دیدم شماره ناشناسه : سلام عزیزم لطفان بیا تلگرام یه چیزی فرستادم برات ببین این دیگه کی بود رفتم تلگراممو باز کردم چند تا عکس بود دانلود کردم تا باز بشه وااییی اصلا باورم نمیشد یاسری با دخترای مختلف با لباسای خیلی بد با دیدن عکسا حالت تهوع بهم دست داد مستقیم رفتم سمت سرویس بهداشتی یه کم سبک شده بودم رفتم سمت آشپز خونه یه مسکن پیدا کردم خوردم گوشیمو هم خاموش کردم دراز کشیدم چشمم به عکس مامان افتاد اشکم سرازیر شد مامان جون ببین با رفتن حال و روزمو چرا خدای تو منو نگاه نمیکنه یعنی من از این آشغالا هم کثیف ترم این چه بخت شومیه که من دارم اینقدر گریه کردم که خوابم برد صبح با صدای زنگ ایفون بیدار شدم ،یکی دستشو گذاشته بود رو زنگ ولم نمیکرد رفتم پایین نگاه کردم دیدم عاطفه اس درو باز کردم با چه عصبانیتی داره میاد ،تو دستشم یه جعبه شیرینی بود خوابم میاومد چشمام به زور باز میشد عاطی: دختره دیونه معلوم هست کجاییی؟ دیگه میخواستم درو بزنم بشکنم -بروسلی هم شدی ما خبر نداشتیم پس... عاطی: گوشی وا مونده ت چرا خاموشه ،مجبور شدم زنگ بزنم واسه حاجی ،که گفت نوشته بودی حالت خوب نیست - نترس بابا ،نمردم که ،تازه میمردمم چرخه طبیعت همچنان ادامه پیدا میکرد عاطی: وااااییی از دست تو... - حالا بیا بریم بشینیم عاطی جان قربون دستت ،من تا برو دست و صورتمو بشورم یه چایی اماده کن عاطی:: وااااییی روتو برم هی (رفتم دست و صورتمو شستم اومدم تو آشپر خونه ) - به به چه کردی تووو خانوووم ،الان دیگه وقت شوهر کردنته ،حالا برو پیش اون شهید جونت دست به دامن شو عاطی: نه مثل اینکه کلن قاطی کردی، در ضمن الان باید بریم دست به دامن بشیم واسه جنابعالی نه من ،شما کارتون گیره - واااییی عاطی یادم ننداز... اصلا حالم خوب نیس...
نگاه خدا قسمت19 عاطی: چی شده باز - هیچی بابا... آها به خاطر هیچی منو کشوندی اینجا نه؟ - میگم بهت بزار صبحانمو بخورم چشم خوب حالا شیرینی واسه چی آوردی ،نکنه شوهر گیر اوردی واسم اومدی خاستگاری عاطی: نه خیر... شما که باید دبه ترشیتونو اماده کنین... - عع پس مناسبتش چیه؟ عاطی: آبجیتون داره شوهر میکنه - برو بابا مسخره کی میاد تو رو بگیره عاطی: حالا که یکی پیدا شده - جونه سارا راست میگی؟ عاطی: جووونه سارا ( یه جیغ بنفشی کشیدم که عاطی دستاشو گذاشت رو گوشش) عاطی: دختره خل گوشمو داغون کردی ذوق مرگ شدی نه؟ - وااااییی باورم نمیشه،حالا اون بدبخت کیه ؟ عاطی : لووووس - ببخشید شوخی کردم،حالا بگو کیه، وااایییی یعنی به آرزوت رسیدی.... عاطی: انشاءالله شما هم به آرزوتون برسین - واجب شد منم بیام پیش شهیدت حالا بگو چند سالشه ،چیکاره اس ،چه جوری اشنا شدین عاطی: اوووو یه نفس بکش ،من فکرشم نمیکردم بیاد خاستگاریم ،درسش تمام شده است توی سپاه کار میکنه واسه یه همایشی چند باری اومده بودن دانشگاه ما... - واااایی چه عاشقانه تبریک میگم عاطفه جون خیلی خوشحال شدم ... عاطی: قربونت برم من... - خوب عقدت کی هست ؟ عاطی: هفته بعد تولد حضرت فاطمه،با اقا سید تصمیم گرفتیم عقدمون و مزار گلزار شهدا بگیریم - به به هنوز نیومده چه اقا سیدی هم میکنه? منم دعوتم دیگه؟ عاطی: نیومدی که میکشمت... اومدم که باهم بریم گلزار - خوبه دیگه باز چی میخوای از اون شهید ،بابا بزار یه نفسی از دستت بکشه عاطی: وااا برم تشکر کنم دیگه - ای کلک دید گفتم که میری اونجت تقاضای شوهر کنی. عاطی: دیونه... خوب حالا تو بگو چه مرگته ؟ - واااییی نمیشه نگم امروز ،با حرفای تو الان حالم خیلی خوبه ،با یاد اوری حالم بد میشه عاطی: بیا بریم گلزار همونجا حرف میزنیم - باشه صبر کن پس اماده بشم رفتم لباسمو عوض کردم گوشیمو روشن کردم ..اوووو چقدر پیام ،شماره ناشناسم چند تا پیام داده بود نخونده حذفش کردم مسدودش کردم شماره بابا رضا رو گرفتم : - سلام بابا جون خوبی؟ بابا رضا: سلام سارا خوبی بابا؟ بهتر شدی ؟ - قربون اون دلتون برم،اره بهترم ،خواستم بهتون بگم حالم خوبه الان دارم با عاطفه میریم بهشت زهرا... بابا رضا: خدا رو شکر ،باشه بابا ،مواظب خودتون باشین ،شب غذا میخرم میارم غذا درست نکن... - فداتون بشم من چشم فعلن بابا رضا: یاعلی حرکت کردیم رفتیم سمت بهشت زهرا ،توی راه هم عاطفه از آقا سید حرف میزد که چه ادم با شخصیتیه...