eitaa logo
مربیان موسسه علمدار
3.6هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
1.2هزار فایل
قم بلوار۱۵خرداد خیابان شهدای دروازه ری انتهای کوچه ۱۰ دست چپ پلاک ۲ کانون تربیتی علمدار @amooakhavan amooakhavan.ir @mahsolat morabbiyar.ir ای دی: @alamdar2911 پل ارتباطی: 09127482911
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بزرگواران ومربیان اجرای قصه دهه اول به ترتیب تا شهادت امام واسارت خاندانش
✍اطلاعات بیشتر 👇👇 @Fatemehkarami1376
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رقیه خانم قصه ما دختر امام حسین علیه السلام بود🌷 این پدر و دختر همدیگر رو خیلی دوست داشتن😊 امام حسین علیه السلام همیشه با رقیه جون بازی میکرد😍 و قصه های قشنگ براش میگفت🌷 رقیه خانم قصه ما یک گردنبند خیلی قشنگ هم از پدرشان هدیه میگیرن🎁 که اون رو خیلی دوست داشت😍 رقیه قصه ما یک عمو داشت به اسم عمو عباس🌷 که خیلی دوستش داشت😍 عمو عباس یک مرد مهربان و زیبا و قوی بود👏 همه بچه ها هر وقت کاری داشتن عمو عباس رو صدا می زدن💐 چون عمو عباس هم قوی بود هم بچه ها رو خیلی دوست داشت😍 اگر رقیه و یا بقیه بچه ها یک روز عمو عباس رو نمیدیدند ناراحت میشدند و همه جا دنبالش می‌گشتند🌷 یک روز امام حسین علیه السلام بابای رقیه کوچولو گفت🌷 ما باید بریم شهر کوفه🏘 چون مردم اونجا برای ما نامه نوشتن که بریم کمکشون کنیم 📜 آخه پادشاه اونجا خیلی مردم رو اذیت میکنه 😡 رقیه کوچولو گفت بابا شهر کوفه چه طور جایی هست🌷 اونجا قشنگه ؟🤔 اونجا بچه هم هست که من باهاشون بازی کنم ؟😍 امام حسین علیه السلام گفتن آره مردم اونجا خیلی ما رو دوست دارن🌷 منتظرن که ما بریم اونجا و کمکشون کنیم🌷 مردم اونجا بچه هم زیاد دارن که میتونی باهاشون بازی کنی😊 رقیه کوچولو خیلی خوشحال شد😍 گفت آخ جون آخ جون میخوایم بریم مسافرت 😍می خوایم بریم جایی که کلی بچه هست و میتونم باهاشون بازی کنم 😍خدایا شکرت 🤲 رقیه پرسید بابایی عمو عباس هم باهامون میاد❤️ امام حسین علیه السلام گفتن بله عمو عباس هم باهامون میاد👌 رقیه خوشحال شد و گفت آخ جون خدایا شکرت که عمو عباس باهامون میاد 😍 ادامه دارد....
☀️کارگاه حضوری : تشخیص مزاج و بیماریها از روی 🎤سرکارخانم منادی مشاور و متخصص طب اسلامی و ایرانی 🔸زمان: ۲۳مرداد ساعت: ۸ تا۱۵ 🌎 شهرک ولی عصر عج خیابان عمرانی 🔸ثبت نام و اطلاعات بیشتر: 👇👇 @tebtarbiat_a 👆👆 ✍مشاوره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.pdf
7.07M
🌷کاربرگ نسل حسینی🌹 💠کاربرگ شماره 1⃣ ❇️این کاربرگ مناسب کودکان دبستانی می باشد❇️ 🔰شما پدر ومادر یا مربی گرامی دو برگه ی فایل را پرینت گرفته در اختیار کودک قرار دهید تا با خواندن شعر وقصه، رنگ آمیزی، پاسخ به پرسش ها با یاران کوچک امام حسین آشنا شود 🔆
إنا لله وإنا إلیه راجعون. حجة الإسلام والمسلمین حاج سید محمدرضا طباطبایی شیرازی، (فرزند بزرگ حجت الاسلام والمسلمین حاج علي آقای طباطبائی. حفظه الله. و. داماد شهید آیت الله سعیدی ) دار فانی را بر اثر کرونا وداع گفت ۱۵ سال اخلاق،فقه واصول را در محضرشان تلمذ کردیم..
رقیه خانم قصه ما دختر امام حسین علیه السلام بود🌷 این پدر و دختر همدیگر رو خیلی دوست داشتن😊 امام حسین علیه السلام همیشه با رقیه جون بازی میکرد😍 و قصه های قشنگ براش میگفت🌷 رقیه خانم قصه ما یک گردنبند خیلی قشنگ هم از پدرشان هدیه میگیرن🎁 که اون رو خیلی دوست داشت😍 رقیه قصه ما یک عمو داشت به اسم عمو عباس🌷 که خیلی دوستش داشت😍 عمو عباس یک مرد مهربان و زیبا و قوی بود👏 همه بچه ها هر وقت کاری داشتن عمو عباس رو صدا می زدن💐 چون عمو عباس هم قوی بود هم بچه ها رو خیلی دوست داشت😍 اگر رقیه و یا بقیه بچه ها یک روز عمو عباس رو نمیدیدند ناراحت میشدند و همه جا دنبالش می‌گشتند🌷 یک روز امام حسین علیه السلام بابای رقیه کوچولو گفت🌷 ما باید بریم شهر کوفه🏘 چون مردم اونجا برای ما نامه نوشتن که بریم کمکشون کنیم 📜 آخه پادشاه اونجا خیلی مردم رو اذیت میکنه 😡 رقیه کوچولو گفت بابا شهر کوفه چه طور جایی هست🌷 اونجا قشنگه ؟🤔 اونجا بچه هم هست که من باهاشون بازی کنم ؟😍 امام حسین علیه السلام گفتن آره مردم اونجا خیلی ما رو دوست دارن🌷 منتظرن که ما بریم اونجا و کمکشون کنیم🌷 مردم اونجا بچه هم زیاد دارن که میتونی باهاشون بازی کنی😊 رقیه کوچولو خیلی خوشحال شد😍 گفت آخ جون آخ جون میخوایم بریم مسافرت 😍می خوایم بریم جایی که کلی بچه هست و میتونم باهاشون بازی کنم 😍خدایا شکرت 🤲 رقیه پرسید بابایی عمو عباس هم باهامون میاد❤️ امام حسین علیه السلام گفتن بله عمو عباس هم باهامون میاد👌 رقیه خوشحال شد و گفت آخ جون خدایا شکرت که عمو عباس باهامون میاد 😍 ادامه دارد....
امام حسین علیه السلام همراه خانواده و یارانش حرکت کردند که به کوفه برسند💐 اما اتفاق دیگه ای افتاد😔 اونجا هیچ بچه ای نیامد با رقیه بازی کنه😔 و هیچ کس از دیدن اونها خوشحال نشد😔 سربازهای حاکم بد اومدن که با اونا بجنگن😱 رقیه کوچولو اینها رو که دید تعجب کرد و گفت بابا چرا اینا میخوان با ما بجنگن 😭 مگه ما چکار کردیم که میخوان با ما بجنگن😭 بابا بابا من خیلی تشنه هستم داداش علی اصغر هم خیلی تشنه هست💧 چرا اینها به ما اجازه نمیدن بریم آب بخوریم💦 امام حسین علیه السلام گفتن دختر گلم نگران نباش الان به عمو عباس میگم تا بره برامون آب بیاره😍 رقیه کوچولو خیلی خوشحال شد و گفت خدایا شکرت عمو عباس حتما برامون آب میاره😍 خدایا شکر که عمو عباس همراهمون هست🤲 ادامه دارد ...
عمو عباس مشک آب رو برداشت و گفت بچه ها نگران نباشید😍 من میرم و براتون آب میارم💦 اینجا بمونید و منتظر من باشید 🌷 رقیه کوچولو گفت باشه عمو عباس من و داداشام اینجا منتظر میمونیم شما برو ولی زود برگرد 🌹 بچه ها وقتی عمو عباس رفت سربازهای دشمن به سپاه امام حسین حمله کردن😱 و تمام خیمه ها رو آتش زدن ☄ رقیه کوچولو خیلی ناراحت بود و خیلی غصه میخورد که چرا مردم کوفه اینکار رو میکنن😭 رقیه گفت مگه اینها ما رو دعوت نکردن پس چرا خیمه هامون رو آتیش میزنن🔥❓🤔 رقیه قصه ما ناراحت و غمگین از دست مردم کوفه یه گوشه نشسته بود و منتظر عمو عباس بود و میگفت کی عمو عباسم میاد😔 نازنینای امام حسین💖 در روزهای بعد میگیم چه اتفاق هایی برای عمو عباس افتاد 🌷 ☘🥀☘🥀☘🥀☘
⚫️ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن در با اعضای خانواده در منزلتان بگیرید 🎤سخنران جلسه به صورت صلواتی اعزام خواهد شد. جهت درخواست سخنران پیام دهید 👇👇 @alamdar29
4797-release.apk
32.71M
نرم افزار 🖥 آموزش اولیا تربیتی کودک ونوجوان 📋گواهی پایان دوره 📱تا شدن فقط چند گام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️🔹گل دخترای نازنین 😊 ♦️🔹هنرمندهای مهربون🌸 عزاداریهاتون قبول باشه🤲 و الهی که سالیان سال سلامت باشید و پرچمدار امام حسین علیه السلام 🥀 عزیزای دلم ❤️ایام محرمه و خلاقیتی هم که برای شما دردونه های امام حسین جون😍 در نظر گرفتیم همین رنگ و بو رو داره ☘ میخواهیم با یک سری وسایل ساده مثل مقوا، چسب یه کاردستی خوشگل درست کنیم🌟 به نظرتون چی هست🤔❓ گهواره🛏 اگه این گهواره به نام دردانه امام حسین علیه السلام❣ حضرت علی اصغر💕 باشه که برامون یه جایگاه دیگه ای پیدا میکنه🌿 درسته🤔❓ خداجونم فرشته های ما این گهواره رو درست میکنن و شما رو قسم میدن به لبهای خشکیده ی علی اصغر امام حسین علیه السلام که ظهور امام زمانمون رو نزدیکتر کن🤲 رهبر عزیزمون رو در پناه خودت حفظ کن🤲 همه مریض ها رو شفا بده 🤲 کمک کن ادامه دهنده راه شهدا باشیم🤲 و...🤲 🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶
آقا علی اکبر همیشه نمازشون رو اول وقت میخوندن😊 و خیلی عاشق خدای مهربان بودن🌺 شجاعت بی نظیری داشتن👏🏻 و اجازه نمی دادن کسی به آدم های فقیر و ضعیف ظلم کنه😇 بخاطر همین پدرشون آقا امام حسین علیه السلام خیلی ایشون رو دوست داشتن🌹 و میگفتن من هر وقت دلم برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله تنگ میشه به چهره علی اکبر نگاه میکنم😍 امام حسین علیه السلام سه تا پسر داشتن 💐یکی از اونها آقا علی اکبر علیه السلام🌺بودن آقا علی اکبر قصه ما بسیار زیبا و نورانی بودن😍 آقا علی اکبر شباهت زیادی به پدر بزرگشون حضرت محمد صلوات الله علیه و آله😍 داشتن اخلاقشون و نحوه صحبت کردنشون و خلاصه تمام رفتارشون 💐شبیه به حضرت محمد صلوات الله علیه و آله بود🌺 آقا علی اکبر ما خیلی مهربان و مودب بودن🌺 هیچ وقت به کسی بی احترامی نمی کردن👌🏻 و همیشه در حال کمک کردن بودن😍 به فقیرها کمک میکردن☺️ مهمان نواز بودن😊 و به خوبی از مهمان هاشون پذیرایی میکردن🌺 ایشون خیلی آدم مومنی بودن و همیشه با خدا راز و نیاز میکردن🤲🏼 ادامه دارد...
فرشته های مهربونم💐 در سفری که امام حسین علیه السلام به کوفه داشتن🌺 آقا علی اکبر شجاع ما هم بودن🌺 وقتی همه یاران امام حسین علیه السلام وارد میدان میشن و با دشمن میجنگن آقا علی اکبر هم اجازه میخوان تا ایشان هم به میدان برن 💐 آقا امام حسین علیه السلام هم اجازه میدن که آقا علی اکبر وارد میدان بشن🥀 سربازهای دشمن با دیدن آقا علی اکبر خیلی میترسن و وحشت میکنن و میخوان فرار کنن حاکم بدجنس 😡بلند فریاد میزنه اینجا چه خبره😡❓ هرکس بتونه علی اکبر رو بکشه کلی طلا و سکه🏆 پیش من جایزه داره😔 همون موقع تعداد زیادی از سربازهای دشمن 😱بخاطر همون طلا و سکه ها به سرعت به سمت حضرت علی اکبر علیه السلام حمله میکنن😱 ولی ایشون خیلی شجاع بودن و با قدرت با همه اونها میجنگن🌺 دوباره کلی سرباز دیگه وارد میدان میشن😔 آقا علی اکبر ما اونقدر شجاع بودن🌺 که ۲۰۰ سرباز دشمن رو میکشن وقتی آقا علی اکبر مشغول جنگیدن و دفاع از امام حسین علیه السلام بودن🌹 یکی از سربازهای دشمن یواشکی و نامردانه به او حمله میکنه😱 آقا علی اکبر رو زخمی میکنه😭 ایشون از روی اسب به زمین میفتن😭 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘
آقا علی اکبر پدرشون رو صدا میزنن😭 آقا امام حسین علیه السلام ایشون رو بغل میکنن و شروع به گریه میکنن😭 اقا علی اکبر میگن پدر جان خیلی تشنه هستم 💦امام به زخم های آقا علی اکبر دست میکشن😔 و میگن پسرم به زودی در بهشت از دست پدر بزرگت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آب می نوشی و سیراب میشی🌺 بچه ها آقا علی اکبر دوباره به میدان برمیگردن😔 و با شجاعت و قدرت زیاد با دشمن ها میجنگن🌹 ولی آقا علی اکبر یک نفر بود و تعداد سربازهای دشمن خیلی زیاد بود😱 بخاطر همین دشمن زخم های زیادی به ایشون میزنه😭 و باعث میشه آقا علی اکبر هم به شهادت برسن😭 امام حسین علیه السلام و خانوادشون از دست دشمن خیلی ناراحت بودن😭 امام حسین علیه السلام به سپاه دشمن نگاه میکنن و میگن خدا به شما رحم نکنه که این چنین به ما ستم میکنید😔 ☘🥀☘🥀☘🥀☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عنوان داستان امروز 💫تابنده ترین خورشید💫 سالها پیش☘️توی خانواده ای یه پسر خیلی خیلی نورانی و زیبا به دنیا اومد😍 اعضای اون خانواده از به دنیا اومدن این پسر خیلی خوشحال شدن☘ به همه همسایه ها و مردم مهمانی دادن🥗 این نوزاد ما بزرگ و بزرگتر شد🌹 تا اینکه شد یک جوان زیبا و رشید😍 اونقدر زیبا و نورانی بود که همه مردم و خانوادشون بهشون می گفتن تو مثل ماه توی آسمون هستی😍 و بهشون لقب قمر بنی هاشم داده بودن🌹 این جوان قصه ما همیشه به مردم کمک میکردن👌🏻 بچه ها رو خیلی دوست داشتن☘ با اونا بازی میکردن😍 بچه ها هم خیلی ایشون رو دوست داشتن ❤️و همیشه دنبالشون میگشتن تا پیداشون کنن و باهاشون بازی کنن🥰 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوون زیبای قصه ما🌹 برادری داشتن که تحت هر شرایطی با برادرشون بسیار محترمانه و مودبانه حرف میزدن👌🏻 هیچ وقت پاهاشون جلو برادرشون دراز نمی کردن🌹 هیچوقت برادرشون رو به اسم کوچک صدا نمی زدن🌹 وقتی میخواستن با برادرشون صحبت کنن و ایشون رو صدا بزنن☘ می گفتن آقای من ،مولای من، امام من🌹هر وقت مادرشون خوراکی بهشون میدادن سریع میدویدن تا برادرشون رو پیدا کنن☘ و خوراکی رو اول به برادرشون بدن🍇 هر وقت میخواستن کاری انجام بدن اول از برادرشون اجازه می گرفتن 🌹می گفتن اگر برادرم راضی باشن من اینکار رو انجام میدم🌹 همیشه کنار داداششون بودن☘ به حرفاشون گوش میدادن👌🏻 و خیلی برادرشون رو دوست داشتن❤️ و همیشه یار و یاور برادرشون بودن🌹 آخه به پدرشون قول داده بودن هیچوقت برادرشون رو تنها نگذارن و مراقب ایشان و خانواده برادرشون باشن💐 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چندین سال گذشت ☘️این جوان قصه ما حالا یک مرد شجاع و باغیرت شده بود☘ مردم شهر کوفه از برادر این مرد کمک خواستن🙏🏻 تا به شهرشون بره و بهشون کمک کنه🙏🏻 و اونا رو از دست حاکم بدجنس😡 نجات بده. برادر این مرد هم که همیشه همراه ایشان بود عازم شهر کوفه میشن🌹 مرد شجاع و وفادار ما🌹 مثل همیشه کنار برادرشون بودن🌺 همراه با برادر و خانوادشون بار سفر میبندن و راهی کوفه میشن💐 اما مردم کوفه بجای اینکه به استقبال این خانواده بیان مقابل اونها شمشیر میکشن😭 و خواستن با اونها بجنگن😔 آخه شهر کوفه یک حاکم بدجنس😡 داشت😡 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘