eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی توسل به این مادر رو از یاد نبرید... ❤️ 👤 «هدیه به مادر» با سخنرانی استاد انصاریان تقدیم نگاهتان 📥 دانلود با کیفیت بالا
امروزچهارشنبه: شمسی: چهارشنبه - ۱۸ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 09 October 2024 قمری: الأربعاء، 5 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺3 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️5 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺29 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️37 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️57 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤هیچ وقت به بزرگی خدا شک نکن 🌟یک روز عارفی سوار تاکسی شده بود. در مسیر راه نفس عمیقی می‌کشد و از ته دل می‌گوید: «ای خدای من!» راننده تاکسی با اعتراض می‌گوید: یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست. علامه در جواب فوراً دو بیت از سعدی می‌خواند: چنان لطف او شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است چنان کار هرکس به هم ساخته که گویا به غیری نپرداخته
منتظران گناه نمیکنند
✅ موضوع : #خودمونی_های_مهدوی ✅ شماره : 0⃣1⃣ :: ظهور بسيار ناگهاني ست :: رسول خدا صلی الله علیه و ا
✅ موضوع : ✅ شماره : 1⃣1⃣ آيت الله جاودان : يكي از راه هاي نجات انسان از گناه ، پناه بردن به " امام زمان " (عج) است ... ايشان به انتظار نشسته اند تا كسي دستش را به سمتشان دراز كند تا ايشان اورا هدايت كند !!
منتظران گناه نمیکنند
#نظم_هدف 2 #جلسه2_قسمت7 #خانم_محمدی ماگفتیم میخواهیم اسماء خداوند رو در خودمون متجلّی کنیم؛ اسمائی
2 👈دانایی ما عمل صالح مانیست. دارایی ما عمل صالحه. تلاش ما هست. ✅ 🔔حتی مثال زدم که حاج آقا ضابط استاد ما میگفتن میخوام، انقدر کار کنم اون دنیا بگم خدایا دیگه توان نداشتم کار کنم . یعنی بگی خدایا من تمام توانم رو برای همسرداری گذاشتم. من تمام توانم رو برای فرزندپروری گذاشتم. من تمام توانم رو برای مسلم بودن و مسلمان بودن گذاشتم. ❌اگرانجام داده باشی دیگه هیچ حرفی نداره. ❌مثلاً مامیخواهیم با همسرمون برخورد کنیم میگیم همسرمون دهانش بو میده، خوب اگر بخواهیم احترام بهش بذاریم نمیتونیم بگیم اَه چقدر دهنت بو میده؛😷 سه تانکته رو گفته بودیم: 🔰🔰 1⃣ مرد روداشته باشیم✅ 2⃣ بهش کنیم✅ 3⃣ وتحقیر نکنیم،⛔️ 🤔چون هرچقدر شما سرزنش و تحقیر بکنی از اقتدارش کم کردی. تاحالا دیدی توسر کسی بزنی رشد بکنه⁉️😳نمیکنه. 🌱شما یه چیزی،یه نعلبکی بذار روی گیاه بگو رشد کن، کج رشد میکنه دیگه،😞 🗣شما دائم داری میگی مردای مردم چه جورین.ببین چقدر خوب خرید میکنن،ببین چقدر به همسرش لبخند میزنه. 👈بیا راه پیداکن،چکار کن؟⬅️دهانش بو میده،شما مسواک بخر، دهان شویه بخر، آب نمک و جوش شیرین درست کن، آب و لیمو ترش تازه آبش رو بگیر بده بخوره بگو این برای دهنت خوبه آفت دهنت خوب میشه،زردی دندونات خوب میشه و... ✅ 🔑بعداً بگو یه ذره دهنت بو میداد انگار دیگه بو نمیده. ⛔️ همون اول نگو دهنت بو میده من کنارت نمیشینم غذا بخورم. 😒 خب تو هم باشی بهت برمیخوره دیگه، برنمیخوره؟! ⭐️ اینا همون نهی از منکر درسته. ماچرا نهی از منکر تو جامعه مون جانیفتاده؟چون غلط میگیم به همدیگه. 🤔حالا برای استغفار عملی هاتون برید بگردید راه حل پیدا بکنید. ❌مثلاً یه آقایی فحش میده،استغفار عملیش چیه؟ یه آقایی دست بزن داره،استغفار عملیش چیه؟ یه آقایی خریدنمیکنه،استغفارعملیش چیه؟ همه رو بگردید پیدا بکنید 👈از اون شش تا موردی که بهتون گفتیم:طیّب وخبیث؛ خیر و شر و... هرچی توی اینها دور بزنی،راه های عملیش روپیدا میکنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 حرم امام علی(ع) به مناسبت فاطمیهٔ اول سیاه‌پوش شد 🔺️عراقی‌ها ۳ دهه برای حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) عزاداری می‌کنند که هرکدام از ۴۰، ۷۵ و ۹۵ روز پس‌از رحلت پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) آغاز می‌شود.
امروز بارسا بازی داره فردا کار دارم فردا امتحان رانندگی دارم و هزاران کار که خودمون را مشغولش کردیم ایا تا به حال فکر کردیم دل مشغولی اصلی حضرت بقیه الله العظم کجای زندگی ماست فکر نکنم امام زمان جایی در زندگی مون داشته باشه اگر داشت حالمون خوب بود این همه گرفتاری که داریم به خاطر دوری از حضرت یاره اماممون را بیشتر قدرش بدونیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 برای رضای او آمدم! 📣 به مناسبت سالروز شهادت حبیب سپاه، سردار حاج 🌷 هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات. 🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
♨️ای گروه شیعیان مایه زینت ما باشید!! 🔸اینقدر که (عجّل اللّه ) از گناهان و سهل انگاریهای ما رنج می برند از دیگران نمی رنجند!! 🔸یک نفر در خیابان هر کاری کند، به شما ربطی ندارد، انتظاری از او ندارید ناراحت هم نمی‌شوید، ولی اگر بچه شما عملی انجام داد که انتظار ندارید خیلی غصه می‌خورید! چرا بچه من این عمل خطا را انجام داد؟! آبروی مرا برد! یک بچه هر عملی انجام دهد همه می‌چرخند به پدرش نگاه می‌کنند. 🔸 لذا امام زمان می‌فرمایند: برای ما زینت باشید مایه خجالت و سرافکندگی ما نباشید. 🖋 حاج آقا زعفری زاده
فرایند بخشش بعداز ظهور.mp3
810.4K
⁉️کسانی که قبل از ظهور گناهان بزرگی مرتکب می‌شوند آیا بعدازظهور مورد بخشش افراد ظلم کننده قرار می‌گیرند؟واینکه فرایند بخشش بعدازظهور چگونه صورت می‌گیرد؟
چگونگی دعوت مردم به مهدویت.mp3
547.2K
⁉️چگونه در فضای مجازی در گروه هایی که تشکیل می‌شود افراد را بسمت مهدویت دعوت کنیم ؟
میدونید یعنی چی ؟ 🔹اجتماع قلوب یکی از شرایط ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف است ، یعنی جمع شدن قلب ها ، یکدل شدن ، دعای دسته جمعی ، همفکر شدن ، مثل همینجا که ما مثل اعضای خانواده در کنار هم هستیم ، فکر های گروهی و عدم تکروی ، مشورت های گروهی ❤️ اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ به حق مظلومیت حضرت زینب سلام الله علیها❤️
✅️ امام (علیه‌السلام) فرمود : 🔹اگر به ما بگویند این امر () تحقق نمی‌پذیرد ، مگر بعد از دویست یا سیصد سال و آن را دیر ببینیم 🔹دل‌ها دچار سختی و قساوت گردد. چه است چه است و بدينگونه مردم می‌گيرد و آرامش می‌يابد و فرج می‌‏شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشگوی ایرانی که شهادت رئیسی و سید نصرالله را هم پیش بینی کرده بود ، از وقایع چند سال آینده میگوید. ▪️این پیش بینی نه تأیید می‌شود و نه رد می‌شود ولی این پیش بینی در خصوص انتقال قدرت از غرب به شرق و نابودی اسرائیل و نزديک شدن ایران عزیز به سمت قله بسیار نزدیک است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
37.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی تشنه دیدار مولا
سوال ❓ ازکجا بفهمم باطنم تو این دنیا چیه همون که بقول علما ظاهرم تو اون دنیاست من نمفهمم بهشتی هستم یا جهنمی, نمیدونم آدم خوبی هستم یا نه🤔 چطوری بفهمم⁉️ 🌺امام باقر (علیه السلام) به شخصی فرمودند: «اگر اراده کردی که بفهمی بهشتی و یا جهنمی هستی، به قلبت مراجعه کن، اگر دیدی اهل طاعت را دوست داری، اهل و اگر اهل را دوست داری، اهل هستی و انسان در با کسی که او را دوست دارد، محشور می‌شود.
منتظران گناه نمیکنند
نگاه خدا قسمت82 دو روز مونده بود به عروسیمون که جهیزیه مونو بردیم چیدیم همه چیزی اون طوری که دلم م
💗 نگاه خدا💗 قسمت83 دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم برم پایین که گوشیم زنگ خورد عاطفه بود - آخ که چقدر دلم برات تنگ شده عاطی عاطی: سارا اصلا حالم خوب نیست؟ - چرا ؟ عاطی: این چه کاریه که میخوای انجام بدی!چرا میخوای آینده تو خراب کنی - واااااییی عاطی یادم رفت بهت بگم عاطی: چیو - اینکه من دیگه نمیخوام برم ،میخوام با امیر زندگی کنم عاطی: برو بابا دروغ میگی که ارومم کنی - به جون آقا سیدت راست میگم عاطی: جونه شوهرمو الکی قسم نخور - به خاک مامان فاطمه ،عاشقش شدم ( صدایی جیغش،گوشمو کر کرده بود) هوووو چته تو گوشی دم گوشمه هاااا عاطی: سارا میکشمت ،پوستتو میکنم الان به من میگی،میدونی چه حالی داشتم این مدت - جبران میکنم فعلن من برم شاه دوماد پایین منتظرمه عاطی: باشه .... واااییی چی بپوشم من بای بای - دیووونه از پله ها رفتم پایین مریم جون لقمه به دست دم در منتظر من بود.... - الهی فداتون بشم چقدر ماهین شما مریم: خوبه حالا لوس نشو برو که زیر پای امیر اقا علف سبز شد .... - واییی اره اره بیچاره فعلن مریم: در امان خدا رفتم دم در دیدم امیر نیست به گوشیش زنگ زدم - الو امیر کجایی؟ امیر : شرمنده بانو جان دیر کردی پشیمون شدم رفتم - عع لوووس نشو دیگه بیا امیر : شرمنده خواهر دیگه خودتون باید بیاین دنبالم تماس و قطع کرد - واااا پسره لوووس رفتم سمت ماشین که خودم برم ارایشگاه دیدم داخل ماشین نشسته - خیلی بیمزه بود امیر : ها ها.... سوار ماشین شدم و رفتیم سمت ارایشگاه ساعت دو بود که اماده شده بودم شماره امیرو گرفتم - سلام برادر امیر : سلام خواهر - برادر من آماده ام منتظر شمام امیر : ببخشید خواهر من که ماشین ندارم شما بیاین دنبال من - وااا امییر امیر: جاااانه امیر - بیا دیگه دیر میشه هاات امیر : میترسم بیام بیرون دخترا بدزدنم... - نترس بابا تو تا آخر عمر بیخ ریشه خودمی زود بیا منتظرم امیر: بیا بیرون دم درم - واااییی شوخی نکن الان میام رفتم بیرون امیر اومد جلو با یه دسته گل ،گل مریم امیر: تقدیم به همسر عزیزم - واییی امیر چه خوشگل شدی امیر : ععع اختیار دارین شما هم خوشگل شدی
منتظران گناه نمیکنند
💗 نگاه خدا💗 قسمت83 دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم برم پایین که گوشیم زنگ خورد عاطفه بود - آخ که
💗نگاه خدا💗 قسمت84 یه چادر از پشتش دراورد امیر: خانمم میشه این چادرو بزاری سرتون ؟،دلم نمیخواد این صورت زیبا رو نامحرم ببینه ( یه نگاه به چشمای عسلیش کردم ) - چرا که نمیشه... امیر : عاشقتم - ما بیشتر چادرمو گذاشتم سرم،امیر جلوی چادرمو کشید پایین هیچ جایی رو نمیدیدم - امیر آقا الان دارم درکتون میکنم که به جز آسفالت چیزیو نمیبینی سویچ و دادم دستش : ببخشید دیگه زحمت رانندگی و خودتون باید بکشین امیر : نمیشه با آژانس بریم - نخیر دلم میخواد باهم دوتایی بریم ( امیر تو بچگی یه تصادف خطرناکی داشته با خانواده اش ،که خدا رو شکر خطر جانی نداشت ولی از اون به بعد ترس از رانندگی داشت ) - امیر جان نرسیدیم ؟ امیر : نه عزیزم ( چادرمو یه کم زدم بالا ): وااا امیر لاکپشت از تو سریع تر میره اینجوری تا شبم نمیرسیم امیر : سارا جان دیگه بیشتر از این نمیتونم گاز بدم -یادم باشه بعد عروسی ،چند جلسه برات کلاس رانندگی بزارم بعد دوساعت رسیدیم بهشت زهرا همه اومده بودن پیاده شدم ،امیر دستمو گرفت که زمین نخورم رسیدیم گلزار شهدا عاقد هم شروع کرد به خوندن عقد و بار سوم من بله رو گفتم بعدش عاقد از امیر پرسید اونم گفت بله بعد ش همه اومدن کنارمون بهمون تبریک میگفتن اصلا کسی و نمیدیدم فقط صداشونو میشنیدم چقدر سخته، ای کاش چادر نمیزاشتم یه دفعه دیدم یکی سرشو اورد داخل -واییی عاطفه خدارو شکر یه مسلمون دیدم .... عاطی: واییی سارا وقتی دیدمت از خنده داشتم میترکیدم تو و چادر ... - کوووفت نخند عاطفه : زشته عروسیااا با ادب باش - عاطفه گریه ام داره در میاد چیکار کنم هیچ جا رو نمیتونم ببینم ... عاطی: باید تحمل کنی دیگه عزیزم تا بری خونه - واییی راست گفتیاا... عاطی: چیو - هیچی بابا باز خودت میفهمی ،فعلن برو ملت صف وایستادن پشت سرت عاطی: دیونه ،فعلن کت امیرو میکشیدم امیر : جانم سارا جان... - امیر آقا یه موقع سختت نباشه داری همه جا رو دید میزنی ( بلند خندش گرفت) چی شده خسته شدی؟ - اره بریم امیر دستمو گرفت و از همه خدا حافظی کرد و رفتیم سر خاک مامان ،یعنی تو این فاصله ده بار نزدیک بود با کله برم رو سنگ قبرها... که امیر منو میگرفت سر خاک مامان فاتحه ای خوندیم رفتیم سوار ماشین شدیم...
💗نگاه خدا💗 قسمت85 امیر جان اول بریم خونه خودمون... امیر : چرا ؟ - بریم بهت میگم اگه میخوای لاک پشتی بری خودم بشینم پشت فرمون امیر: اوه اوه حاج خانم داغ کردن... ( امیر یه کم سرعتش و بیشتر کرد رسیدیم خونه) چادرمو برداشتم - واااییی خدااا مردم زیر چادر ( امیر فقط میخندید ) رفتم تو اتاقم آرایش صورتمو پاک کردم لباسم باحجاب بود یه شال بلند هم برداشتم گذاشتم رو سرم - امیر جان اینجوری اشکالی نداره بیام؟ امیر : ( اومد جلومو پیشونیمو بوسید ) نه اشکال نداره - سویچ لطفن! امیر : زشت نیست شب عروسی عروس خودش رانندگی کنه؟ - نخیرم اصلا زشت نیست ،زشت اینه که جنابعالی مارو نصف شب برسونی تالار سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت تالار یه ربعی رسیدیم تالار دسته گلمو برداشتم و از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل امیر گفت که سمت زنونه نمیاد شاید کسی حجابش درست نباشه من رفتم سمت زنونه همه بادیدنم تعجب کردن مریم جون بغلم کرد( کاره خوبی کردی سارا جان) باهمه سلام و خوش آمد گویی کردم رفتم کنار مادر جون بغلش کردم تا منو دید شروع کرد به گریه کردن عاطفه تا منو دیدگفت: واییی دختر تو دیوونه ای - در عوضش الان راحتم بعد شام همه یکی یکی برای خدا حافظی اومدن ،نزدیکای ۱۲ بود که همه رفتن فقط خانواده موندیم امیر اومد سمتم امیر: بریم سارا جان - بریم رفتیم از خانواده ها خدا حافظی کردیم تو چشمای بابا بغض و میشد دید رفتم جلو بغلش کردمو صورتشو بوسیدم : بابا جون عاشقتم بابا رضا: سارا جان مواظب خودتون باشین - چشم خدا حافظی کردیم و سوار ماشین شدیم رفتم خونه خودمون خونه منو امیر.. امیر : سارا جان خوشحالم که مال من شدی - منم خوشحالم که تو سرراه من قرار گرفتی و مال من شدی تصمیم گرفتیم بعد دوروز بریم دانشگاه....
💗نگاه خدا💗 قسمت86 یه هفته ای مونده بود به محرم،امیرم هر شب میرفت به هیئت سر کوچمون کمکشون میکرد یه شب که امیر داشت میرفت هیئت ازش خواستم که منو هم ببره همراهش امیرم قبول کرد یه مانتوی مشکی بلند پوشیدم با یه شال مشکی موهامو پوشوندم میدونستم امیر دوست نداره موهام پیدا باشه رسیدیم دم هیئت حال و هوای خیلی خوبی داشت همه مشغول یه کاری میشن بعضی ها هم زیر لب مداحی زمزمه میکردن ..دیدم محسن و ساحره هم هستن خوشحال شدم که تنها نیستم همه خانوما چادر مشکی داشتن به سرشون داشتن کارا رو انجام میدادن یه بار از یه خانمی که اسمش طاهره بود پرسیدم - طاهره خانم طا هره خانم: جانم - سختتون نیست با چادر کارارو انجام میدین؟ چرا درش نمیارین طاهره خانم: عزیزم به خاطر این چادر ، چه خونهایی که ریخته نشد،این چادر ارثیه حضرت زهراست باید عاشقش باشی سرت کنی وگرنه زود خسته میشی (حرفاش خیلی قشنگ بود ،خیلی ذهنمو مشغول کرده بود من به خاطر امیر خیلی تغییر کرده بودم بابت حجاب ولی چادر چیزی بود که به قول طاهره خانم باید عاشقش میشدم ) سه روز مونده بود به محرم و من هنوز عاشق نشده بودم شبی که امیر میخواست برم هیئت بهش گفتم حالم خوب نیست نمیتونم بیام خودت برو امیر که رفت ،رفتم سراغ چادری که مادر جون بابت کادوی دانشگاه بهم داده بود برش داشتم و نگاهش کردم گذاشتمش روی سرم ، یاد حرف طاهره خانم افتادم ، چه خون ها که ریخته نشد بابت این چادر اماده شدم چادرمو گذاشتم سرم که برم هیئت ،ببینم امیر با دیدنم چه عکس العملی نشون میده نزدیکای هیئت شدم که دیدم امیر داره سر دره هیئت و سیاه پوش میکنه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا