eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
5.1هزار ویدیو
347 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاهش رو ازم گرفت و گفت : یکی نمیشه! توی دنیای من اعتقاداتی هست که خیلی برام مهمن، اعتقاداتی که هیچ کجا ی دنیای شما دیده نمیشن و حتی یادمه منو به خاطرشون مسخره کردین و ازم خواستین کنار بزارمشون. درسته که علاقه شرط اول بر ای ازدواجه و لی بر ای من چیزایی مهمتر ی از علاقه هم وجود داره! چیزایی که حاضرم به خاطرشون پا رو ی علاقه ام بزارم _آرام! من با اومدن تو توی زندگیم از اون آدمی که بودم فاصله گرفتم، تو فقط بگو از من چی می خوا ی و باید چیکار کنم _من فقط می خوام قرارتون رو کنسل کنین، خانواد ه ی ما نسبت به پدرتون و شما ارادت دارن و نمی تونن جواب رد بهتون بدن ولی من ازتون می خوام خودتون از مادرتون بخواین بغض توی صداش نگذاشت حرفش رو ادامه بده و قطر ه ی اشکی از گوشه ی چشمش ر وی گونه اش جار ی شد که بی اراده بهش نزدیک شدم و گفتم : اگه تو اینطور می خوای باشه! من همین الان به مادرم زنگ می زنم و میگم همه چی رو کنسل کنه. ولی تو بگو من باید چیکار کنم که دنیامو ن یکی بشه و تو رو داشته باشم؟! وقتی جوابی ازش نشنیدم ادامه دادم: آرام من دوستت دارم و برا ی به دست آوردنت هم هر کار ی می کنم تو فقط کافیه بهم بگی دنیات چه رنگیه تا هم رنگ دنیات بشم. ازم فاصله گرفت و گفت : شما که نمی دونین دنیا ی من چه رنگیه چجور دم از عشق می زنین؟! _فقط می دونم که قشنگه! _چی؟! _دنیایی که تو توش با شی، من فقط میدونم که می خوام تو و دنیات رو مال خودم کنم. نفسش رو حرصی بیرون داد و با قدم ای بلند خودش رو به در رسوند ولی قبل از خارج شدن به طرفم برگشت و گفت: این علاقه ی اشتباه هر چه زودتر از بین بره بهتره. خودم رو بهش رسوندم و با گذاشتن دستم ر وی در مانع باز شدنش شدم و با عصبانیت گفتم : این علاقه درست تر ین چیز تو ی زندگی منه و به این راحت ی هم از بین نمی ره، من تا همین الان هم، به خاطر تو خیلی چیزا رو کنار گذاشتم پس میتونم بشم همون کسی که تو می خوای. _ شما که انقدر راحت از همه ی باور هاتون به خاطر یه عشق دو روزه دست می کشین از کجا معلوم.... _تا حالا باوری تو ی زندگی من وجود نداشته که بخوام ازش دست بکشم و تو اولین باور منی. به دستم که ر وی در و تکیه گاهم بود نگاه کرد و با التماس گفت : لطفا بزارین من برم! بودن با من اذیتت می کنه؟ _اگه بگم آره ناراحت می شین؟! _آره! دستم رو از ر وی در برداشتم و ادامه دادم :ولی راضی به اذ یت شدن تو نیستم. از ش فاصله گرفتم که از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست. خودم رو ر وی مبل انداختم و به تغییر بزرگی فکر کردم که بر ای به دست آوردن آرام باید تو ی زندگیم ایجا د میکردم. تغییر بر ای یکی شدن دنیام با دنیای قشنگ و ِ آروم آرام فردا ی اون روز رو به خاطر نداشتن ما شین به شرکت نرفتم و به مامان گفتم قرار خاستگاری رو کنسل کنه که حسابی هم سین جینم کرد و سرم غر زد که چرا به حرفش گوش ندادم و قبل فکر کردن و مطمئن شدن از خواسته ام ازش خواستم قرار خاستگاری رو بزاره و خلاصه اینکه تا شب کلی سر م غر زد و سر زنشم کرد. شبش تو ی حال نشسته بودم و به نماز خوندن بابا نگاه می کردم. یادم نمیومد آخرین با ری که نماز خونده بودم کی بوده. بابا همیشه سرم غر می زد که چرا نماز نمی خونم ولی گوش من از غر زدناش پر بود و به رو ی خودم نمیاورد م که اصلا داره به جون من غر می زنه، بابا هم وقتی دید من به قول خودش آدم بشو نیستم دیگه من رو به حال خودم گذاشت و بهم گیر نداد. محو تماشای بابا بودم و به ا ین فکر می کردم که آیا آرام هم نماز می خونه؟ او از اعتقادات با من حرف زده بود پس نه تنها خودش نماز می خوند که انتظار داشت همسر آیند ه ا ش هم به نماز پایبند باشه. بابا که نفهمیده بودم کی نمازش تموم شده در حالی که سجاده اش رو جمع میکرد بهم نگاه کرد و گفت : می دو نی الان یک ربعه بهم زل زدی و پلک نمیزنی!؟ نفسم رو حرصی بیرون دادم که بابا کنارم نشست و گفت : حالا که مادرت نیست نمی خوای بگی چرا یهویی گفتی نریم خاستگاری!؟ بدون اینکه به بابا نگاه کنم گفتم : شما از کجا آرام و خانواد ه اش رو می شنا سین؟ _آرام رو یکی از آشناها به من معرفی کرد و در موردش باهام حرف زد که یه کاری تو ی شرکت بهش بدم و من هم که دیدم تو تو ی شرکت نیرو لازم داری استخدامش کردم. _راستش رو بخواین من امروز با آرام حرف زدم و این آرام بود که نخواست ما امشب بر یم خونشون. ... دختر بسیجی به بابا که ذر ه ای نشانه از تعجب تو ی چهر ه اش نبود نگاه کردم و ادامه دادم: او گفت بهم علاقه داره ولی اعتقاداتی هم داره که نمی تونه راحت ازشون بگذره، اعتقادا تی که انتظار داره همسر آینده