eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
350 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظران گناه نمیکنند
🌸🍃🌸🍃 بالاخره یه نوروز جدید تو راهه و هرکی تو فکر هفت سین خودشه... بعضیا هفت سینشون “سنجد“ و “سیر”
علامت گذاشتن رسم چینی و هندی هاست برای سال جدیدشون. 📣 توجه داشته باشید: ⛔️ علامتِ حیوانِ هیچ سالی رو که سال دیگه. ۹۸ هم خوک است 🐷 سر سفره نذارید؛ 🌟 چون ‌ما ایرانیان مسلمان؛ در سفره هایمان قرآن میگذاریم؛ و قرآن از جمله ارکان اصلی سفره هفت سین مسلمانان ایرانی است؛ که به نشانه توکل و توسل به خداوند متعال در آغاز سال و درخواست بهترینها از خالق خویش، قرآن را در بالای سفره قرار می دهند 🌟 و لذا: هرگز نماد هیچ حیوانی و بخصوص خوک نجس و پلید و کثافت خوار را نباید با قرآن در یک سفره قرار دهید ⛔️ 🐷 خوک در اسلام نماد کفر و نجاست است و برکت را از سفره هایمان می برد ‼️ 🌟 خداوند متعال در آیات سوره های (بقره 173، مائده 3، انعام 145، نحل 115) قرآن کریم ، صریحا خوک را نجس و پلید معرفی کرده و گوشتش را حرام فرموده است ⛔️ ⚠️ یادمون باشه‌ که هفت سین نماد ملی و باستانی ایرانیان است؛ پس هیچ ربطی به علامت حیوان سال که مختص طالع بینی های چینی و هندی و... است ندارد .⚠️ ✅ سنت های اصیل و ریشه دار ایرانی و اسلامی را با انحرافات و بدعت ها ‌آلوده نکنیم.
منتظران گناه نمیکنند
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوبیست_ونه لحن نگرانش در گوشم نشست.. و پیش از آنکه او حرفی بز
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ دست پیرزن را گرفتم و میکشیدم.. بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست😣😰 و قفل را از جا کَند...🔓 ما میان اتاق خشکمان زده و آنها به داخل خانه کردند که فقط فرصت کردیم کنج اتاق به تن سرد دیوار پناه ببریم.. و تنها از ترس جیغ میزدیم...😵😰😱 چشمانم طوری سیاهی میرفت که نمیدیدم چند نفر هستند.. و فقط میدیدم مثل به سمتمان حمله میکنند که دیگر به مرگم راضی شدم... مادر مصطفی بی اختیار ضجه میزد..😩😭تا کسی نجاتمان دهد و این گریه ها به گوش کسی نمیرسید.. که صدای تیراندازی از خانه های اطراف همه شنیده میشد.. و آتش به دامن همه مردم زینبیه افتاده بود.... دیگر روح از بدنم رفته بود،..😰😣😭 تنم یخ کرده و انگار قلبم در سینه مصطفی میتپید.. که ترسم را حس کرد و دوباره زنگ زد... نام و تصویر زیبایش💞 را که روی گوشی📲 دیدم دلم برای گرمای آغوشش پرید.. و مقابل آنها به گریه افتادم.😭😭😭 چند نفرشان دور خانه حلقه زده.. و یکی با قدم هایی که در زمین فرو میرفت تا بالای سرم آمد،.. برای گرفتن موبایل طوری به انگشتانم چنگ زد که دستم خراش افتاد... 😖😭 یک لحظه به صفحه گوشی خیره ماند، تلفن را وصل کرد.. و دل مصطفی برایم بال بال میزد که بی خبر از این همه گوش نامحرم به فدایم رفت _قربونت بشم زینب جان! ما اطراف حرم درگیر شدیم! ابوالفضل داره خودش رو میرسونه خونه!😊😨 لحن گرم مصطفی دلم را طوری سوزاند که از داغ نبودنش تا مغز استخوانم آتش گرفت.. و با اشک هایم به ابوالفضل التماس میکردم...😰😰😰😭😭😭😭😭😭🤲🤲🤲🤲🤲 ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌