شربت میریخت و میگفت بخور نوش جانت..
انشاءالله که شربتِ شهادتِ... =)
حقیقتا با حرفش کیف کردم
لیوان رو گرفتم رفتم بالا😅
ولی وقتی به حرفش فکر میکنم ، ذهنم درگیر این میشه که واقعا اگه شربت شهادت اینقدر راحت دستیافتنی بود که غمی نبود!!!
همه دویدنمون بحر حاصل کردنِ همین شربتِ...
تهشم میدونیم با این دویدنمون که بیشتر شبیه قدم زدنِ آرومِ به جایی نمیرسیم که هیچ، نمیدونیم آخر و عاقبت مون چی میخواد بشه اصن.. !:)
تهشم میدونیم با این اعمالی که سراسر ریا و ... س به جایی نمیرسیم...
با این نماز هایی که اول وقت خونده نمیشه به جایی نمیرسیم...
با این نماز شب هایی که خونده نمیشه به جایی نمیرسیم.. :))
خیلی باید تغییر کنیم ، نه؟؟؟
خیلی باید تغییر کنیم تا لایق دعایی بشیم که گنده تر از دهنمونه.
#گزافهگویی
✍ |منتظر| |ز.م|