هدایت شده از
#part2
..
#هارونا : * در ذهنش *آممم، فکر میکنم به من نخندیدش، آره بابا افکارم اشتباهه ،.. آره آره 😂 ، هارونا سیع کن نخند ، هارونا تو نباید بخندی ، ( خخخ) هارونا نهههه گند زدم ، حتما الان نگام میکنه ، چه کنم؟ هاا؟ اخه گند زدن هم در این حد ؟ شاید بهتره برم پیش هانا
#رن : * در ذهنش * این دخه چرا تکون نمیخوره؟ شاید مشکلی داره ، برم بپرسم؟!.._ نه نه نه اینکار رو نکنم بهتره ، ولی کنجکاووممممم...
#جانی : اونو بیار اینور طرف ، بدو بدو بدو
)درحال بردن وسایل به اتاق هنر ) ، هنوز که نیوردیش، سریع تر ...
#رن : (به طرف جانی حرکت کرد و بلند داد زد) جااااانی !
#جانی : درد؟ جونم ؟ ( درحالی که داشت حرکت میکرد سرش به رن برخورد کرد) آخ آخ آخ
#رن : ( با غرور ) آخخخ چرا سرمو به سرت زدی جانی؟
#جانی : مسخره بازی رو تمومش کن ، تو بودی که به سرم ضربه زدی ، ضربه زدی ، مغزت کار نمیکنه ها😂😐
#رن : مزخرفاتت رو تموم کن ، من اول حرکت کردم یا تو ؟! باز منو مقصر جلوه داد، اَهه😒
_شخصیت فرعی *دختر* : آممو، ببخشید که تو این دعوا دارم جلوتونو میگیرم ولی ، میشه بعد مدرسه همو تو پارک*** ببینیم
لطفا ؟ من میخوام یه چیزی رو بهتون بگم ، راستش ، خب راستش... آمم، (سریع گفت) بعد از مدرسه میبینمت بای.☺️❤️
#رن : ( تو ذهنش)این دختره با خودش چی فکر کرده ؟! احتمالا همون عشق و عاشقی و اینجور قصایست، ول کن حوصلشو ندارم همش دردسره ، دردسر!
# هارونا: الان از ۱ روانی ، تبدیل به ۲ روانی شد یا ۳ روانی ؟🤣 اینا شل معزن یا تظاهر میکنن؟🤣 دعواشون بیشتر شبیه دعوا دوستانه بود تا دعوا رغابتی😂 لازم نبود آنقدر طولانیش کنن😅، اصلا اون دختره اون وسط چیکار میخواست ؟ 🤣 خدایا من به چه چیزایی فکر میکنما 😎🤣. ( چند لحظه بعد ) ، ( دریننن، صدای پیام اومدن گوشی) . اوه مامانه! میدونه تو مدرسه رفتم ، پس چیکارم داره ؟!
_(مامانش ) سلام دخترم😔
_ سلام
_(مامانش ) فورااا بیا خونه !
ها؟! مدرسه دارما مثلا، مهمون اومده؟!
نه ! ولی...
....
ادامش(part3) وقتی که ۲۴۰ شدیم ؛)
..
کانالمون: https://eitaa.com/joinchat/43910015C18e4b697c7