eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
5هزار ویدیو
346 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 💕دختر بسیجی 💕 _واقعا که! شما آبرو ی منو جلوی بقیه برد ی و کار ی کرد ی که همه با تحقیر بهم نگاه کنن، حالا هم به جا ی اینکه ازم معذرت بخوای بهم میگی اگه ناراحتم بر نگردم؟ شما دیگه چه جور آدمی هستی! _من کار ی می کنم تا کسی که برات پاپوش درست کرده بیاد و جلو ی همه ازت معذرت خواهی کنه ولی در مورد خودم قبلا هم بهت گفتم من عذرخواهی بلد نیستم. _من هم بهتون گفته بودم سعی کنید یاد بگیرید! بعدشم من نمیخوام کسی به خاطر من جلوی بقیه تحقیر بشه، همین که شما فهمیدین کار من نبوده برام کافیه. من آدمی نبودم که به کسی اصرار کنم و پاپیچش بشم من عادت داشتم دستور بدم و بقیه اطاعت کنن برا ی هم ین دیگه اصرار ی نکردم و گفتم: به هر حال من می دونم کار تو نبوده و تو هم اگه خواستی می تونی برگرد ی و به کارت ادامه بدی دیگه تصمیم با خودته! دیگه منتظر عکسالعملش نشدم و با نشستن تو ی ما شین، ما شین رو روشن کردم و ازش دور شدم ولی او همونجا وایستاده بود و دور شدن من رو تماشا می کرد. فردا ی اونروز به محض ورودم به شرکت همون اول کار به اتاق پرهام رفتم و پرهام که تازه اومده و سرش توی کامپیوتر رو ی میز ش بود با ورود من به اتاق سرش رو بالا گرفت و با دیدن من با طعنه گفت: به سلام آقا آراد! می بینم تنها اومدی! آرام خانم قبول نکردن که برگردن شرکت؟ نزدیکش رفتم و گفتم: نا زی درست به عرضت رسونده! من رفتم و ازش خواستم برگرده و لی او خانمی کرد و گفت بر نمی گرده تا تو تحقیر نشی، میدونی چرا؟... چون من بهش گفتم ا ز تو می خوام جلوی بقیه ازش عذرخواهی کنی. پرهام با عصبانیت رو ی پاش وایستاد و گفت: آراد تو تکلیفت با خودت مشخص نیست! یه بار میگی کار ی کنم که بزاره و بره و حالاهم که رفته میری دنبالش و من رو به خاطر کارم سر زنش می کنی ؟ _من گفتم اینجور ی بیرونش کنی؟ _ببخشید دیگه فکر نمی کردم آقا دلسوز هم شده با شی! با صدای زنگ گو شیم حرفی که می خواستم بزنم رو خوردم و جواب بابا که پشت خط بود رو دادم: _الو... سلام بابا . _سلام، آراد الان شرکتی ؟ فهمیدی چی شده؟ _آره شرکتم، چی! چی شده؟ _انتقال وجه رو می گم فهمیدی جریان چی بوده؟ _آها آره، به خاطر ایرا د سیستم اینجو ری شده بود ولی الان درست شده. _خب خدا رو شکر من که گفتم این دختر ای ن کار رو نمی کنه. آراد همین امروز میری دنبالش و میاریش شرکت فهمیدی؟. _رفتم ولی نیومد. _یعنی چی که نیومد؟ _یعنی اینکه من بهش گفتم فهمیدم کار او نبوده و می تونه برگرده سر کارش ولی او گفت که دیگه بر نمی گرده. _خدا می دونه تو چجو ری ازش خواستی برگرده! آراد من آخر وقت میا م اونجا و تا اون موقع آرام باید شرکت باشه. _من یه بار ازش خواستم بر ..... _آراد یا د بگیر رو ی حرف من حرف نزنی وقتی می گم امروز باید اونجا باشه یعنی باید باشه . _باشه سعی خودم رو می کنم که برش گردوندم ولی... _ولی بی ولی! من اومدم باید ببینمش..... فعلا خداحافظ . _خداحافظ . 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 با قطع شدن تماس رو به پرهام گفتم: همون موقع که به بابا گفتم چی پیش اومده گفت اشتباه می کنم و آرام این کاره نیست حاال هم که می گه تا ظهر که میاد اینجا اون باید سر کار باشه، دیگه تو خودت می دو نی یا باید برگردونیش یا خودت جواب بابا رو بدی. پرهام با کلافگی رو ی صندلیش نشست و عصبی نفسش رو بیرو ن داد. همانطور که وایستاد ه بودم دستم رو توی جیب شلوارم جا دادم و رو بهش گفتم : تو که تنهایی این کار رو نکر دی! کی بهت کمک کرده ؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت: چرا میپر سی ؟ _برای این که به جای من و تو از این دختره معذرت خوا هی کنه و اینکه بهش یاد بدم دیگه از این غلطا نکنه. _ولی اونا فقط از من اطاعت کردن پس فقط من مقصرم. _یعنی تو حاضری جلوی بقیه ازش عذر خواه ی کنی؟ _تو این رو جد ی نمی گی!؟ _اتفاقا خیلی هم جدیم! _باشه من عذر خواهی می کنم. جلوتر رفتم و با زیر کی گفتم:کار اکبری و مبینا بوده نه!؟ _گفتم که خودم عذر خواهی می کنم دیگه چیکار به اونا داری؟! _اون نیاز ی به عذر خواهی نداره یعنی جلوی جمع نداره پس نگران اونا نباش! و لی من باهاشون کار دارم. منتظر نموندم پرهام چیز ی بگه و در حالی که به سمت در اتاق می رفتم، گفتم: برا ی برگردوندنش میتو نی از خانم رفاهی کمک ب گیری. با گفتن این حرف از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق کار خودم رفتم ولی قبل اینکه دستم به دست گیر ه برسه برگشتم