طرح_درس_سالانه،_هديه_هاي_آسمان_دوم_اب(1).pdf
386.9K
#طرح_درس
#سالانه
#دوم_ابتدایی
#هدیه_های_آسمانی
طرح درس سالانه هدیه
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
طرح درس سالانه فارسی.pdf
361.2K
#طرح_درس
#دوم_ابتدایی
#فارسی
#سالانه
طرح درس سالانه فارسی
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
طرح درس سالانه ریاضی (1).pdf
206.1K
#طرح_درس
#سالانه
#ریاضی
#دوم_ابتدایی
طرح درس سالانه برای ریاضی
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
طرح درس سالانه هنر دوم.pdf
241.6K
#طرح_درس
#سالانه
#دوم_ابتدایی
#هنر
طرح درس سالانه هنر
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
تربیت-بدنی-دوم-1.pdf
230.2K
#طرح_درس
#دوم_ابتدایی
#تربیت_بدنی
#سالانه
طرح درس تربیت بدنی
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
طرح درس سالانه علوم دوم دبستان.pdf
196.1K
#طرح_درس
#سالانه
#علوم
#دوم_ابتدایی
طرح درس سالانه علوم
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
#داستان
#قصه
#تفکر
#مربی
✍روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم .
دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد .
حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم زندگی ترکیبی است از تناقض هاست.
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
#داستان
#قصه
#شیطان
#مربی
پیرمردی به نام «مشهدی غفار» حدود 120 سال پیش، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان، سالها اذان میگفت. پسر جوانی داشت که به پدرش میگفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناکتر و دلنشینتر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره بروم و اذان بگویم.
پدر پیر میگفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من میترسم از آن بالا سقوط کنی، میخواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. تو جوان هستی، بگذار عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.
از پسر اصرار بود و از پدر انکار! روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود را بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل میکرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر میکند.
وقتی پایین آمد، به پسر جوانش گفت:
فرزندم من میدانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست. میدانم صدای تو دلنشینتر از صدای من است. هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است.
آن بالا فقط صدای خوش جواب نمیدهد، نفسی کشته و پیر میخواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیانگر، برای تو زود است این بالارفتن. به پایین مناره کفایت کن! بدان همیشه همهٔ بالارفتنها بهسوی خدا نیست. چهبسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی، کاری با تو ندارد.
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
#داستان
#مربی
#قصه
#اعتماد
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند. روزی روباهی، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند. پس از چند روز، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند همه چادر نشین های اطراف، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان، تنها آنها سالم مانده اند. مرد دنیا دیده ای گفت: راز این اتفاق، این است که چادرنشینانِ دیگر، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند. پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود.
🔸در تمام رویدادها و حوادث زندگی صبر پيشه كن و به خدا اعتماد کن!
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6