31.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ مجموعه کامل دوره #مجازی
#مربیان_کودک_نوجوان
🎤مرحوم #استادراستگو
و اساتید برتر کشوری
💻حدود ۸۰ساعت
فیلم آموزشی#آفلاین
📋#صدور_گواهی_معتبر
بعدازارسال خلاصه درسها
💳باتخفیف ویژه
🔻 یک کارگاه 100هزار
🔻12کارگاه فقط 500هزار
🦋آشنایی با موضوعات کارگاه
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3930521710C2d7fd9c85c
✍ثبت نام
👇👇
@alamdar2911
👆👆
آخرین فرصت تخفیف ویژه
مامان بابا من غول نیستم.pdf
10.84M
📚 مامان بابا من غول نیستم
🆔 @balagh_ir
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز اول مهر رو هم به این پدربزرگ های کلاس اولی تبریک میگم😍
خدا برای بچهها و نوههاشون نگهشون داره
آدم میخواد یه بغل سفت و با کلی ماچ ازشون بگیره😘
#طنز_بازگشایی_مدارس
#عمواخوان
https://eitaa.com/joinchat/2918645763C3f7f0df12c
اون کیه وقتی بیاد ؟دنیا میشه گلستان
« مهدی صاحب زمان »
اون کیه وقتی بیاد ؟ دردارو کرده درمان
« مهدی صاحب زمان »
اون کیه وقتی بیاد ؟کافر میشه پریشان
« مهدی صاحب زمان »
اون کیه وقتی بیاد ؟دوست میشه با فقیران
« مهدی صاحب زمان »
اون کیه وقتی بیاد؟پر میشه مهرو احسان
« مهدی صاحب زمان »
اون کیه وقتی بیاد ؟ظالم میشه هراسان
« مهدی صاحب زمان »
طنز فریبز.pdf
1.88M
📗کتاب طنز ماجراهای آقا فریبرز
☀️انتشار رایگان
👈 خاطراتی بسیار زیبا از طنز و شوخی های شهدا ،جانبازان، رزمندگان، آزادگان ... تألیف #ناصرکاوه که بمناسبت فرارسیدن #هفته_دفاع_مقدس، تقدیم شما دوستان و عزیزان میشود. لطفا این کتاب را مطالعه کنید و با طنز و شوخی های آنان بیشتر آشنا شوید و برای اینکه در ثواب آن شریک باشید، بی زحمت آنرا منتشر کنید.... کتابی که در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، در رابطه با طنز و شوخی بیشترین بازدید و خواننده را داشته است...
مهرماه ۱۴۰۲
ارادتمند
#ناصرکاوه
#کتاب_کمک مربی
نویسنده استاد حسن محمودی
💠ویژه مربیانی که با بچه های 9 تا 15 سال کلاس دارند.
🌸یکصد شعر جهت شروعی جذاب در آغاز کلاس
🌸چهل بازی متناسب با فضای کلاس
🌸بیست جدول متنوع به همراه فرمول ساخت جدول
🌸شصت معما که مخصوص دانش آموزان است
🌸سی لطیفه زیبا برای شاد نگه داشتن فضای کلاس
#کلاسداری
#شعر
#مربیان
#معما
✳️ قیمت :50هزار
سفارش محصول
https://eitaa.com/joinchat/827850773Cdad97fa61d
#خاطرات
برای اولین اعزام، چهارده ساله بود. قبولش نمیکردند. دست برد توی شناسنامه اش و برای اینکه لو نرود، آن را هم با خودش برد. بیچاره مادرش برای گرفتن کوپن استشهاد محلی جمع کرد که شناسنامهاش گم شده. از آن به بعد او دو جلد شناسنامه داشت.
وسایل نیروهایم را چک میکردم، دیدم یکی از بچهها با خودش کتاب برداشته؛ کتاب دبیرستان. گفتم: این چیه؟ گفت: اگر یه وقت اسیر شدیم میخوام از درس عقب نیفتم!
کنکور که دادیم آمد در خانمان و گفت برویم. دستم را گرفت و برد ثبت نام و بعد هم اعزام. توی منطقه وقتی پرسیدند کجا میخواهید بروید، زود گفت «تخریب». با آرنج آرام زدم به پهلویش و گفتم: چرا گفتی تخریب؟ گفت: آخه اینجا نزدیک تره.
عادت داشتند با هم بروند منطقه؛ بچههای یک روستا بودند. فرماندشان که یک سپاهی بود، از اهالی همان روستا شهید شد. همهاشان پکر بودند. میگفتند شرمشان میشود بدون حسن برگردند روستایشان. همان شب بچهها را برای مأموریت دیگری فرستادند خط. هیچ کدامشان برنگشتند. دیگر شرمنده اهالی روستایشان نمیشدند.
میخوای از درس خوندن فرار کنی؟
صدایش میزدند «نیم وجبی»؛ ژ-3اش را که میگذاشت کنارش روی زمین کمی از آن بزرگتر بود. مسئول ثبت نام به قد و بالایش نگاه کرد و گفت دانشآموزی؟
- بله.
- میخوای از درس خوندن فرار کنی؟
ناراحت شد. ساکش را گذاشت روی میز و باز کرد. کتابهایش را ریخت روی میز و گفت: نخیر! اونجا درسم رو میخونم. بعد هم کارنامهاش را نشان داد. پر بود از نمرات خوب.
چهل سانتی
از دوره مدرسه صدایش میکردیم «کریم چهل سانتی». از بس قد و قوارهاش کوچک بود. خمپاره که آمد، شهید که شد، واقعاً چهل سانت بیشتر نمیشد.
#عمواخوان