عشق من با حالت چشمان تو جان می گرفت
رفتی واین عاشق دیوانه حیران مانده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزهای بی مادری نزدیک است 🖤 .
نـــــــورِ مــــــاه :)🇵🇸
یک مُژه در پلکم فرود آمد … یک میله از زندانِ من کم شد تا کِش بیاید ساعتِ رفتن … پل زیر پای رفتنم خم
تنهایی ام را شیر خواهم داد … اوضاع را تغییر خواهم داد
اندامی از اندوه می سازم … با قوزِ پشتم کوه می سازم
باید که جلّادِ خودم باشم … تفریقِ اعدادِ خودم باشم
آن روزها پیراهنم بودی … یک روزِ کامل بر تنم بودی
از کوچه ام هرگاه می رفتی … با سایه ی من راه می رفتی
اِی کاش در پایت نمی افتاد … این بغض های لختِ مادرزاد
اِی کاش باران سیر می بارید … از دامنت انجیر می بارید
در امتداد این شبِ نفتی … سقطِ جنونم کردی و رفتی
_احسان افشاری
#تکهای_شعر
نـــــــورِ مــــــاه :)🇵🇸
عاقل تر از آنچه که دیوانه نباشیم ...=))
نـــــــورِ مــــــاه :)🇵🇸
_
اینی که هست بدترین منه، ته ظرفیتمه ، نمیدونم باهاش چیکار کنم :)))
نیازم دارم وایسم کنار و یکی به خاطرم شلوغش کنه ، یکی سنگم رو به سینه بزنه و بشه کاسه داغ تر از آشم ،مثل وقتی که بچه بودم اگه چیزی میخواستم و کسی پاسخگو نبود مامان زودی اعتراض میکرد:
《این بچه هلاک شد!》
نیاز دارم یکی بیاد سمتم دستم رو بگیره بیافته جلو و سر زندگی داد و بیداد کنه بهش بگه این بچه هلاک شد که ...