معلم جدید.pdf
184.1K
#قصه_معلم_جدید
#واحدکار_روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
معلم حسابم
گفت به من با لبخند :
" دو به علاوه دو ،
بگو که می شود چند ؟ "
گفتم : " اجازه آقا ،
سر زبانمان بود "
معلم حساب گفت :
" جواب بده زود زود "
آن طرف پنجره
کلاغی گفت : " قار ، قار ! "گفتم : " اجازه آقا ،
یادمان آمد ، چهار! "
راستی که خیلی خوب است
درس حساب کلاغ ،
اما ندیدم کجاست
قلم و کتاب کلاغ !
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
مربی ام چه خوب و مهربونه
وقتی می خنده مثل گل می مونه
وقتی میاد توی کلاس می شینه
فکر می کنم فقط منو می بینه
قصه می گه برای ما می خونه
صدای گرمش تو گوشم می مونه
مهر و محبتش تموم نمیشه
ما بچه ها دوستش داریم همیشه
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
هر روز توی مدرسه
سر کلاس می شینم
چهره ی مهربونِ
معلم را می بینم
گوش می کنم به حرفاش
با شوق و شور بسیار
درسارو یاد می گیرم
به لطف پروردگار
تو خاطرم می مونه
حرفای اون همیشه
مهر و محبّت اون
فراموشم نمیشه
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
تو دفتر نقاشی
عکس یه گل کشیدم
گلی از اون قشنگ تر
دور و برم ندیدم
روی گل قشنگم
اسم تو را گذاشتم
اسمی از اون قشنگ تر
واسش سراغ نداشتم
اسم تو را معلم
تو را که مهربانی
در باغ علم و ایمان
همیشه باغبانی
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
خانم مربی من
با من چه مهربونه
نگاه مهربونش
مثل مامان میمونه
چقدر دوسش دارم من
دلم میخواد بدونه
هر روز تو کودکستان
کنار من بمونه!
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#روز_معلم
مثل یه باغه
هر کودکستان
روییده در آن
گلهای خندان
مینا و مریم
نسرین و سوسن
زنبق و نرگس
لاله و لادن
یه خار اخمو
تو باغ ما نیست
چون باغبونش
خانم مربی است
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
حرف هایت را شنیدم در کلاس مهربانی
گفتی از آهنگ شادی
از خرد . از زندگانی
ای معلم. ای مدرس
ای زنامت جاودانی
گاه سبزی گاه آبی
مثل جنگل مثل دریا
دست خطت خوب و زیبا
در میان دفتر ما …
شانزده . نوزده . بیست . امضا
یادگاری در دل ما
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#روز_معلم
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#قصه_کودکانه
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
💠سگ طمع کار
روزی بود و روزگاری سگی در بیشه ای قدم میزد و دنبال غذا می گشت از دور ، یک تکه نان خشک دید.دوید و آن را خورد زبانش را دور دهانش کشید و گفت: «چه قدر کم بود به ته شکمم هم نرسید ! باید یک غذای درست و حسابی برای خودم پیدا کنم.
بعد دوباره شروع به گشتن کرد ، این بار از دور چیز دیگری دید و به طرفش دوید آن را به دندان گرفت؛ اما هر چه گاز زد و این طرف و آن طرفش کرد دید که خوردنی نیست.تکه ای نمد بود که وسط بیشه افتاده بود،سگ واق واقی کرد و با
حرص گفت: «وای شکمم چه قار و قوری راه انداخته او نمد را به گوشه ای پرت کرد و به راه افتاد. همین طور که می رفت ناگهان استخوانی را کنار جوی آبی دید. چشمانش از خوشحالی برقی زد، فوری دوید و آن را به دندان گرفت و گفت: به این میگویند یک غذای حسابی.آقاسگه این طرف و آن طرف را نگاه کرد تا مبادا کسی آن دور و برها باشد و او با خیالی آسوده برود گوشه ای بنشیند و با راحتی آن را بخورد.
به جوی آب نگاه کرد ناگهان چشمانش از تعجب چهار تا شد. او عکس خودش را در آب دید؛ ولی فکر کرد سگ دیگری است که او هم استخوانی به دهان گرفته و آنجاست. در دل گفت: وای... چه استخوان درشت و خوش مزه ای دارد باید آن را هم به چنگ آورم.
او آن قدر از دیدن استخوان ذوق زده شد کهدهانش را باز کرد و به طرف استخوان حمله برد؛ولی استخوان خودش در جوی افتاد و آب آن را با خود برد. دوباره به آب نگاه کرد. عکس خودش را در آب دید و گفت «وای... سگ بیچاره... استخوان تو را هم آب برد! کاشکی به تو حمله نمی کردم و هر کدام استخوان خودمان را میخوردیم بعد راهش را کشید و رفت تا غذای دیگری برای خود پیدا کند