زیارت امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادی (عليهم السلام)
در«روز چهارشنبه»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ، اللَّهِ،
السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ،
السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ،
بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي
لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِينَ،
وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ،
حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ
فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِينَ،
وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ،
يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ،
يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى
يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍ،
يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ
أَنَا مَوْلًى لَكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ،
مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا ،
وَ هُوَ يَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ
فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ »
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
📚#حکایت_عاقبت_دغل:
💢💥مرد ثروتمندی گله ای گوسفند داشت.
شبها شیر گوسفندان را می دوشید؛
و درآن آب می ریخت و می فروخت.
روزی چوپان گله به او گفت:
ای مرد، در کارت خیانت نکن که آخر و عاقبت خوشی ندارد.
اما آن مرد به حرف چوپان توجه نکرد.
یک روز که گوسفندانش در کنار رودخانه مشغول چرا بودند؛
ناگهان باران تندی درگرفت و سیلی بزرگ روان شد و همه گوسفندان را باخود برد.
مرد ثروتمند گریه و زاری کرد و بر سر و روی خود زد که خدایا،
من چه گناهی کرده ام که این بلا بر سرم آمد؟
چوپان گفت:
ای مرد، آن آبها که در شیر می ریختی اندک اندک جمع شد و گوسفندانت را برد.
آری دوستان،
سزای کسی که کم فروش و گران فروشی می کند؛ همین است.
«...وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُون؛
وای بر کمفروشان!
آنها که به هنگام خرید،
حق خود را بهطور کامل میگیرند؛
و به هنگام فروش از کیل و وزن کم میگذارند!
📖سوره مطففین
👳 @ملانصرالدین
✨﷽✨
سلام علیکم
#یک داستان
#یک پند
✍ شیخ شهریار کازرونی 120 سال به سلامت عمر کرد؛
و در تمام طول عمر خود مریض نشد.
روزی بر بسترِ بیماری،
برای دعا حاضر شد؛
که بیمار،
پسر دوست او بود.
مریض گفت:
ای شیخ این انصاف است که تو چهل سال از من بزرگتری،
ولی من از تو پیرتر و در شرف مرگم؟
عدالت خدا کجاست؟
شیخ گفت:
عدالت خدا را زیر سوال بردی،
مرا خشمگین کردی،
و باید پاسخ تو را بدهم؛
تا از دوست خود دفاع کرده باشم.
120 سالی که خداوند به من عمر عنایت کرده،
بیش از 90 سالش را در راه او و عبادت و یادگیری علم و تربیت مردان دین و کمک به نیازمندان صرف کردهام ؛
ولی تو در این 60 سال فقط برای خودت خوردی و خوابیدی ،
و مال جمع کردی و لذت دنیا بردی.
خدا ایام عمری را که در طاعت او برای او تلاش کنی بر عمر تو میافزاید.
تو برای خود زندگی کردی،
ولی من برای او!
میخواهی بین من و تو فرقی نباشد؛
که بگویی آنگاه خدا عادل است؟؟
فرض کنیم یک شرکت بزرگ در تهران،
در شهرستان نمایندگی دارد؛
که اجارهی آن نمایندگی و هزینههای آن را میدهد؛
اگر این شرکت سودی نداشته باشد؛
و فقط فکر درآوردن خرج خودش باشد؛
و به شرکت اصلیاش بهرهای نرساند؛
طبیعی است که به زودی بسته میشود.
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄