تنها ایرانی که از رییس جمهور آمریکا مدال شجاعت گرفت!
زمستان ۵۲ سال پیش، یک گروه آمریکایی هواپیماشون در کوه های شمال تهران سقوط می کند! یک چترباز آلمانی رو برای نجات آمریکایی ها می فرستند اما او هم چترش به صخره ها گیر می کند و آویزان باقی می ماند!
در آن زمان یکی از کار آمدترین نیروهای ویژه استاد چتر، کایت و کوهنوردی ارتش، گروهبان "امیر قدم شاهی" برای نجات جان این گروه انتخاب می شود!
او قهرمانانه تمامی گروه را نجات می دهد و در آن زمان از طرف کندی رییس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت به او اعطا می گردد و توسط شاه ایران هم از او تقدیر به عمل می آید و به پاس این عملیات شجاعان مجسمه او ساخته و تا کنون ۵۱ سال است که در میدان دربند تهران نصب گردیده است!
او که با درجه ی سرهنگی باز نشسته شد، در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ فوت کرد! ۹۰% مردم تهران و ایران نمی دانند که مجسمه ی میدان دربند داستانش چیست و قهرمانش کیست!
#_داستان_زیبا
#حکایت
🌸
🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
🔻جهنمی كيست؟
جعفر بن يونس،
مشهور به ((شبلى ))،
ازعارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است ؛
وى درعرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى،
و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مىزيست؛
موافقان و مخالفان بسيارى داشت .
برخى او را سخت دوست مىداشتند؛
و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند.
در ميان خيل دوستداران او،
نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده،
و فقط نامى و حكايتهايى از او شنيده بود.
روزى شبلى از كنار دكان او مىگذشت. گرسنگى چنان او را ناتوان كرده بود؛
كه چارهاى جز تقاضاى نان نديد.
از مرد نانوا خواست كه به او گردهاى نان وام دهد؛
نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت؛
و شبلى رفت.
در دكان نانوايى،
مردى ديگر نشسته بود؛
كه شبلى را مىشناخت؛
رو به نانوا كرد و گفت:
(( اگر شبلى را ببينى،
چه خواهى كرد؟))
نانوا گفت:
(( او را بسيار اكرام خواهم كرد؛
و هرچه خواهد؛
بدو خواهم داد.))
دوست نانوا به او گفت:
(( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمهاى نان را از او دريغ كردى،
شبلى بود.))
نانوا سخت منفعل و شرمنده شد؛
و چنان حسرت خورد؛
كه گويى آتشى در جانش برافروختهاند.
پريشان و شتابان،
در پى شبلى افتاد؛
و عاقبت او را در بيابان يافت؛
بىدرنگ،
خود را به دست و پاى شبلى انداخت؛
و از او خواست كه بازگردد؛
تا وى طعامى براى او فراهم آورد؛
شبلى پاسخى نگفت .
نانوا اصرار كرد و افزود:
((منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران،
تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مىگردانى؛
مردم بسيارى را اطعام كنم.))
شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد؛
و ميهمانى عظيمى برپا شد.
صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند. مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد؛
و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد.
بر سر سفره اهل دلى روى به شبلى كردو گفت:
(( يا شيخ!
نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ ))
شبلى گفت:
((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمىدهد؛
اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است صد دينار خرج مىكند!
بهشتى،
اين گونه نباشد.))
⛔️فریادزیارت:
چه بیچاره اند و چه حقیرند کسانی که بجای بندگی خدا
بندگی صاحبان قدرت و ثروت را می کنند.
نوکری رئیس جمهور را هم بکنی؛
باز هم نوکریست؛
و عزتی در آن نیست.
انسان های کوچک را از رفتارشان درباره انسان ها بشناسید؛
به یکی که سرشناس،
پولدار یا قدرتمند است؛
همدردی می کند؛
تسلیت می گوید؛
و به مردم عادی که می رسد؛
سکوت اختیار می کند.
مگر مرگ انسان با انسان فرق می کند.؟
بدا به حال این افراد حقیر که قطعا گمان می کنند؛
که برای خودشان کسی هستند؛
در حالی که حتی در نزد خدا هم پشیزی نمی ارزند.
#حکایت
#داستان
#پند
@کانال منتظران ظهور🤲
🌺@montzranzhoor🌺