🕊°•|#بهوقتشهادت|•°🕊
القراصی که سقوط کرد، عباس با همراهی یکی از فرماندهان به روستایی در آن نزدیکی به نام الهویز میروند.🥀
موقعیتی را پیدا میکنند و مستقر می شوند. قبل از رفتن دوستانش از او میخواهند که نرود اما او دلش آرام نمی گیرد و می رود.😥
در حال بررسی موقعیت منطقه بودند و گمان می کردند نقطه ای که در آن قرار دارند در تیررس دشمن نیست. در کنار دیوار ایستاده بودند و تصور می کردند که دشمن در جهت مقابل آنان قرار دارد؛ در حالی که دشمنان به آن روستا نفوذ کرده بودند و آنها را زیر نظر داشتند.😱
در همین حال، موشکی به سوی آنان شلیک میشود. فرمانده عباس در حال موقعیت سنجی است که انفجار شدیدی رخ می دهد و برای لحظاتی همه چیز از کنترل خارج می شود. این همان انفجاری است که عباس را آسمانی می کند...😭💔
🔖سردار اباذری
〖 @Daneshgar_ir 〗
🕊°•|#بهوقتشهادت|•°🕊
سید غفار دستش را که روی نبض عباس گذاشت، فهمید با موشک اول به میهمانی حضرت زینب(س) رفته است.🕊😔
کنار عباس رزمنده دیگری هنوز متاثر از موج انفجار است. میخواهد بلند شود اما با هایش سنگین شده اند.😰
نگاه که می کند عباس را می بیند که روی پاهایش برای همیشه آرام گرفته است.😢
هر دو رزمنده بازمانده، زخمی هستند و هنوز در تیررس دشمن و در منطقه خطر قرار دارند. دیگر رزمندگان حاضر در معرکه به یاری دو مجروح می شتابند و آنها را از صحنه حادثه خارج می کنند.🚑
آنها امکان برگرداندن پیکر عباس را ندارند. پیکر عباس قرار است برای یک روز و یک شب با خداوند تنها بماند.💟 تکفیریها بزم عباس و خداوند را با زدن موشک دوم به خودرویی که کنار عباس بود کامل میکنند.😞🍁
پیکر عباس بین دیوار و خودرو روی زمین افتاده بود. ماشین که منفجر میشود پیکر عباس هم آرام آرام طعم آتش را احساس میکند.🔥😓
انفجار نارنجکی که عباس به کمرش بسته بود کمک میکند تا تمثیل «دیوار» و «آتش» تکمیل شود. حالا عباس با «پهلوی مجروح» بیشتر به مادرش، حضرت زهرا(س) شبیه شده است...😭💔😭💔😭💔
🔖سردار اباذری
〖 @Daneshgar_ir 〗