eitaa logo
مُقیم
104 دنبال‌کننده
946 عکس
936 ویدیو
41 فایل
"مُقیم" = مومنین قرآنی، یاوران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 🚶‍♂️ حرکتی برای یاری آن حاضر غائب... 🌱 مسئول طرح قرآنی مقیم: @qhoranmoqhim
مشاهده در ایتا
دانلود
#تلنگر 🍃آیت‌الله فاطمی‌نیا: 🔻سیدی در قم بود که با اشاره مریض شفا می‌داد. از آیت‌الله بهاءالدینی(ره) رازش را پرسیدم. 🔸ایشان آهسته با دست به #لبانش اشاره کردند و فرمودند: درِ #آتش را بسته بود... ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن راست و استوار بگویید...(۷۰ احزاب) ╭┅───┅╮ 🌺 @moqim190 ╰┅───┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - روضه امام حسن عسکری - حاج منصور ارضی.mp3
2.06M
🔳 #شهادت_امام_حسن_عسکری (علیه السلام) 🌴روضه #امام_حسن_عسکری (علیه السلام) 🌴قربون بابای جوونت برم 🎤حاج #منصور_ارضی ⏯ #روضه 🏴 @moqim190  🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️پدر عالم! امشب که شب یتیمی توست، بهتر از هر شب دیگری، میتوانم همدرد تو باشم. یتیمی درد آشنایی است برای من... شهادت #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام، بر فرزند غریب و شیعیان حضرتش تسلیت باد. 🏴 @moqim190  🏴
🔻داستانی شیرین و جذاب از زندگی امام حسن عسکری علیه السلام: بَختَيشُوعِ حکیم، طبیب متوکل و نصرانی بود. در طب سر آمد روزگار خودش بود. قاصدی از خانه امام عسگری علیه السلام آمد که کسی را بفرستید امام عسگری می خواهند فَصد کنند.(از رگ مخصوصی خون بگیرند) بختیشوع یکی از بهترین افرادش را فرستاد و به او گفت این بزرگترین مرد و عظيمترین فردی است که من تابحال دیده ام ، هر کاری را که می گوید انجام بده، از علوم خودت هم در محضر او اظهار فضل مکن. 🔸آن فرد آمد و دید اتاقی را برای پذیرایی آماده کرده بودند ، حضرت فرمودند در اتاق انتظار باشد ، بعد از مدتی صدایش زدند آمد و آماده شد. ظرفی را قرار داده بودند که بزرگ بود و بیش از خون یک انسان در آن جا می شد. فَصَّاد بختیشوع تعجب کرد. دید که حضرت نشستند و فرمودند رگ اَکهَل را بگشای ، نپرسید چرا و بلافاصله رگ را باز کرد. خون آمد و ظرف پر شد. حضرت فرمودند ببند. بعد فرمودند به همان اتاق برو و همانجا باش، با تو هنوز کاردارم. در همان اتاق رفت. این عمل را قبل از ظهر انجام داد. 🔹آنجا ماند تا عصر، حضرت فرموند فَصَّاد بیاید دو باره آمد و دید همان طشت هست و حضرت نشستند و فرمودند روی رگ را باز کن ، باز کرد و دوباره خون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بعد فرمودند برو و منتظر باش. رفت و از او پذیرایی شد تا صبح روز بعد. فرمودند بیا دوباره آمد. برای بار سوم همان طشت بود. حضرت دستشان را گذاشتند و فرمودند رگ را باز کن. باز کرد و مایعی سیال شبیه به شیر از دست حضرت بیرون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بست. 🔸حضرت برخاستند. جامه ای گران قیمت همراه با پنجاه درهم به او دادند. شاید یک فصد یک درهم يا دو درهم اجرتش بود. اما حضرت به او پنجاه درهم دادند. فرمودند که با راهب دیر عاقول در ارتباط هستی؟ خوب است قدر او را بدانی. منظور پیرمرد راهب نصرانی بود که در دیری به نام دیر عاقول زندگی می کرد اما با هیچ کس ارتباط نداشت. ادامه دارد ... ‌
ادامه مطلب قبلی... 🔻... مردم کنار دیر می رفتند. گاهی در طول مدت اگر می خواست یک نفری را بپذیرد از طبقه بالایی یک زنبیلی را پایین می فرستاد نوشته او را بالا می برد. گاهی جواب می داد گاهی نه. 🔸فَصَّاد پهلوی بختیشوع آمد و گفت که آقا من چیزی را دیدم که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. این آقایی که شما گفتین من بروم برای فَصد، فَصدشان کردم. دوبار آن مقدار خون از ایشان آمد که فکر نمی‌کردم این مقدارخون در بدن یک انسان باشد. حتی یک بار فصد یک انسان هم آن ظرف را پر نمی کند. ولی دوبار ظرف ایشان پر از خون شد و فرداش به جای خون موادی مانند شیر آمد. بَختیشوع خیلی تعجب کرد و گفت من باید چند روز در کتب قدما نگاه کنم ببینم این مطلب سابقه دارد يا نه؟ اما از این راه به جوابی نرسید. بعد بختیشوع گفت من راهی را می شناسم که خیلی خوب است. چون خود بختیشوع هم نصرانی و راهب بود. 🔹بختیشوع همین فَصَّاد را پهلوی راهب دیر عاقول فرستاد. بالاخره یک علامتی دادند و او آمد. بختیشوع نامه ای نوشته بود و ماجرا را توضیح داده بود. نامه را در زنبیل گذاشتند، بالا برد. بعد دیدند پیرمرد سراسیمه دوید و پایین آمد. گفت کدامیک از شما آن کسی را که از دستش شیر می آمده را دیده است؟ فصاد گفت من هستم. پیرمرد راهب گفت طُوبی لاُمِّک، خوش به سعادت مادری که تو را زاییده که همچنین توفیقی پیدا کرده ای. بعد گفت من را نزد ایشان ببر. با هم راه افتادند و سامرا آمدند. اول سامرا که رسیدند از راهب پرسید برویم منزل استاد بختیشوع؟ 🔸گفت نه برویم منزل آن آقایی که از دستش شیر آمده. ساعتی به اذان صبح بود. همینکه در خانه امام حسن عسکری علیه السلام رسیدند غلامی سیاه چهره آمد و پرسید کدامیک از شما راهب دیرعاقول هستید؟ پیرمرد گفت من هستم. غلام گفت تو بیا برویم داخل. قبل از اذان صبح راهب داخل رفت ، صبح هنگام چاشت از خانه امام حسن عسکری(ع) بیرون آمد در حالی که همه لباس های نصرانیت را بیرون آورده بود و یک لباس بلند سفید، پوشیده بود. همه تعجب کردند. بعد به جوان فصاد گفت حالا برویم خانه استادت. خانه بختیشوع آمدند. گویا این پیر مرد، پیر و مراد بختیشوع بود. تا بختیشوع این راهب را با لباس جدیدش از دور دید، به خاک افتاد و بالاخره با التهاب و اضطراب گفت آقا چه چیز شما را از دین نصرانیت بیرون آورد؟ 🔅پیر مرد راهب گفت که من اسلام آوردم، اما بدست مسیح، مسیح را دیدم، و مسلمان شدم. بعد بختیشوع این سوال را کرد که آیا در طب کسی را داشته ایم که به جای خون، شير از دستش بیاید؟ گفت عیسی (ع) یک بار فصد کرد، آن هم مقداری كم نه اینقدر از دستش شیر بیرون آمده بود. این راهب همان جا کنار خانه امام حسن عسکری (ع) خادم حضرت بود تا فوت کرد. ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در تلگرام، سروش، ایتا، بله و گپ: @nasery_ir ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 یه سری بریم #سامرا التماس دعا... #شهادت_امام_عسگری_تسلیت... 🏴 @moqim190  🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ما خیلی چیزا رو توی زندگی‌مون حاضریم نذر امام زمان کنیم 🔸 بیشتر وقت‌ها دست به جیب می‌شیم. یه وقتایی آش و حلیم و آبگوشت نذری می‌دیم براش. برای سلامتیش، برای ظهورش. 🔸اما همیشه هم برا نذرکردن لازم نیست پولی خرج کنیم. یه سری نذرها ساده‌ هستن اما خیلی سریع‌تر و بیشتر اثر می‌کنن. 🔸اینکه نذر کنیم برای ظهور امام‌زمان «هم‌دل» باشیم. دست همو بگیریم. اگه کسی دردی داره به دادش برسیم. گاهی با درد و دل کردن. گاهی با خندوندنش. وقتی نذر کنی، تازه به چشمت میاد که دور و بری‌هات چقدر نیاز به هم‌دلی تو دارن. 🔸 ۹ ربیع، سالگرد امامت امام زمانه. چه بهانه و فرصتی از این بهتر. با امام زمان یه قول و قرار محکم ببندیم و «نذر»های «هم‌دلی‌مون» رو از همین روز شروع کنیم. #نذر_همدلی ╭┅───┅╮ 🌺 @moqim190 ╰┅───┅╯