eitaa logo
موکب فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
3.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
31 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
33.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توزیع اطعام بین زائران سه شنبه های مهدوی مسجد مقدس جمکران موکب حضرت زهرا سلام الله علیها شب شهادت وحضرت علیه السلام @mookkeb اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
14.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح چهارشنبه توزیع صبحانه بین زائران مسجد مقدس جمکران موکب حضرت زهرا سلام الله علیها روزشهادت وحضرت علیه السلام @mookkeb اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
دستِ «خالی» زیارت نرو! 🎙حجت‌الاسلام محمدی ری شهری رحمة الله علیه: شاید حدود ۷۰ ۸۰ سال قبل، یکی از تجّار شهر تهران، ورشکست می شود. نذر می کند که چهل شبِ جمعه پیاده به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام برود. می‌گفت: سی و نه شب آمدم؛ اما شب چهلم برف سنگینی آمد و نتوانستم به زیارت بروم... شب خوابیدم و در عالم خواب دیدم که پیاده در برف به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام می روم. سر راه به قبرستان ابن بابویه رسیدم... جناب شیخ صدوق گفتند: «به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام می روی، هدیه ای هم می بری یا دست خالی می روی؟» گفتم: من که چیزی ندارم! چه چیزی برای ایشان ببرم؟ شیخ فرمود: «هر زمان خواستی به زیارت ایشان بروی، صد صلوات بفرست و به ایشان هدیه کن!». از خواب پریدم به قدری این خواب برایم مهیّج و شیرین بود، که تصمیم گرفتم همان شب به زیارت بروم. آماده شدم و راه افتادم همان طور که در خواب دیده بودم ابتدا به زیارت ابن‌بابویه رفتم و بعد به طرف حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام حرکت کردم... در گوشه ای نشستم و بعد به حالت نشسته خوابم برد در خواب دیدم که حضرت عبدالعظیم اشاره ای کردند و بسته‌ای را به دامنم انداختند. در این لحظه، یک دفعه به خودم آمدم، دیدم واقعاً یک بسته روی دامنم افتاده است، بسته را باز کردم و دیدم نُه قِران توی آن است، این نُه قِران را به کار بستم و الحمدالله کارم تو دوباره رونق گرفت». 📚نسیم های گره گُشا، ج ۱، نسیم ۴۰۴. موکب فاطمه الزهرا @mookkeb اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
دستِ «خالی» زیارت نرو! 🎙حجت‌الاسلام محمدی ری شهری رحمة الله علیه: شاید حدود ۷۰ ۸۰ سال قبل، یکی از تجّار شهر تهران، ورشکست می شود. نذر می کند که چهل شبِ جمعه پیاده به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام برود. می‌گفت: سی و نه شب آمدم؛ اما شب چهلم برف سنگینی آمد و نتوانستم به زیارت بروم... شب خوابیدم و در عالم خواب دیدم که پیاده در برف به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام می روم. سر راه به قبرستان ابن بابویه رسیدم... جناب شیخ صدوق گفتند: «به زیارت حضرت علیه السلام می روی، هدیه ای هم می بری یا دست خالی می روی؟» گفتم: من که چیزی ندارم! چه چیزی برای ایشان ببرم؟ شیخ فرمود: «هر زمان خواستی به زیارت ایشان بروی، صد صلوات بفرست و به ایشان هدیه کن!». از خواب پریدم به قدری این خواب برایم مهیّج و شیرین بود، که تصمیم گرفتم همان شب به زیارت بروم. آماده شدم و راه افتادم همان طور که در خواب دیده بودم ابتدا به زیارت ابن‌بابویه رفتم و بعد به طرف حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام حرکت کردم... در گوشه ای نشستم و بعد به حالت نشسته خوابم برد در خواب دیدم که حضرت اشاره ای کردند و بسته‌ای را به دامنم انداختند. در این لحظه، یک دفعه به خودم آمدم، دیدم واقعاً یک بسته روی دامنم افتاده است، بسته را باز کردم و دیدم نُه قِران توی آن است، این نُه قِران را به کار بستم و الحمدالله کارم دوباره رونق گرفت». 📚نسیم های گره گُشا، ج ۱، نسیم ۴۰۴. موکب فاطمه الزهرا @mookkeb اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ =صَــــدَقِہ جاریِه