🍃 #پارت_صد_و_بیست_و_یک_و_صد_و_بیست_و_دو
💕 دختر بسیجی 💕
با رفتن آوا خیلی سریع شماره ی آرام رو گرفتم که بعد خوردن دوتا بوق جواب داد
ولی به جا ی اینکه با من حرف بزنه با کس دیگه ای حرف می زد و من که
فهمیده بودم حواسش به گو شیش نیست و احتمال می دادم با خوردن دستش
تماسم وصل شده باشه، تماس رو قطع نکردم و به حرفاش گوش دادم که سر کسی
که مطمئن بودم آرزو یه غر می زد: آخه اینا هم سواله که تو نوشتی ؟ از صبحه! که
دارم فکر میکنم چی دوست دارم و از چی بدم میاد!
ارزو _خب مگه چی نوشتم که مدام غر می ز نی؟ اصلا تقصیر منه که این همه برا ی تو وقت گذاشتم و از اینو ر و اونور تحقیق کردم!
_بگو چی ننوشتی ؟ مثال اینجا نوشتی آیا دوست دارید همسرتون آرایش کنه؟
آخه عقل کل مَََرد ی هم هست که این رو دوست نداشته باشه؟ من به این سوال
چی باید جواب بدم ؟
آرزو با صدایی توأم با خنده گفت : براش بنویس دوست داری که رژ صورتی بزنه
فکر کنم خیلی بهش بیاد.
آرام که از صداش معلوم بود حسابی حرصش در اومده گفت: آرزو فقط ساکت باش!
اینجا رو نگاه کن نوشته دوست دارید همسرتون تو ی خونه چه لباسی بپوشه؟ به
نظر تو چه لبا سی بپو شیم خوبه؟ یا اینکه موهاش چه حالتی باشه!
آرزو : آرام براش بنویس دوست دار ی با کت و شلوار باشه و موهاش رو هم مثل شب
خاستگاری حالت بده.
آرام بهش توپید : آرزو برو بیرون که دیگه دارم دیوونه می شم .
_باشه من میرم ولی تو با دقت جواب بده چون مشاوره مون گفته باید حداقل ده
سوال رو مثل هم جواب داده با شین وگرنه با هم تفاهم ندارین.
_مرده شور هم خودت رو ببره هم اون مشاوره تون رو! یعنی اگه الان او به همین
سوال جواب بده که دوست داره من تو ی خونه با تاپ شلوارک صور تی باشم من هم
باید همین جواب رو بدم!
آخه من این رو کجا ی دلم بزارم ا ی خداااا!
آرزو با خنده گفت : وای آرام! آراد رو با تاپ شلوارک صور تی تصور کن!
صدای جیغی شنید ه شد و بعد صدای آرام که مثل اینکه با خودش حرف بزنه، گفت : دختر ه ی احمق! کاش جا خا لی نداده بود و بالش توی سرش می خورد تا
دلم خنک بشه.
گو شی رو رو ی گوشم گذاشته بودم و به جر و بحثشون می خن دیدم که آوا از
داخل سالن با صدای بلند ی گفت :آراد خل شدی؟ چرا گو شی رو ر وی گوشت
گذاشتی و می خندی؟!
با این حرف آوا خودم رو جمع جور و تماس رو قطع کردم و دوباره به آرام زنگ زدم که
جوابم رو داد:
_الو...
_سلام خوبی!
_سلام ممنون خوبم.
_ولی صدات که این رو نمی گه؟
_پس چی می گه؟
_می گه که آرام خانم خوب نیست و عصبیه!
_نه! خوبم فقط یه کم از سوالایی که آرزو نوشته حرصی ام!
_چرا؟! سوالی خوبین که!؟
_واقعا تو اینجو ر فکر میکنی؟ میگم میشه بی خیالشون بشیم؟!
_نه نمی شه! مال من تازه تموم شده و تو هم فردا اولین کاری که می کنی اینه که
تکالیفت رو تکمیل شده و بدون جا انداختن بهم تحویل میدی!
_ولی مال من تازه نصفه شده!
_خب تا فردا تمومش کن!
چیزی نگفت و من صدا ی نفس های حرصی ش رو شنیدم و با خنده گفتم :حالا
انقدر حرص نخور، بهت این تخفیف رو می دم تا جاهاییش رو که دوست نداری
جواب ندی.
با طعنه و حرص ی گفت :وا ی که چقدر لطف می کنید!
با لحن آرومی گفتم : آرام اگه ازت بخوام از خودت برام عکس بفرستی این کار رو
م ی کنی؟
_آره، ولی می شه ب گی بر ای چی می خوای ؟
_آوا ازم خواسته عکست رو بهش نشون بدم.
_یعنی دیگه با ازدواجمون مخالف نیست؟
_در این مورد چیز ی نگفت و لی قیافه و رفتارش که این رو می گه.
_آیدا چی؟ او همچنان مخالفه؟
_چیزی نمی گه ولی از مامان شنیدم د یرو ز رو تا شب برا ی خرید لباس بر ای
جشن بیرون بوده.
_تو تا حالا با خودت فکر کر دی شاید حق با خواهرات باشه؟
_نه؟
_چرا شاید اونا ...
_آرام من بهتر از تو اونا رو می شناسم همانطور که بیشتر از اونا تو رو می شناسم
و بر ای همین دلیلی نمیبینم که بخوام به حرفاشون فکر کنم.
آرام تو هنوز هم مرد دی؟
_نه اصلا!
_پس چرا همه اش یه جو ری ازم می پر سی که...
_راستش یه ذره مضطربم و لی وقتی.... وقتی می شنوم که بهم میگی تو
مطمئنی آروم می شم.
_آرام من دوستت دارم و هیچ کس و هیچ چیز هم نمیتونه مانع رسیدن م به تو
بشه! حالا هم برو و با آرامش سواال رو جواب بده و بدون جواب تک تکشون برای من
مهمه.
_باشه! پس فعلا خداحافظ .
_خداحافظ .
برای اولین بار خداحافظ ی کردم و منتظر موندم تا اول او تماس رو قطع کنه.
گو شی رو کنارم انداختم و همراه با بستن چشمام سرم رو ر وی پشتی مبل
گذاشتم که چند د قیقه بعدش صفحه ی گو شی م روشن شد و من با خوشحالی
گو شی رو برداشتم و عکس آرام رو باز کردم.