🍃🌺امروز بہ هر ڪوچہ اذاڹ باید گفت
در وصف علي ز آسمـاڹ باید گفت
💐چوڹ عید امیر مؤمنیڹ است اینڪ
تبریڪ بہ صاحب الـزماڹ باید گفت😍
❤️ عید غدیر خم مبارڪ باد ❤️
➬ @membariha
✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا1
#جلسه1
با موضوع: #غیرت_دینی
وقتی که حادثه دلخراش کربلا به پایان رسید عبیدالله بن زیاد دستور داد کاروان اسرا به همراه سرهای بریده را ابتدائاً به سمت کوفه ببرند. حوادثی که در بین راه اتفاق افتاد همه روضه بودند، اما اکنون به آنها اشاره نمیکنیم. فقط به این بخش اشاره میکنیم که:
راوی گفت: این زیاد در قصر خود نشسته و به همه مردم أذن ورود داد. در این حال سر شریف امام حسین را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند. بأنوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند.حضرت زینب دختر بزرگوار امام علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود، ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟ گفتند: این زن، دختر [امام] علی [علیه السلام] است.
ابن زیاد روی به آن مخدره نمود و گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغهای شما را آشکار ساخت!
حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است که ما نیستیم!»
ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟
حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: جز زیبایی چیز دیگری ندیدم. اینان کسانی بودندکه خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود، و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی ها، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟! مادرت در عزایت گریه کند، ای پسر مرجانه!»
ابن زیاد به حدی به خشم و غضب آمد که کمر به قتل حضرت زینب سلام الله علیها بست. عمرو بن حریث، خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مؤاخذہ وکیفر نمیکند![۱]
این جمله ابتدایی حضرت زینب سلام الله علیها بسیار مهم است. «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم. در نگاه حضرت زینب تمام اتفاقاتی که در روز عاشورا افتاد برای اباعبدالله و یارانش زیبا بود. روز عاشورا مدرسه بی نظیری بود برای حسینیان اما از آن طرف زشتیهای هم داشت در مدرسه یزیدیان. ان شاءالله در این چند شبی که در خدمت شما بزرگواران هستیم در رابطه با زیبایی ها و زشتی های کربلا صحبت میکنیم. تعدادی از زیبایی های کربلا که توسط حسینیان رقم خورد و تعدادی از زشتی ها و پلیدی ها که توسط یزیدیان رقم خورد.
مرحوم علامه مجلسی (ره) نقل میکند[۲] که شخصی به نام محیی الدین اِربلی میگوید : من و پدرم در یک قهوه خانه ای نشسته بودیم، فردی مقابل ما نشسته بود و در حال چرت زدن بود که کلاه از سرش افتاد و یک زخم بزرگ روی سر او ظاهر شد، از او سئوال کردیم این زخم کاری روی سر شما جریانش چیست ؟ گفت این زخم یادگار جنگ صفین است، ما خنده مان گرفت ( از جنگ صفین قرنها میگذرد، تو کجا و جنگ صفین کجا ) او گفت حق دارید که باور نکنید اما من برای شما تعریف میکنم : یک مرتبه به سمت مقصدی حرکت میکردم، در راه همسفری پیدا کردم و از هر دری صحبت میکردیم، آهسته آهسته متوجه شدم او دشمن حضرت علی (ع) است ! چرا که او گفت اگر من در جنگ صفین بودم شمشیر خود را با خون علی (ع) و یارانش سیراب میکردم ! من هم گفتم اگر در جنگ صفین بودم شمشیر خود را به خون معاویه و یاران او سیراب میکردم، با همدیگر درگیر شدیم، جنگ و دعوای شدیدی در گرفت شمشیرها را کشیدیم و به جان هم افتادیم تا اینکه ضربه ای به سرم اصابت کرد و بی هوش شدم!
نمی دانم چقدر طول کشید اما وقتی به هوش آمدم سرم را بر دامن آقای محترمی دیدم و مشاهده کردم که طرف دعوای من هم به درک واصل شده است، به صورت آن آقا که نگاه کردم، فرمودند : چون تو ما را یاری کردی ما نیز تو را یاری کردیم، چنان که خداوند کسی که او را یاری کند، او را یاری مینماید، دیدم آقا دست به زخم های بدنم میکشید و زخمها فوری خوب میشد و وقتی که دست بر سرم کشید، زخم سرم التیام یافت و دردی احساس نمیکردم، ولی جای زخم روی سرم ماند و آن آقا فرمودند : هرگاه کسی از تو درباره جای زخم سئوال کرد بگو : یادگار جنگ صفین است چون تو دوست داشتی در جنگ صفین شرکت کنی ؛ آن آقا وجود نورانی حضرت صاحب الزمان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه بودند.[۳]
این غیرت دینی که این شخص نشان داد مورد تأیید امام زمان شد. خداوند متعال در قرآن کریم برای اینکه غیرت دینی مسلمانان را تحریک بکند این آیه را بیان میفرماید: «وَمَا لَكُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ…» شما را چه شده، چرا نمیروید از مستضعفین عالم دفاع بکنید چرا نمیروید از مردان و زنان و کودکان دفاع کنید.
دستوری که خداوند متعال میدهد غیرت دینی مسلمانان را میطلبد. یکی از زیبایی های کربلا غیرت دینی یاران امام حسین بود. نتوانستند ببینند که آقا و امامشان تنها مانده است. تا صدای امام را شنیدند لبیک گفتند. و در مقابل بی غیرتی لشکر عمر سعد است. آنها غیرت نداشتند. همه جنگ های پیامبر، جنگ های امیرالمؤمنین، صلح امام حسن علیه السلام، جنگ امام حسین و تا به امروز، تمام جنگ ها و اتفاقاتی که برای شیعیان رخ داد، آنجایی که شیعه قیام کرد، به خاطر غیرت دینی شیعه بود. مثل چنین روزهایی (۳۱ شهریور ماه) جنگ تحمیلی بر ما تحمیل شد. غیرت دینی شهدا و رزمندگان آنها را به جبهه ها فرستاد. همین امروز هم غیرت دینی جوانان دهه هفتادی و دهه شصتی، تربیت شده های انقلاب، تربیت شده های مدرسه امام، در سوریه و نقاط دیگر جهان نقش آفرینی میکنند. غیرت دینی مهم ترین نوع غیرت است. اینکه انسان به خاطر دین و مذهبش غیرت به خرج دهد.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: خداوند متعال دو فرشته را مأمور کرد تا شهری را با اهلش ویران کنند؛ زمانی که به شهر رسیدند فردی را یافتند که در حال دعا و تضرع در برابر خداوند بود؛ یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت این فرد عابد را نمیبینی [آیا میخواهی شهر را با او ویران کنی]؛ آن دیگری گفت میبینمش ولی آنچه را که خدا به من دستور داده انجام میدهم؛ آن ملک گفت ولی من تا زمانی که از خداوند متعال کسب تکلیف نکنم دست به کاری نمیزنم؛ پس به خداوند متعال عرض کرد در آن شهر فردی را دیدم که در حال عبادت و تضرع بود [آیا با وجود آن شهر را ویران سازیم؟]
خداوند فرمود: «به آن چیزی که دستور دادم عمل کنید. «فَإِنَّ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْ یَتَغَیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لِی قَطُّ»؛ چون آن فرد به هیچ عنوان به خاطر من [نسبت به هیچ گناه و خطایی] غضبناک و خشمگین نشده است [و هیچ اقدامی در تغییر آن گناهان انجام نداده است].[۴]
یعنی آن شخص غیرت دینی نداشته است؛ هرچقدر هم که عبادت کرده باشد.
مؤمن و شیعه و مسلمان واقعی اهل غیرت است. جایی که ببیند توهینی و بی احترامی شده است، وارد عمل میشود.
در پادگان سرباز بودم. یک روز مهدی باکری به من گفت امشب بیا با تو کار دارم. باید کمی بنزین تهیه کنیم و با آن کوکتل مولوتوف درست کنیم. نفهمیدم آنها را برای چه میخواهد. مدتی گذشت خبر رسید که تمام مشروب فروشی های شهر یکی پس از دیگری آتش میگیرد. آنجا بود که فهمیدند مهدی باکری چه کار میخواهد بکند.
این غیرت دینی است که انسان نتواند تحمل بکند مرکز فساد ای در شهر باشد که مردم را به فساد بکشاند.
به آتش کشیدن چادر سیرک
خداوند حاج حسین علم الهدی را رحمت کند. روز شهادت ایشان روز شهدای دانشجو است. دانشجوی دانشگاه فردوسی در رشته تاریخ بودند. ایشان در سن ۱۴ سالگی در سال ۱۳۵۱ در جریان ورود یک سیرک مصری متشکل از رقصندههای مصری به اهواز، با کمک دوستانش ظهر هنگام پس از اینکه مطمئن میشوند که کسی در اطراف نیست چادر سیرک را به آتش میکشند و ساواک نمیتواند سرنخی از عاملین بیابد.
این غیرت دینی ایست این که انسان وقتی دید کاری نمیتواند بکند جلو فساد را باید بگیرد. در هر دورانی به شیوه خودش. در دوران شاهنشاهی جلوی فساد را آنطور میگرفتند الآن هم که باید توسط قانون جلو فساد ها را گرفت.
پزشک یهودی
سلیمان برجيس، يك پزشک يهودى بود كه بهايى شده بود. او در کاشان علاوه بر کار طبابت، داروخانه هم داشت و به مسلمانهايى كه ضد بهائیت بودند داروى اشتباهى میداد و آنان را مىكشت. به وسيله اين شخص حدود صد نفر از مسلمانان در آن زمان كشته شده بودند. حقیقت كمكم به گوش عدهاى از مسلمانان باغیرت و متعهد كاشان رسيد و چون چارهاى نداشتند و از طرف دولت هم نااميد بودند، تصميم به قتل او گرفتند. آنها پى فرصت مىگشتند تا تصميم خود را عملى نمایند و هشت نفر هم پيمان شدند اين كار را به انجام رسانند، و سلیمان برجيس را به سزاى اعمالش برسانند. بالاخره موفق شدند و به بهانه طبابت، وی را به منزلی کشانده و او را به قتل رساندند. و سپس خودشان را در اختيار مأموران انتظامى قرار دادند. به مجرد دستگيرى آنها و اطلاع مردم، بازار كاشان بسته شد و مردم از علماى شهر تقاضاى آزادى آنها را نمودند. شهربانى كاشان براى رهايى از دست مردم آن هشت نفر را به تهران منتقل نمود. آيت الله بروجردى و چند تن از علمای دیگر اقداماتى را براى آزادى آنها انجام دادند. بهائیها وكيلى به نام دكتر عبدالله رازى داشتند. وى به دفاع از دكتر برجيس مىپرداخت. چند روز جريان محاكمه طول كشيد. روزى كه بنا بود دادگاه رأى خود را صادر نمايد، ناگهان سه نفر از گروه فدائيان اسلام وارد دادگاه شدند. شهید نواب صفوی به متهمان گفت: «مطمئن باشيد تا برادران شما زنده هستند، اين دادگاه هیچ غلطى نمىتواند بكند».
باحضور نواب صفوی جلسه دادگاه به هم ریخت و زد و خورد بین مأموران و هوادان نواب درگرفت. جستجوی مأموران برای دستگیری نواب تا بازار ادامه یافت اما موفق به دستگیری وی نشدند. بالاخره در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۲۹، دادگاه با شنیدن دفاعیات وکلای طرفین، رأی به تبرئه این مسلمانان باغیرت و متعهد داد.[۵]
شهید نواب صفوی و یارانش غیرت دینی بسیار عجیبی داشتند. شهید نواب پول جمع کرد و اسلحهای خرید تا با آن کسروی -شخصی که به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اهل بیت(علیهمالسلام) توهین کرد- را بکشد. تا کسی نتواند به این راحتی به مقدسات اهانت کند. این نمونه غیرت دینی است.
ماجرای کتاب «کشف الاسرار»
به امام گفتند شخصی کتابی به نام اسرار هزار ساله بر ضد شیعه نوشته است. ایشان درسشان را دو ماه تعطیل کردند و کتاب «کشف الاسرار» را نوشتند.حاج احمد آقا میگویند بعد از انقلاب به امام گفتم: آقا در کتاب شما عصبانیت خیلی موج میزند. امام سرشان را پایین انداختند و گفتند: احمد نمیدانی قبل از انقلاب چه توهینی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله کردند.
نمی تواند انسان ببیند که به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و بزرگان توهین میشود.
رئیس ساواک به دیدن آیتالله قاضی طباطبایی آمده بود. مسئولین همه نشسته بودند. یکی از آنها گفت: اعلیحضرت به روحانیت خیلی علاقهمند است، فقط یک سید یاغیای هست که قیام کرده [منظورش امام خمینی رحمت الله علیه بود.] تا آیتالله قاضی این جمله را میشنوند، بلند میشوند و میخواستند صندلی را به سمت او پرت کنند[۶].
این غیرت دینی است که انسان نتواند ببیند و مرجع تقلید و توهین شد
غیرت دینی گاهی همین مسائل به ظاهر ساده است. احترام به مقدسات به خاطر غیرت دینی است؛ اینکه انسان در خیابان راه می رود میبیند روزنامه ای روی زمین افتاده است و اسم مقدسی در آن روزنامه نوشته شده است، سریع آن را بردارد. اینکه روزنامه ای که اسم مقدس در آن وجود دارد را کف خودروی پهن نکند. این احترام به مقدسات است که اگر میبیند روی زمین تکه نانی افتاده است آن را بردارد و در کناری بگذارد. این احترام به مقدسات است که اگر میبیند روی دیوار محله اش حرف زشت یا جمله بدی نوشته شده است سریع آن را پاک کند. اینها همه غیرت دینی است. دشمن امروز دارد ما را بی تفاوت بار میآورد. دارد کاری میکند که ما نسبت به دینمان بی تفاوت باشیم؛ شبهه وارد میکند؛ شایعه وارد میکند. خصوصا در همین شبکههای اجتماعی و گوشیهای تلفن همراه. ولی ساده از کنار آنها میگذرند انگار نه انگار که این ها توهین به مقدسات است.
حکم تاریخی امام خمینی رحمت الله علیه
۲۵ بهمن یکی از مهمترین روزهای تاریخ اسلام است، روزی که یک مرجع تقلید به خاطر غیرت دینی بالایی که داشت، حکم ارتداد سلمان رشدی را صادر کرد. معادلات دنیا به هم ریخت؛ دنیا هیچ وقت چنین چیزی را تصور نمیکرد که نویسنده کتاب آیات شیطانی نتواند از خانهاش بیرون بیاید. فقط در سال یک میلیون پوند باید برای حفاظت از او خرج شود. این نشان دهنده غیرت دینی حضرت امام رحمهاللهعلیه بود. چیزی که همه ما به آن نیاز داریم. چیزی که شیعه را سرپا نگه داشته همین غیرت دینی است.
پس از صدور فرمان قتل سلمان رشدى، مسئولان سياست خارجى كشور خدمت حضرت امام رسيده عرض كردند: آقا اين فتواى شما با قوانين ديپلماسى و موازين بين المللى سازگار نيست. امام فرمود: «به درَك، آبروى رسول اللَّه صلیاللهعلیهوآله رفت، هرچه مى خواهد به هم بخورد. اى كاش خودم جوان بودم، مىرفتم او را مى كشتم!»[۷].
این است غیرت دینی. بعد از آن هیچ کسی نتوانست اینگونه به شیعه و پیامبرصلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسَّلام توهین کند. کتاب سلمان رشدی یک رمان بود و تماماً به پیامبر صلیاللهعلیهوآله توهین کرده بود. مصطفی مازح اولین شهید حکم حکومتی حضرت امام صلیاللهعلیهوآله شد. جوانی لبنانی که اقدام به ترور سلمان رشدی کرد، اما خودش به شهادت رسید. این غیرت دینی است که انسان توهین به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مقدسات را نتواند تحمل کند. امام غیرت عجیبی روی دین داری داشتند.
شجاعت امام(ره) در جوانی
شخصی به آیت الله بهاءالدینی گفت امام رحمهاللهعلیه در جوانی هم اینطور بود؟ اینقدر شجاع بود؟ ایشان گفت: در زمان رضاشاه، که کسی جرأت حرف زدن نداشت، در مدرسهی فیضیه نشسته بودیم که یکی از مأموران شاه وارد مدرسه شد و شروع به فحّاشی و توهین به مقدسات کرد. همه طلبهها از ترس به حجرههایشان رفتند. من شاهد بودم حضرت امام رحمهاللهعلیه که بیست و چند سال بیشتر نداشت، جلو آمد و چنان سیلی بر صورت او نواخت که عینکش چهارتکه شد.
کسی که در اواخر عمر چنان حکمی برای سلمان رشدی میدهد و میگوید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، در جوانی اینگونه بوده است.
امام(ره) و غیرت نسبت به اهل بیت (علیهم السلام)
در جلسهای امام و عدهای از روحانیت و طلاب حضور داشتند. امام نزدیک سماور نشسته بود. شخصی سخنی را بر زبان راند که در آن توهینی ضمنی به مقام حضرت زهرا سلام الله علیها بود. امام چنان برآشفت که سماور را برداشت و به طرف گوینده پرتاب کرد.
اگر میخواهید ببینید کسی شجاعت دارد ببینید آیا او غیرت دینی دارد یا خیر. مراجع تقلید و علمای شیعه همیشه غیرت دینی بالایی داشتند و هر جا که میخواستند توهین به مقدسات کنند مراجع سریع با آن مقابله کردند.
نمونهای اندك از این تلاشهای عظیم
مؤلف كتاب «شیخ الباحثین آقا بزرگ تهرانى» مىگوید: «علت تألیف كتاب الذریعه، كار جرجى زیدان، مورخ معروف بود، او بدون غرض یا با غرض در كتاب مشهور خود تاریخ آداب اللغة العربیه، درباره شیعه سخنى بدین مضمون گفته: «شیعه طایفهاى بود كوچك و آثار قابل اعتنائى نداشت و اكنون شیعهاى در دنیا وجود ندارد». این شد كه آقا بزرگ و دو همردیف و دوست علمیاش، سید حسن صدر و شیخ محمد حسین كاشف الغطاء، هم پیمان شدند تا هر یك درباب معرفى شیعه و فرهنگ غنى تشیع كارى را بر عهده گیرند و سخن این نویسنده جاهل را به دهن او باز پس بكوبند.
قرار شد علامه سید حسن صدر درباره حركت علمى شیعه و نشان دادن سهم آنان در تأسیس و تكمیل علوم اسلامى تحقیق كند، ثمره كار او كتاب «تاسیس الشیعه لفنون الاسلام» شد. این كتاب به سال ۱۳۷۰ ه.ق در ۴۴۵ ص چاپ شد، شیخ آقا بزرگ در چاپ آن نیز دخالت داشت، اما علامه شیخ محمد حسین كاشف الغطاء، قرار شد كتاب «تاریخ آداب اللغة» جرجى زیدان را نقد كند و اشتباهات وى را باز گوید و این كار را كرد و نقدى جامع و علمى بر هر چهار جلد آن كتاب نوشت و مطالب مشتبه را به اصول اصلى آنها باز گردانید و مولف را به اشتباهات و خطایش حتى خطابههاى املایى متوجه كرد، البته پس از آن به دستور این آیه قرآن «و لا تبخسو الناس اشائهم» كوشش مولف را در تالیف آن كتاب ستود. اما شیخ آقا بزرگ از میان این سه یار علمى متعهد شد، فهرستى براى تألیفات شیعه بنویسد و كتاب «الذریعة الى تصانیف الشیعه» را فراهم آورد.[۸]
الغدیر، حاصل غیرت دینی
گفتند حدیث غدیری که شیعیان میگویند سند ندارد. علامه امینی در مدت ۴۰ سال از ۳۶۰ عالم اهل سنت سند غدیر را آورده است. ایشان میفرمایند: «برای نوشتن این کتاب، ۱۰ هزار کتاب را از باء بسم الله تا تا تمت خوانده ام. و به بیش از صدهزار کتاب مراجعه مکرر کرده ام». این تلاش شامل ۲۰ جلد کتاب الغدیر است که ۱۱ مورد آن چاپ شده است. هزاران نفر در همان زمان با خواندن این کتاب شیعه شده اند. کتابی که تا قیامت کسی نتواند غدیر را رد کند.
در تهران در دوران کشف حجاب، مدارس را مختلط کردند، زنان و دختران را مجبور کردند کشف حجاب کند و روحانیون را مجبور میکردند که در این چنین مجالس شرکت کنند خصوصا با همسرانشان. حضرت امام رحمت الله علیه تعریف میکنند که شخصی نزد آیت الله کاشانی آمد و گفت که: گفتهاند که اگر میشود شما در یکی از این جلسات با همسر خود شرکت کنید. آیت الله کاشانی فرمود فلان خوردهاند که چنین چیزی گفتهاند. آن شخص با تعجب گفت این را اعلی حضرت گفتهاند! ایشان هم گفت من هم به اعلی حضرت گفتم که خورده! اینها همه غیرت دینی است.
به هنگام برگزاری جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۶ نمایش های بسیار شرم آوری انجام شد. بعدها آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران نقلی کرده بود: «من به خاطر دارم این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم: اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر منچستر انگلستان اجرا میشد، کارگردانان و هنرپیشگان جان سالم به در نمیبردند.» شاه فقط خندیده بود![۹]
عکس العمل در برابر توهین به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
احتمالا زمستان سال ۶۸ بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و… . در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها بیادبی میشد. من این را فهمیدم. لابد دیگران هم همین طور، ولی همه لال شدیم و دم بر نیاوردیم. با جهان بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتماً منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم. اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: «خدا لعنتت کند! چرا داری توهین میکنی؟!» همه سرها به سویش برگشت. در ردیفهای وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود. اورکتی سبز بر تنش. از بغل دستیام (سعید رنجبر) پرسیدم : «آقا را میشناسی؟» گفت : «سید مرتضی آوینی است».[۱۰]
به حضرت زهرا سلام الله علیها توهین شده بود! به شخصی توهین شد که خلقت تمام انسانها به واسطه خلقت او است چرا غیرت دینی در برخی کم شده است چرا اینقدر شبهات شنیدیم که که دیگر آن قداستی که معصومین علیهم السلام برای ما داشته اند کمرنگ شده است. نباید این اتفاق میافتاد. این برای انسان بسیار خطرناک است.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ»؛ خدا غیرتمند است و همه انسانهای غیرتمند را دوست دارد.[۱۱] این که یک مردی نسبت به ناموس خود غیرت داشته باشد این ارزشمند است اینکه انسان نسبت به ناموس شیعه غیرت داشته باشد ارزشمند است.حضرت علی علیه السلام میفرمایند اگر برای آن حادثه که خلخال از پای یک دختر یهودی کشیده اند مسلمانان جان بدهند روا است؛ این غیرت است. «غَيرَةُ المُؤمِنِ بِاللّه سُبحانَهُ»؛ غیرت مومن به خاطر خداست.[۱۲] کسی که غیرت ندارد از خدا فاصله گرفته است.
غیرت دینی و تقیّد به ضوابط شرعی
پدر شهید بروجردی تعریف میکند که روزهای شروع فعالیت محمّد بود که یک روز او را دیدم. آمد مغازه، در حالی که پیراهن سفیدش خونی بود. علت را پرسیدم. گفت: «داشتم با موتور از خیابان نظام آباد رد میشدم که یکی را دیدم به دنبال یک دختر راه افتاده و مزاحم او شده و قصد آزارش را دارد. خونم به جوش آمد. آن لکههای خونی که میبینی، نتیجهی درگیری با اوست».[۱۳]
نسبت به ناموس مردم اینگونه غیرت داشتند. همین شهید بزرگوار، شهید خلیلی که دید دختری را به زور سوار خودرو میکنند. ضاربش که گفته مشروب خورده بوده و مست بوده است. این شهید بزرگوار وقتی مانع میشود، او را با چاقو میزنند و به شهادت میرسد. غیرت دینی این شخص اجازه نمیدهد که چند انسان از خدا بیخبر بخواهند به ناموس دیگران تجاوز کنند، هر چند آن خانم از لحاظ حجابی هم وضعیت خوبی نداشته است. تاوان این بیحجابیها را این شهدای مظلوم پرداخت میکنند. با آن وضع بیرون میآیند، کسانی میخواهند به آنها تعرض کنند و از این جوانان مذهبی کمک میخواهند.
همینهایی که بیحجابها به آنها میگویند: لباس شخصی و تندرو! همینها باید از این مردم دفاع کنند. جنگ که میشود، همینها به دفاع از مردم برمیخیزند، در مجلس بمب گذاری میکنند، همینها باید دفاع کنند. در سوریه و عراق که جنگ میشود، همین ها به دفاع از اسلام و مرزهای کشور میروند. هرچه میشود همین افراد باید دفاع کنند ولی همیشه سنگ زیر آسیاب و گوشت قربانی همین سپاهیها و لباس شخصیهای مظلوم هستند.
مادر من حضرت زهراست…
آخرین بار در حرم حضرت معصومه(س) دیدمش. اسلحه ای به کمر داشت. میگفت: «حسین علاء برای قراردادی در راه بغداد است. قرار است او را در تهران ترور کنیم. اگر نشد. من کارش را در اهواز تمام میکنم.» ولی او را در اهواز دستگیر کردند و سوء قصد به علاء هم نافرجام ماند. وقتی از اهواز به تهران منتقلاشی کردند، بختیار رئیس ساواک به مادرش توهین کرد، او هم گفته بود: «به من فحشی نده، من سیدم و مادرم فاطمه زهر (س) است.» ولی دوباره فحش میشنود. به سمت بختیار حمله میکند. صدای گلوله بلند میشود.
جواب دفاع عبدالحسین واحدی -یار نزدیک نواب- از عقیده و شرفش ۵ تیر بود.[۱۴]
واحدی شهید شد ولی از دین خود دفاع کرد آن چیزی که کربلا را زیبا کرد، عاشورا را زیبا کرد و جلوه جمال آن بود و حضرت زینب فرمود که جز زیبایی ندیدم یکی از آن جلوهها همین غیرت دینی است. هر جایی که کسی خواست به امام حسین توهین کند یاران اباعبدالله سینه سپر کردند. بنی هاشم در تمام طول مسیر از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا به خاطر غیرتی که داشتند از حرم اهل بیت دفاع میکردند که نکند کسی چشمش به ناموس خدا بیفتد. امام حسین علیه السلام خودشان غیرت الله اند. تا در آخرین لحظات دغدغه امام همان غیرت ایشان است؛ زمانی که هنوز امام زنده بود و از طرفی به سمت خیمه ها حمله کردند امام حسین علیه السلام فرمود فرزندان ابوسفیان اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید؛ من که هنوز زندهام …
منابع
[۱] . لهوف سید بن طاووس.
[۲] . بحارالانوار جلد ۱۳ صفحه ۸۲ از کتاب کشف الغمه.
[۳] . داستانهایی از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صفحه ۲۷۲٫
[۴] . إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مَلَکَیْنِ إِلَى أَهْلِ مَدِینَهٍ لِیَقْلِبَاهَا عَلَى أَهْلِهَا فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَى الْمَدِینَهِ وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ أَ مَا تَرَى هَذَا الدَّاعِیَ فَقَالَ قَدْ رَأَیْتُهُ وَ لَکِنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَنِی بِهِ رَبِّی فَقَالَ وَ لَکِنِّی لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى رَبِّی فَعَادَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَى الْمَدِینَهِ فَوَجَدْتُ عَبْدَکَ فُلَاناً یَدْعُوکَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ فَقَالَ امْضِ لِمَا أَمَرْتُکَ فَإِنَّ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْ یَتَغَیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لِی قَطُّ. بحارالأنوار ج : ۹۷ ص : ۸۶ ح۶۰
[۵] . غيرتمندى و آسيب ها،محمود اکبری،ص۱۲۱ .
[۶]. سايه طوبا؛ نگاهي به زندگي شهيد مهراب آيت الله قاضي طباطبايي، سعيد لواساني، ص ۵۰٫
[۷] . خاطرات حجت الاسلام قرائتى (ج۲)، ص: ۱۰۱ .
[۸] . محمد رضا حكیمى، شیخ آقا برزگ طهرانى ،تهران، انتشارات مشعل آزادى، ص ۲۴ .
[۹] . خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۰۶
[۱۰] . افلاکیان زمین – صفحه ۱۲ .
[۱۱] . كافى(ط-الاسلامیه) ج۵، ص ۵۳۵ و ۵۳۶ ، ح۱٫
[۱۲] . تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۹۱ ، ح ۱۵۶۳٫
[۱۳] . رسم خوبان ۱۹ ،غیرت دینی و تقیّد به ضوابط شرعی، ص۴۱، چون کوه با شکوه، ص ۶۱ .
[۱۴]. خاطرات حجت الاسلام شجونی، تاد وين علیرضا اسماعیلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ، ۱۳۸۱، ص ۴۸۸٫
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا2
#جلسه2
با موضوع : #جرأت_بر_گناه
امام صادق علیه السلام برای اصحاب نقل کردند که گروهی گناه کردند و میترسیدند. جمعی از آنان پرسیدند چرا شما را ترسان میبینیم؟ آنها گفتند چون ما گناه کردهایم و گروه دوم گفتند گناه شما بر گردن ما. ما عهدهدار گناه شما میشویم. خداوند فرمود: گروه اول از گناه ترس دارند و گروه دوم جرأت بر گناه و سپس بر گروه دوم عذاب آمد و هلاک شدند.[۱]
یکی از ویژگیهای یزیدیان در طول تاریخ جرأت بر گناه بود. اینکه انسان جرأت میکند همه گناه ها را انجام دهد گاهی انسان یک گناه انجام می دهد، دو گناه انجام میدهد، یک بار انجام میدهد، یک هفته آن را مرتکب می شود؛ این شخص جرأت بر گناه ندارد از روی ناتوانی گناهی مرتکب شده است؛ امادر مقابل شخصی هست که جرئت بر گناه پیدا می کند؛ یعنی هیچ حد و مرزی در گناه نمی شناسد. این جرأت بر گناه کردن بسیار خطرناک است.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «إیّاکَ و المجاهَرَةَ بالفُجورِ فإنّها مِن أشَدِّ المَآثِمِ»؛ بپرهیزید از از اینکه در گناه کردن جسور شوید که آن بزرگترین گناهان است.[۲] یزیدیان و خود شخص یزید جرأت و جسارت زیادی در نافرمانی خدا داشتند. شخص یزید را ببینید؛ گناهی نبود که او انجام ندهد؛ هر جنایت و هر پلیدی که ممکن بود را انجام داد.
او سه سال خلافت کرد. هر سال هم فاجعههای عجیبی را به بار آورد. سال اول، یعنی سال ۶۱ هجری واقعه دلخراش کربلا را به بار آورد. در فاجعه کربلا به احدی رحم نکرد هر جنایتی که از دستشان برمیآمد را انجام داد؛ آن کارهایی را هم که انجام نداد از دستش بر نمیآمد. اینکه شخصی بیاید نوه پیامبر خدا رابه عجیب ترین شکل ممکن به شهادت برساند، بهترینهای اهل زمین را پرپر کند، حرم اهل بیت علیهم السلام را به اسارت ببرد و… . این ها چیز کمی نیست که یزید آنها را انجام داد.
در سال ۶۳ هجری واقعی حرّه اتفاق افتاد. واقعهای که در آن یزید در آن سال به مدینه حمله کرد و به لشکریان خود گفت سه روز تمامی مسلمانان مدینه بر شما حلالاند. این ملعونین به حرم امن پیامبر حمله کردند. در تاریخ ذکر شده که از هفت هزار تا ۱۱ هزار و ۷۰۰ نفر را به شهادت رساندند. فقط در شهر مدینه از بین اینها فقط ۸۰ یار خاص پیامبر حضور داشت ۷۰۰ حافظ کل قرآن بود. به هیچکس رحم نکردند. دستور دادند که زنان اینها تا سه روز بر شما حلال است این معلولین آنقدر به زنان مسلمان تجاوز کردند که نقل شده است سال بعد از آن، چند هزار فرزند نامشروع به دنیا آمد. این ملعونین حرم مطهر پیامبر را اصطبل اسب های خود قرار دادند. این هم جنایت بسیار بزرگی بود که از این ملعونین سر زد.
در سال بعدی خلافت، یزید جنایت و حادثه ناگوار دیگری را مرتکب شد که در آن شهر مکه و حرم امن الهی را به آتش کشیدند. این جنایات جنایات بسیار بزرگی بود که اینها مرتکب شدند و به خاطر این بود که جرأت و جسارت بر گناه پیدا کردند.
انسان باید بسیار قساوت و جرأت بر گناه داشته باشد که این چنین جنایاتی را انجام بدهد البته این ملعون هم پیش از آنکه به عذاب و عقاب اخروی گرفتار شود، در دنیا به بدترین شکل ممکن به درک واصل شد. وضعیت مرگ یزید متفاوت است اما نقل شده است که چند روز بعد از آنکه مکه را به آتش کشیدند خبر رسید که یزید برای شکار به بیرون شهر رفته بود. خواست آهویی را شکار کند اما آهو فرار کرد. بسیار به او برخورد. به اطرافیان گفت همین جا بمانید تا من بروم آن را شکار کنم و برگردم. رفت و در میانه راه مسیر را گم کرد و تشنگی نیز بر او غلبه نمود. در اینجا دو نقل و روایت مختلف وارد شده است اما منافاتی هم با هم ندارند. در بیابان به خیمهای رسید. رو به صاحب خیمه کرد و گفت آیا آب داری به من بدهی؟ این شخص بادیه نشین رفت تا مقداری آب بیاورد. یزید گفت آیا تو می دانی من که هستم که اینگونه با من برخورد می کنی؟ من امیرالمؤمنین یزید بن معاویه هستم. آن بادیه نشین گفت همان یزید بن معاویه که حسین بن علی را کشت؟ و شمشیرش را در آورد تا با آن به یزید حمله کند. اما به طور اتفاقی شمشیر به اسب برخورد میکند و اسب رم میکند. یزید از روی اسب به زمین میخورد اما پایش در رکاب اسب گیر می کند. این اسب هم همانطور به سرعت می تازد. از ادامه عاقبت یزید روی اسب فقط همین نقل شده است که تا این اسب را پیدا کردند فقط یک پا بیشتر به این اسب آویزان نبود. یزید تکه تکه شد؛ این عذاب قبل از عذاب اخروی بود. این جرأت بر گناه کردن ویژگی یزیدیان است.
بیایید کمی در رابطه با علائم و مصادیق جرئت برکنار باهم بحث ببینیم جرأت بر گناه چه مصادیقی دارد ببینیم چه علایمی را داشته باشیم و چه کارهایی را انجام بدهیم، جرأت بر گناه پیدا می کنیم یا اینکه چه علایم و کارهایی به معنی این است که ما جرأت بر گناه داریم.
۱- آشکار انجام دادن گناه:
کسی که گناهان خود را آشکار انجام دهد، یعنی جرات بر گناه پیدا کرده است. یزید ملعون آشکارا فساد انجام می داد آشکارا مجلس بر پا می کرد، فساد انجام میداد.
علمای اهل سنت آوردند درباره یزید بن معاویه آورده اند که: «وكان يبادر بلذته و ایجاهر بمعصیته و یستحسن خطاه و یهون الامور علی نفسه فی دینه اذا صخت له دنیاه»؛ او به هر لذتی دست می زد و به طور علنی معصیت را انجام می داد و اشتباهاتش را خوب جلوه می داد. و در صورتی که دنیا بر وفق مرادش بود به دین بی توجهی می کرد.[۳]
زبیر بن بکار در کتاب «انساب قریش» میگوید: «ان یزیدبن معاویة کان صاحب طرب و جوارح و کلاب و قرود و فهود و منادمة على الشراب، و جلس ذات يوم على شرابه و عن یمینه عبیدالله بن زیاد، و ذللی بعد مقتل الحسین شبیه بقلیل…»؛ یزیدبن معاویه اهل خوشگذرانی و لهو و لعب، چاقوکشی و سگ بازی، میمون بازی، و پلنگ بازی بود و با رفیقانش بر سر شراب می نشست. روزی بر سفرهی شراب نشسته بود و طرف راستش عبیدالله بن زیاد قرار داشت، و آن چند روز بعد از شهادت حسین علیه السلام بود…».[۴]
اگر خدای ناکرده در جامعهی گناه علنی شود این مصداق جرأت بر گناه است. فرض کنید:
شخصی نمی خواهد روزه بگیرد و در منزل خود وقتی کسی نیست غذا بخورد؛ این کار عذاب دارد. اما قابل قیاس نیست با کسی که در برابر عام روزه خواری می کند. کسی که در منزل خود روزهخواری کرده است حد ندارد اماکسی که در برابر عام روزهخواری میکنند باید حد بزنند یعنی همان جا باید او را شلاق بزنند.
یا فرض بفرمایید نعوذ بالله خانمی خود را برای نامحرمی آرایش کند؛ این بسیار گناه بزرگی است اما این قابل قیاس نیست با اینکه خانمی با این وضع در خیابان قرار بگیرد. این جرأت بر گناه است این اعلام نافرمانی با خداست این ها با هم یکی نیستند.
یا فرض کنید شخصی ربا می خورد و نزول می گیرد اما مخفیانه. این یک بحث است اما یک وقت شما می بینید در تلویزیون هم علنی اعلام میکنند، ترویج نزول خوری کنند که این یکی سود بیشتری دارد نسبت به آن یکی! این دیگر ترویج و علنی کردن گناه است و با هم قابل قیاس نیستند.
جامعه ای که در آن گناه علنی شد و جرأت بر گناه پیدا کردند این جامعه نمیتواند جامعهای تماما اسلامی باشد. مشکلات دیگری هم از قبل آن اتفاق خواهد افتاد.
مقابل این جریان علنی انجام دادن خوبیها است. فرض کنید شخصی در خانه و منزل خود روضه و نوحه ای برای خود پخش میکند و بر امام حسین علیه السلام گریه می کند این کار بسیار خوبی است و قلب صافی میخواهد که برای امام حسین گریه کند. اما کسی هست که علنی انجام میدهد و برای امام حسین مجلس عزا می گیرد. این اقامه عزاداری سیدالشهدا بسیار بهتر است. یا شخصی در منزل خود نماز می خواند خیلی خوب است. اما این اقامه نماز نمیشود. «یقیمون الصلاه» مال کسی است که در دید و منظر مردم نماز جماعت می خوانند. جرأت بر گناه، یعنی علنی انجام دادن گناه. از این طرف هم علنی انجام دادن کار خوب، یعنی جرئت و مبادرت به انجام خوبی ها.
۲- اظهار خوشحالی در حال انجام گناه:
انسان گناهی انجام دهد و خوشحال هم باشد خیلی خطرناک است. این جرأت بر گناه را میرساند. گاهی اوقات انسان وقتی گناهی می کند و به سر خود میزند. اما در مقابل شخصی گناه انجام می دهد و خوشحال هم هست!
به عنوان مثال جنس معیوب خود را با قیمت سرسام آور و با قیمت جنس خوب به دیگران می فروشد و بعد از آن خوشحال هم هست که توانسته سر مردم را کلاه بگذارد! خوشحالی برای انجام گناه دارد. این جرأت بر گناه است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دربارۀ اینگونه افراد میفرماید: «مَنْ أَذْنَبَ وَ هُوَ یَضْحَکُ دَخَلَ النّارَ وَ هُوَ یَبْکی»؛ هر که گناه کند و خندان باشد، در حالی که گریان است، وارد آتش میشود».[۵]
عمر سعد، جرثومه خباثت، اولین تیر را که به سمت امام شلیک کرد، خوشحالی کرد و به اطرافیان گفت شاهد باشید و پیش امیرم شهادت بدهید که اولین تیر را من پرتاب کردم! در زیارت عاشورا می خوانیم «فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین» آل زیاد و آل مروان خوشحال بودند در قتل سید الشهدا علیه السلام.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «شَرُّ الْأَشْرَارِ مَنْ يَتَبَجَّحُ بِالشَّر»؛ بدترین بدان آن است که هنگام یک شرّی و بدی خوشحالی کنند.[۶] پس دومین مورد از علائم و مصادیق جرأت بر گناه اظهار خوشحالی به هنگام گناه است.
۳- بازگو کردن گناه:
حال اگر گناه کردید چرا آن را برای دیگران بازگو می کنید!؟ گناه کرده اید خوب توبه کنید؛ چرا آن را برای دیگران نقل می کنید. چرا بیایید آن را برای دیگران بگویید که چه فسادهایی انجام داده اید؟
یزیدیان بعد از واقعه عاشورا با افتخار گردهم جنایات خود را تعریف میکردند. یکی از دلایلی که الان برای ما محرز نیست چه کسی سر مطهر امام علیه السلام را از تن مبارک ایشان جدا کرد به خاطر همین خصلت بد یزیدیان بود. بعضی نظرشان این است که شمر این کار را کرده است. برخی نظرشان این است که سنان بن انس این جنایت را مرتکب شد. بعضی میگویند کار خولی بوده است. دلیل این اختلاف این است اینها که این جنایت را انجام دادند بعد برای هم آن را تعریف میکردند: یکی می گفت اینطور سر را جدا کردم… دیگری می گفت من آن کار را کردم و… . بازگو کردن گناه یکی از علائم جرأت بر گناه است.
۴- اصرار بر گناه:
امام سجاد علیه السلام در یکی از دعاهای خود در صحیفه سجادیه میفرمایند خدایا پناه می برم به اینکه اصرار بر گناه داشته باشد. یک بار گناه کرد، دو بار گناه کرد؛ دیگر چرا اصرار بر گناه می کند خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ».[۷] گناه کردید، چرا اصرار می کنید بر گناه. یک بار گناه کردید دیدید چیزی نبود چرا اصرار می کنید بر انجام آن؟ چرا این کار را پیاپی انجام میدهید.
۵- کوچک شمردن گناه:
اینکه انسان گناه را کوچک بشمارد از علائم جرأت بر گناه است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ»[۸]؛ بزرگترین گناه آن است که گناه را کوچک بشمارد. متأسفانه امروز در جامعه این اتفاق زیاد رخ می دهد؛ گناه را کوچک می دانند. عزیزان اگر کسی گناه کرد لااقل آن گناه را کوچک نشمرد. خدا ممکن است گناه بزرگ را بیامرزد، اما گناهی که انسان آن را کوچک بشمارد را نمی آمرزد.
یک مثال واضح و ساده هست که به آن توجه ویژه بفرمایید: فرض کنید شما با ماشین خود در خیابان پشت چراغ قرمز ایستاده اید و شخصی با سرعت ۳۰ کیلومتر بر ساعت با عقب ماشین شما برخورد می کند. تا این اتفاق می افتد سریع از خودرو خود پیاده شده و پیش شما می آید و عذرخواهی می کند و می گوید: «حواسم نبود معذرت می خواهم». شما هم می گویید چیزی نشده است بفرمایید. اما فرض کنید شخصی با سرعت ۱۰ کیلومتر بر ساعت به عقب ماشین شما برخورد میکند و سر خود را از ماشین بیرون آورده و می گوید آقا چیزی نشد راهت رو بگیر و برو! اینجا شما می گویید: «عجب با ماشین من برخورد کردهای طلبکار هم هستی؟ همین جا صبر میکنیم تا پلیس بیاید». آیا همینطور است یا نه؟ سرعت ماشین اول بیشتر بود اما ما اولی را بخشیدیم به خاطر اینکه طرف مقابل عذرخواهی کرد و از راه طلبکارانه وارد نشد. گناه هم همینطور است؛ کسی ممکن است گناه بزرگی انجام دهد اما پیش خدا رفته و از خدا طلب بخشش می کند؛ میگوید من اشتباه کردم. اما شخصی که گناهی به ظاهر کوچک انجام می دهد و با خود می گوید این که چیزی نیست، خدا هم میگوید اشکال ندارد، با همین چیزی نیست با تو برخورد برخورد میکنیم!
میگویند آقا نماز بخوانید؛ می گوید یعنی خدا میخواهد ما را به خاطر یک نماز نخواندن به جهنم ببرد!
میگویند آقا روزه بگیر؛ می گوید مگر خداوند مرا به خاطر یک روزه نگرفتن می خواهد به جهنم ببرد!
میگویند آقا خمس مالت را پرداخت کن؛ میگوید آیا خداوند میخواهد مرا به خاطر یک خمس ندادن به جهنم ببرد!
میگویند خانم حجاب خود را رعایت کنید؛ میگوید آیا خدا مرا به خاطر یک لاخ مو به جهنم می برد!
خوب یزید هم همینطور استقلال میکرد. میگفت یعنی خداوند میخواهد مرا به خاطر کشتن یک حسینبنعلی به جهنم ببرد!
کوچک شمردن گناه بزرگترین گناه است. چرا انسان خود را با گناهکاران مقایسه میکند؟ با خود میگوید اینقدر انسانهای گناهکاری هستند که خدا ما را با سر وارد بهشت میکند! چرا ما خود را با بدان مقایسه میکنیم؟ خود را با خوبان مقایسه کنیم. همانطور که در مادیات باید به پاییندست خود نگاه کنیم، باید در معنویات به بالادست خود نگاه کنیم. بعضی ها برعکس عمل میکنند؛ در مادیات به بالادست خود نگاه می کنند. به خدا میگویند خدایا آیا این درست است خانه فلانی ۲۰۰۰ متر باشد و خانه من ۱۰۰۰ متر! درست است که او در منزلش استخر داشته باشد و ما در منزلمان یک حوض داشته باشیم! وقتی انسان خود را با بالادست خود در مادیات مقایسه کند، همیشه غُر می زند و ناشکری می کند. در معنویات هم همینطور؛ وقتی خود را با پایین دست مقایسه کنند این طور می شود که می گوید آیا خداوند می خواهد یزید را به جهنم ببرد بعد ما را هم به جهنم ببرد! خوب چرا برعکس نمی گوید: آیا خدا می خواهد امام حسین علیه السلام را به بهشت ببرد، ما را هم به بهشت ببرد؟ در معنویات انسان باید به بالادست خود نگاه کند.
شهید اول[۹] در کتاب خود مینویسد: «و من الخسران صرف الزمان فی المباح و ان قل…»؛ صرف عمر در کارهای مباح هرچند کم جز زیان چیزی نیست.[۱۰]
این عالم چه می گوید ما چه می گوییم! میفرمایند اینکه انسان عمرش را در کار مباح صرف کند ضرر کرده است.
محدث قمی گوید از میرداماد فیلسوف بزرگ مدت ۲ سال فعلی مباح صادر نگردید.[۱۱] یعنی تمام کارهایش یا واجب بود یا مستحب. مکروه که جای خود دارد، حرام که جای خود دارد، کار مباح هم انجام نداده است. یعنی خوردن و آشامیدن نیز چون برای خدا بود، مباح نبود مستحب بود.
درباره مقدس اردبیلی که چندین سال در همین حوزه علمیه حرم حضرت علاءالدین حسین علیه السلام درس میخوانده و تدریس میکرده است گفته اند: در طول چهل سالی از او کار مباحی سر نزد چه رسد به حرام و مکروه.[۱۲]
از شیخ جعفر کاشف الغطاء سؤال شد: آیا صحیح است که می گویند: امام معصوم علیه السلام در تمام عمرش مرتکب گناه نمی شود؟ او گفت: من که یک نفر غیر معصومم، مدت چهل سال است یک مکروه انجام ندادهام چه رسد به امام معصوم![۱۳]
انسان باید به این بزرگان نگاه بکند؛ به شهدا نگاه بکند که چه حالاتی داشتند. در تفحص دفترچه یادداشت رزمنده شهیدی پیدا شد که ظاهرا ۱۴ یا ۱۵ سال بیشتر نداشته است. مراقبات خود در هر روز را در آن دفترچه نوشته بود. نوشته بود که در این هفته من کارهای بدی انجام دادم: «شوت خوبی در فوتبال زدم خیلی خوشم آمد». ای شهید، تو کجایی و من آخوند کجا هستم! برای شوت زدن خود در مراقبات نوشتهای که باید یک فکری بکنم که چرا از آن کار خوشم آمد، اما امسال من کیلو کیلو گناه انجام میدهم و آخر میگویم این چیزی نیست! این میشود جرئت بر گناه کردن. این که انسان گناه خود را کوچک بداند. گناه را انسان کوچک نداند و از آن طرف هم کارهای خیر خود را بزرگ ندانیم. در قیامت معلوم نیست… «خافِضَةٌ رافِعَةٌ»[۱۴]. روز قیامت خیلی ها بالا میروند و خیلیها پایین میآیند. می بینیم اعمال بسیاری انجام دادیم و خیال کردیم که دیگر با همین عمل جای ما در بهشت است، اما خداوند میفرماید این برای ریا بود و فایده نداشت. خیلی اعمال هم هست که ما انجام دادیم و فکر نمی کردیم ارزشی داشته باشد. مثلا در خیابان گربهای بود، لقمه نانی و گوشتی برای آن انداختیم؛ خدا همین را در آخرت حساب کرد. کار خیر خود را بزرگ کنیم، نه اینکه کاری را که خواستیم انجام دهیم را هیچ بدانیم؛ خیر شاید رضایت خداوند در همان کار کوچک باشد.
اینکه انسان گناه خود را کوچک بشمارد خیلی بد است.
ناراحتی شیخ عباس قمی(ره)
در شرح احوال مرحوم حاج شيخ عباس قمي (رحمه الله علیه) آورده اند: «هرگز كسي در حضور او جرأت غيبت كردن نداشت؛ هر كس و از هر طبقهاي كه بود. خود نيز چنان از گناهان و غيبت و دروغ احتراز داشت كه فوق تصوّر است. در ايّام بيمارياش كه منجر به وفاتشان شد يكي از علماي تهران براي عيادت به حضورشان رسيد. حاج شيخ عباس آن روز بسيار ناراحت و متفكّر بود. آن عالم بزرگ ميپرسد: «چرا ناراحتيد؟» پاسخ ميدهد: در سفري كه به حج رفتم در مكّهي معظمه خواستم به روش محدثين كه از يكديگر اجازه ميگيرند از يكي از محدثان عامّه اجازه حديث بگيرم. وقتي اين منظور را با وي در ميان نهادم، عالم سنّي مطلبي گفت، و من روي مصالحي، به دروغ، آن را انكار كردم. اكنون در اين فكرم كه فرداي قيامت، چگونه اين دروغ را در محضر عدل الهي توجيه كنم».[۱۵]
شیخ عباس قمی که خدمات بزرگی به اسلام کرده است و فقط یکی از آنها مفاتیح است و مردم هر دعایی بخوانند برای ایشان ثواب نوشته میشود؛ شب قدر که دعای جوشن کبیر می خوانند ثوابش برای ایشان نیز هست، اگر شب جمعه دعای کمیل از مفاتیح میخوانند نیز برای ایشان اجر دارد و… برای یک دروغ که گناه هم نیست و یا تقیه بوده و یا مصلحت، میگوید نمیدانم در آن دنیا اگر خدا از من بازخواست کند چه جوابی باید بدهم. انسان نباید گناه را کوچک بداند. باید انسان مراقبت کند.
در روایت هست مومن گناه را مثل یک سنگ بزرگ روی سینه اش می داند که نفس اش را میگیرد اما منافق و کافر وقتی گناه انجام می دهد، آن را مثل یک پشه روی بینی اش می بیند انگار که هیچ نیست مومن گناه را بزرگ می داند؛ پس پنجمین موردی که از مصادیق جرئت و جسارت بر گناه است این است که انسان گناه را کوچک بداند.
۶- توجیه گناه:
اینکه انسان گناه را انجام دهد و حال گناه را توجیه هم بکند. «بَلِ الْأِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ»[۱۶]؛ بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است. هر چند (در ظاهر) براي خود عذرهائي بتراشد. اگر انسان گناه را توجیه نکند توفیق توبه پیدا می کند اما اگر گناهش را توجیه کرد، دیگر توبهای در کار نیست. شروع میکند به توجیه کردن گناه.
معاویه در جنگ صفین مدام صدا میزد ما بر حقیم و علی ظالم است. زمانی که جناب عمار به شهادت رسید، موضعگیری سپاهیان معاویه به بالاترین حد رسید. سپاهیان پیش معاویه رفتند و گفتند: دیدی که ما بر حق نبودیم؟ دیدی عمار کشته شد؟ همه از زبان پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم شنیده بودند؛ نه یکبار بلکه بارها و بارها که ایشان نسبت به جناب عمار فرموده بودند«يا عَمّار تَقتُلُكَ الْفِئَةُ اْلباغيَه»؛ که روزی گروهی طغیانگر تو را خواهند کشت. حال توجیه معاویه را ببینید: معاویه گفت اتفاقا از همین ثابت میشود که ما برحقیم و علی طغیانگر است. گفتند از کجا؟ گفت بروید تحقیق کنید ببینید چه کسی عمار را به میدان جنگ فرستاد و او را به کشتن داد!؟ سپاهیان جاهل و بیسواد معاویه هم باور کردند! حضرت علی علیه السلام هم بعد در یکی از خطبههای خود فرمودند که پس حمزه را هم پیامبر کشت؟ چون پیامبر حمزه را به میدان آورد.
توجیه باب گناه را باز میکند و گناه را برای گنهکار شیرین میکند و خیالش را راحت میکند.
شخصی را میکشد و وقتی میبیند وجدانش آسوده نیست، میگوید خدا خواست که کشته شود؛ مرگ دست خداست ما وسیله ای بودیم!مال مردم را بالا میکشد و عذاب وجدان هم که میگیرد میگوید نه این که چیزی نبود سه هزار میلیارد بالا کشیده اند این ۲-۳ میلیون ما که چیزی نیست!
صله رحم نمیکند؛ میگویی چرا صله رحم نمیکنید، میگوید او قطع رحم کرده است؛ تمام! فردی نماز نمی خواند. نماز نمی خواند؛ به او میگویند نماز بخوان. میگوید اینقدر انسانهایی هستند که نماز میخوانند و غیبت میکنند؛ حال ما غیبت میکنیم و نماز هم نمی خواهیم!
یا اینکه شخص می گوید عبادت بجز خدمت خلق نیست؛ ما عبادتمان خدمت به خلق است و تمام.
ببینید توجیه چه میکند. توجیه عذاب وجدان آن گنه کار را راحت میکند و وقتی گنهکار وجدانش راحت شد همه گناهان عالم را انجام میدهد
اینها خطر است. مواظب باشیم جرأت بر گناه کردن پیدا نکنیم. گناه را توجیه نکنیم. اگر گناه کردیم گردن خود را پیش خداوند کج بکنیم که خدایا ما را حفظ کن. دستهای خود را بالا ببریم و از خداوند طلب مغفرت کنیم.
کاروان اسرا را به مجلس و بیت عبیدالله بن زیاد آوردند. عبیدالله بن زیاد چشمش به حضرت زین العابدین علیه السلام افتاد. رو به اطرافیان کرد و گفت او کیست؟ گفتند: علی بن الحسین است. جمله عبیدالله بن زیاد را ببینید که چه توجیه عجیبی انجام می دهد و چه جبرگرایی را نشان می دهد: گفت مگر علی بن الحسین را در کربلا خدا نکشت!؟ یعنی ما سرباز خدا بودیم؛ ما کارهای نبودیم، خدا خواست! و آیه «قُلِ اللّهُمَّ ملِكَ المُلكِ تُؤتي المُلكَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاءُ وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاءُ …»[۱۷]؛ یعنی ببینید خدا چه طور بعضی ها را اذیت میکند و بعضیها را ذلیل؛ یعنی خدا اینگونه خواسته است. بعد به عبیدالله ابن زیاد گفتند که نه علی اکبر بود که در کربلا شهید شد. ببینید چه توجیهی کرد عبیدالله ابن زیاد.
یا اینکه در صحرای کربلا پس از واقعه عاشورا که سر مبارک امام حسین علیه السلام بر نیزه شد و خیمه ها را آن نانجیبان به آتش کشیدند، شخصی داشت خیمهها را غارت میکرد و اشک هم میریخت. یکی به او گفت چرا اشک میریزی؟ گفتند آخر اینها خیلی مظلوم اند. گفت پس چرا خیمه ها را غارت می کنی؟ گفت اگر من نکنم شخص دیگری می کند! با همین توجیه خیال خود را راحت کرد.
عزیزان آن اتفاقی که برای یزید و یزیدیان و تمام پیروان یزید در طول تاریخ افتاده است این جرأت بر گناه است جرأت بر گناه کار را به جایی میرساند که سر از تن بهترین فرد در دوران جدا میشود. جرئت و جسارت بر گناه کار را به جایی میرساند که علی اکبر ها إرباً إربا میشوند. کار را به اینجا میرساند که یک کودک شش ماهه هم هدف تیر سه شعبه قرار میگیرد.
عرض کردیم که یکی از علائم و مصادیق جرأت بر گناه، علنی انجام دادن گناه بود. یزید مجلسی ترتیب داد… تشت طلایی قرار دادند و سر نازنین اباعبدالله الحسین علیه السلام را در آن قرار دادند. گفتن بگویید کاروان اسرا را وارد کنند… اهل بیت وارد شدند… .
منابع
[۱] . احلی من العسل، حسینی: ج ۲، ص ۶۴٫
[۲]. میزان الحکمه حدیث ۶۷۶۵.
[۳] . التنبیه و الاشراف، ص ۲۶۴٫
[۴] . مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۷٫
[۵]. نهج الفصاحه: ص ۹۶٫
[۶] . غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۱۳۵٫
[۷] . و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشاری نمی کنند. سوره آۀ عمران، آیه ۱۳۵٫
[۸] . نهج البلاغه، حکمت ۳۴۰٫
[۹]. ابوعبدالله شمس الدین محمد بن مکی بن محمد شامی عاملی جزینی(۷۳۴-۷۸۶ق) مشهور به شهید اول یا شیخ شهید از فقهای شیعه در قرن هشتم قمری است. وی صاحب کتاب فقهی «اللمعة الدمشقیة» است.
[۱۰]. گزیده سیمای فرزانگان، ص۴۹.
[۱۱]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۳؛ به نقل از فوائد الرضویه ص ۴۲۳، آیینه داران حقیقت، ص ۴۳۰.
[۱۲] . هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۳؛ به نقل از گزیده سیمای فرزانگان، ص ۵۱.
[۱۳] . هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۳؛ به نقل از حکایت و حکمت ص ۲۹.
[۱۴] . سوره واقعه آیه ۳٫
[۱۵] . سيماي فرزانگان، مختاري، ص ۱۰۵٫
[۱۶] . سوره قیامت، آیات ۱۴ و ۱۵٫
[۱۷] . بگو: خدایا! ای مالک همه موجودات! به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی، و هر که را خواهی عزت می بخشی و هر که را خواهی خوار و بی مقدار می کنی. سوره آل عمران، آیه ۲۶٫
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا3
#جلسه3
موضوع: #ایثار
آیه ای در قرآن معروف به ایثار یک خانواده هست؛ دوتا از فرزندان این خانه مریض شده بودند. پدر و مادر این خانه نذر میکنند که اگر این بچهها حالشان خوب شود سه روز روزه بگیرند. وقتی حال بچهها خوب می شود، این ها روزه می گیرند. روز اول مسکین و روز دوم یتیم و روز سوم اسیر می آیند و اینها افطارشان را به این سه شخص میدهند. آیه نازل می شود: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْکيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[۱].
با وجودی که طعام را دوست داشتند و به آن نیاز داشتند، اما به این سه گروه دادند. یکی از این چهار بزرگواری که روزه گرفته بودند، امام حسین علیه السلام بود، به همراه برادرشان امام مجتبی علیه السلام و پدر بزرگوارشان امیرالمومنین علیه السلام و مادر مظلومه شان حضرت زهرا سلام الله علیها.
ایثار در این خانواده نهادینه شده بود. بحث امشب، ایثار و گذشت است.
امام حسین علیه السلام که موفق می شود در روز عاشورا آن ایثار را انجام دهد، دلیلش این است که ایشان فرزند یک انسان ایثارگر هست، فرزند کسی هست که در نماز انگشترش را انفاق می کند. «اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[۲]. ولی شما خداست، ولی و سرپرست شما رسول است، ولی و سرپرست شما مومنینی هستند که نماز می خوانند، زکات می دهند در حالی که در رکوع اند.
اینکه ما در اذان و اقامه «اشهد ان علی ولی الله» می گوییم به خاطر همین آیه قرآن است. خداوند می فرماید اینها ولی اند، ما که از خودمان چیزی نگفتیم. چه خوب است بزرگواران وقتی که اذان و اقامه می گویند با همین لفظ ولی بگویند. اشکالی ندارد انسان بگوید «اشهد ان علی حجه الله»، ولی آیه قرآن ولی است. خوب است که بگوییم «اشهد ان علی ولی الله».
امام حسین علیه السلام فرزند این انسان ایثارگر است،
امام حسین علیه السلام فرزند انسانی هست که موقعی که در بستر شهادت قرار می گیرد. وقتی پزشک می گوید برای پدرتان شیر خوب است، یتیمان کوفه با کاسه شیر به در خانه امیرالمومنین می روند، حضرت علی علیه السلام می فرمایند بخشی از این شیر را به ابن ملجم بدهید. این اوج ایثار هست.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «الإيثار شيمة الأبرار»؛ ایثار خوی نیکان و پاکان است.
امام حسین علیه السلام فرزند آن آقایی است که به جای پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر می خوابد به خاطر اینکه پیامبر زنده بمانند و سالم باشند. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[۳]. امام حسین ایثار را از چنین پدری یاد گرفت ما هم ایثار را از این امام بزرگوار یاد گرفته ایم.
ایثار یکی از خصوصیاتی است که اگر جامعه ای آن ویژگی را داشت جامعه رستگاری می شود اگر ایثار در جامعه ای نبود آن جامعه دیگر هیچ چیزش به درد نمی خورد.
آیا ما هنگام رانندگی ایثار داریم؟ آیا ما در برخوردهای اجتماعی با همشهریان خود ایثار داریم؟
آیا اگر شخصی، مسئولیتی گرفت ایثار و گذشت دارد یا نه؟ آیا به فکر جیب خود و خانواده اش و اطرافیانش است یا به فکر مردم؟
آیا زن و شوهر در خانه ایثار دارند یا نه؟
هر وقت صیغه عقد میخوانیم، مرسوم است که چند دقیقهای عروس و داماد را نصیحت میکنیم. معمولاً یکی از جملاتی که به طور ثابت آن را عرض میکنم و بر ذکر آن مقیدم این است که میگویم: در همه جا عدالت خوب است؛ اما این عدالت اصطلاحی در زندگی جواب نمیدهد. در زندگی ایثار جواب میدهد؛ گذشت جواب می دهد. اینکه من بگویم در روز ۱۰ ساعت کار می کنم، خانمم هم باید ۱۰ ساعت کار کند، این زندگی نشد. چون خانمم این کار را نکرده است، من هم نمی کنم. چون خانمم یک بار منزل فامیل ما نیامده، من هم یک بار خانه فامیل او نمیروم. این رفتارها فایده ای ندارد. ایثار در زندگی و گذشت در زندگی، یک اصل اساسی در زندگی است.
اما این ایثار به چند شکل و نوع هست:
انواع ایثار:
ایثار مال:
اینکه انسان بتواند مالش را ایثار کند.
حضرت زين العابدين (علیه السلام) انگور را دوست مي داشت (انگور و انار نمونه اي از ميوه هاي بهشتي است). فصل نوبر انگور بود كه هنوز فراوان نشده بود. چند خوشه انگور براي امام آوردند خواست ميل بفرمايد ناگاه سائلي مقابل امام آمد آقا بلافاصله پيش از آن كه دانه اي از انگور بخورد خوشه انگور را به او داد. يكي از اصحاب عرض كرد آقا اين انگور حيف است براي شما آوردند نوبر هست. خودتان ميل بفرمائيد به سائل پول بدهيد. حضرت فرمود از همين جهت كه مورد رغبت هست در راه خدا مي دهم.
انسان شیء خوب و محبوب را انفاق می کند. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۴]. به مقام ابرار نمی رسد مگر آن کسی که محبوب خود را انفاق کند.
گاهی وقت ها در جیب شما دو تا هزار تومانی است. و میخواهید به فقیر صدقه بدهید. کدام هزار تومانی را می دهید؟ آنی که نوتر است یا آنی که کهنه تر است؟ درست است که از لحاظ قیمت با هم فرقی ندارند و دو تایش هزار تومان است و برای آن فقیر هم فرقی نمی کند، اما عزیزان، بین این دوتا، ما به کدام بیشتر دل می بندیم؟ به آنی که نوتر است. این مساله جزئی و کوچک مقدمه ساده ای است تا به مباحث مهم برسیم.
آنجا که آن خانم بزرگوار، ام الأئمه و امام الائمه، سیده نساء العالمین، در شب عروسی خود وقتی با درخواست فقیری روبرو می شوند، نمی گویند آن لباس کهنه مرا بدهید، بلکه حضرت زهرا سلام الله علیها لباس نو را از تن در می آورند و آن را به فقیر می دهند و لباس کهنه را خودشان بر تن می کنند. آن چیزی که انسان آن را دوست دارد
سهمیه
خداوند همه شهدا را رحمت کند. یکی از دوستان شهید رضا شکری پور تعریف می کنند:
چند تا سهمیه ی حج داده بودند سپاه. یکی مال او بود. به او گفتم: «رضا! خوش به حالت! من تو خواب هم نمیبینم برم مکه.» رضا آمد گفت: «تو بقیع یادم می کنی؟» گفتم: «خاک عالم. بقیع ؟! من؟» گفت: «آره دیگه!» گفتم: «چطوری؟» گفت: «خیلی ساده».رفته بود به جای اسم خودش، اسم مرا نوشته بود. از آن روز به بعد بچهها به او گفتند: «حاج رضا».[۵]
این ایثار و گذشت است… این فداکاری است.
قلاجه بود و سرماي استخوان سوزش. اوركت ها را آورديم و بين بچه ها قسمت كرديم. نگرفت.گفت «…همه بپوشن. اگه موند، من هم مي پوشم».[به همه رسید به جز حاج ابراهیم همت] تا آن جا بوديم، مي لرزيد از سرما.[۶]
این ها ویژگی مومنین است که با وجود نیاز خود ایثار میکنند. نمونه این موارد در بین شهدا بسیار زیاد است. از آن جمله میتوان به شهید باکری اشاره کرد.
دستور به کارگزینی
شهید مهدی باکری؛ شهردار که بود، به کارگزيني گفته بود از حقوقش روي پول کارگرهاي دفتر بگذارند. بي سرو صدا، طوري که خودشان نفهمند.[۷]
کسی که در جامعه مسئول می شود، باید این افراد را الگوی خود قرار دهد. نه اینکه هر زمان از گوشه و کنار خبر برسد فلانی که تا دیروز اینقدر حقوق داشته است، امروز مسئول شده و ۱۰ یا ۲۰ برابر قبل حقوق می گیرد. این مسئله حقوق های نجومی ضربه کمی به جمهوری اسلامی نزد و نمی زند. خواه در اینجا آنها را به هر بهانه ای تبرئه کنند؛ روز قیامت که تبرئه نخواهند شد.
اینجا جمهوری اسلامی است. اینجا قرار نیست یک مسئول ۲۵۰ میلیون تومان در ماه حقوق بگیرد. در این کشور برای این مسئولین کم هزینه نکرده ایم. ما بیش از ۲۰۰ هزار شهید تقدیم این نظام و انقلاب کرده ایم. اگر به تعداد مسئولین مملکتی حساب کنیم، به ازای هر مسئول، ۷۳ شهید داده ایم. یعنی به ازای هر مسئول یک کربلا تقدیم کرده ایم. حال درست است که مسئولی پا روی این خون های مقدس بگذارد؟
مسئول در جمهوری اسلامی، نوکر مردم است. این جمله مقام معظم رهبری (حفظه الله) است. وقتی ایشان که سرور ما هستند، می فرمایند ما نوکر مردمیم و افتخار ما به این است و آبروی ما به این است، دیگر شهردار و استاندار که عددی به حساب نمی آیند! اینها هم که قطعا نوکر مردم به حساب می آیند. حال چه کسی گفته است که نوکر باید اینقدر حقوق داشته باشد؟
مسئولین ایثار را باید از شهدا یاد بگیرند.
روحانی ایثارگر
یکی از روحانیون فداکار (برادر آیت الله مشکینی) در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، برای تبلیغ به یکی از روستاهای کشور رفت. آنجا که آب آشامیدنی سالم و مناسب نداشت و ساکنان ده برای تهیه آب بسیار در زحمت بودند و بودجهای هم برای تأمین آب لولهکشی نداشتند، ایشان پس از مراجعت به قم، منزل مسکونی خویش را فروخت و با پولش هزینه لوله کشی آن روستا را تأمین کرد و خود در خانهای اجارهای سکنی گزید و تا وقتی که از دنیا رفت، مستأجر بود. پس از وی فرزندان او نیز تا مدتی مستأجر بودند.[۸]
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «غايَةُ المَكارِمِ الإِيثارُ»؛ نقطه اوجِ خصلت هاى اخلاقى، ايثار است.[۹]
ایثار جان:
مهمترین و بالاترین نوع ایثار، ایثار جان است. الگو در این زمینه بسیار زیاد است. از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا یاران حضرت علی علیه السلام و یاران باوفای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام. از دفاع مقدس گرفته، تا یگان های صابرین و مدافعان حرم. همین عزیزان آتشنشان نیز که نهایت ایثار را از خود نشان می دهند و هر بار با جان خود از مردم حفاظت می کنند.
آتش نشان در ایران اسلامی با آتش نشان در فرانسه بسیار متفاوت است.
هنوز ۲ ماه از حادثه آتش سوزی برج فرانسه نمی گذرد. هر چقدر مردمی که داخل این برج بودند، التماس می کردند که ما را نجات دهید، اما آتشنشانهای فرانسوی بیرون ایستاده بودند و فقط با همین حرف که چون احتمال ریزش این ساختمان وجود دارد، اقدامی نمی کردند. حال آنها را با آتش نشان های شیعه و عاشق امام حسین علیه السلام مقایسه کنید که در حادثه پلاسکو، با وجودی که احتمال زیادی می رفت که ساختمان ریزش کند، اما وارد ساختمان شدند. حتی آن آتش نشانی که روی نردبان آتش نشانی بود و نجات پیدا کرد، می گوید که: «ما حتی صدای آهن های ساختمان را می شنیدیم و متوجه شدیم که ساختمان در حال ریزش است. به یکی از همکارانم که درون ساختمان بود گفتم فلانی بیا بیرون. گفت مردم داخل گیر افتاده اند».
این ها ایثار را از امام حسین علیه السلام یاد گرفتهاند؛ نه از مکاتب غربی و شرقی. نه از آموزشی که قرار است با سند ۲۰۳۰ داده شود. الگوی آنها شاگردان مکتب امام حسین علیه السلام، همچون حسین فهمیده بودند؛ نه امثال پتروس! عاقبت و انتهای الگوهایی مثل پترس، همین حادثه فرانسه خواهد شد.
روز ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۲ ساختمانی آتش گرفت. آتشنشانها خود را به صحنه حادثه رساندند. وقتی که وارد محل حادثه میشوند و اعلام می کنند که کسی در داخل نیست، امید عباسی، یکی از آتشنشانهای فداکار به داخل رفته و دختربچهای را در آنجا پیدا میکند. به خاطر شدت دود، ماسک خود را برداشته و روی صورت آن دختربچه میگذارد. اما وقتی از ساختمان خارج میشود به دلیل دود گرفتگی شدید به شهادت میرسد و ایثار او باقی میماند. شهید امید عباسی اگر این کار را نمیکرد، کسی در این دنیا به خاطر کوتاهی او را توبیخ نمیکرد. اما نشان داد که ایثار را از مکتب امام حسین علیه السلام آموختهاند. اینها شیعیان امیرالمومنین اند. ببینید جمهوری اسلامی با مکتب امام حسین علیه السلام چه نیروهایی تربیت کرد.
یکی از فرماندههان دفاع مقدس تعریف می کند که در یکی از شبهای عملیات باید از محلی میگذشتیم و از طرفی نیروهایی که قرار بود سیم خاردارها را برش بزنند شهید شده بودندو ما هم دیگر چیزی همراهمان نبود. روحانی بزرگواری در جمع ما ترکش خورده بود و روی زمین افتاده بود. این روحانی گفت من که دارم شهید میشوم؛ روی سیم خاردارها میخوابم شما از روی بدن من رد شوید. روی سیمهای خاردار خوابید و بعد هم به شهادت رسید.
این ایثار جان است. ایثار جان را حاج مهدی باکری انجام داد؛ وقتی به او گفتند: حاج مهدی، داداشت حمید به شهادت رسیده. بذار جنازهاش را برگردانیم. گفت نه نمی شود. اصرار کردند و گفتند حمید را برگردانید. مهدی باکری گفت اینها همه برادرهای من هستند آنها را می خواهید چه کنید؟ وهیچ وقت جنازه مطهر حاج حمید باکری برنگشت. مثل خود حاج مهدی باکری که جنازه اش هیچ وقت برنگشت.
تعجب است که با این همه الگویی که ما داریم چرا بعضی از جوانهای ما دنبال الگوهای غربی می گردند. چرا فوتبالیست ها و بازیگران سینما و خواننده ها را الگوی خودشان انتخاب می کنند. این الگوهایی که ما داریم را کجای دنیا دارند؟ این ایثار جان هست.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «الإيثَارُ أَحْسَنُ الإحْسَانِ وَأَعْلَى مَرَاتِبِ الإيمَانِ»؛ بالاترینِ احسان ها، ایثار است و بالاترین مرتبه ایمان هم ایثار است.[۱۰]
اما این ایثار و گذشت و فداکاری چه فوایدی برای انسان دارد. فواید ایثار زیاد است که فقط به چند مورد اشاره می کنیم.
آثار و فواید ایثار
رضایت خداوند:
خدا از انسان راضی می شود. ماجرای انگشتر حضرت علی علیه السلام نمونه بارز این ماجرا است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسجد بودند که این آیه نازل شد:
«إنَّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ»؛ ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع نماز زکات میپردازند، میباشند.[۱۱]
پیامبر سوال کردند چه کسی در نماز انفاق کرده است که این آیه نازل شده است؟ فقیری از مسجد بیرون آمد. گفت در مسجد بودم و از مردم کمک خواستم. هیچکش کمک نکرد. دستانم را بلند کردم و به خدا عرض کردم خدایا شاهد باش به مسجد پیامبرت آمدم و کسی کمکم نکرد. در همین حال دیدم جوانی در رکوع نمازش دست خود را دراز کرد به نشانه این که انگشترم را بگیر. من هم انگشتر را از او گرفتم. پیامبر گفتند آن جوان که بود؟ دیدند آن شخص حضرت علی علیه السلام بود.
پاسخ به یک شبهه: می گویند حضرت علی علیه السلام که در نماز تیر از پایشان می کشند و متوجه نمی شوند، در نماز اینقدر توجهشان به اطراف پرت می شود؟
اولا ماجرای کشیدن تیر از پای حضرت را شیعیان نقل نکرده اند. هر کس آن را نقل کرده است خود می داند. آن مسأله را اهل سنت گفته اند.
ثانیا اینها با هم منافاتی ندارد. اینکه حضرت در نماز انفاق کردند، امری مورد رضایت خداوند بود یا خیر؟ چه ایرادی دارد که انسان در نماز یک کار خدایی دیگر هم انجام دهد؟ با حضور قلب منافاتی ندارد. شما در نماز جماعت حضور قلب دارید و از طرفی می دانید امام جماعت الان در کدام رکعت است. خداوند در قرآن کریم می فرماید من هستم که توبه را از بندگانم قبول می کنم و من هستم که صدقات را می پذیرم. «أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ».
چه بسا حضرت در مسجد فقیری ندید؛ بلکه دست خدا بود که به سمت حضرت دراز شده بود. در یک کار عبادی، انسان یک کار عبادی دیگر را هم انجام می دهد. پس رضایت الهی در ایثار است.
برکت در زندگی:
اگر به فکر برکت در زندگی هستیم اهل ایثار باشیم. برکت فرق می کند با میزان حقوق و میزان پول. درست است که میزان حقوق این ماه با ماه قبل ممکن است یکسان باشد؛ چه صدقه داده باشیم و نداده باشیم. اما برکت متفاوت است. شاید قرار بوده در این ماه بیمار شویم اما خدا بیماری را برداشته است. قرار بوده تصادف یا حادثه ای برای ما پیش بیاید اما خدا آن را برطرف کرده است. خدا به دارایی و زندگی ما برکت می دهد بدون اینکه ما قادر به محاسبه مادی آن باشیم.
مثال ساده این مسأله در طبیعت و در بین سایر موجودات طبیعی این است که شما می بینید یک سگ در هر بار زایمان چندین توله به دنیا می آورد ولی گوسفند یک یا دو بره به دنیا می آورد. این همه گوسفند هم هر روز ذبح می کنند. اما شما می بینید خداوند به گوسفند برکت داده است. در دشت و صحرا که نگاه می کنید می بینید به ازای تعداد بسیار زیاد گوسفند، فقط یک سگ وجود دارد.
برکت اینگونه است که به حساب نمی آید. مال دارد اما برکت ندارد. برخی هم حقوق پایینی دارند اما همان تا انتهای ماه برایش می ماند.
برکت هم فقط به مادیات نیست. اینکه انسان فرزند خوبی داشته باشد، باقیات الصالحات خوبی داشته باشد، اینکه انسان بتواند در روضه اباعبدالله علیه السلام بنشیند و اشک بریزد برکت است.
ایثارگری سید باقر شفتی
مرحوم سید باقر شفتی، معروف به «حجت الاسلام»، عبادت او زیاد بوده و مناجات خمسه عشر را با گریه می خواند و گاهی از گرسنگی غش می کرد.بعد از مدتی فقر، به ثروت رسید. زمانی جگری تهیه کرده بود و برای خانواده خود میبرد. در بین راه به سگی رسید که از فرط گرسنگی بی حال شده بود و شیر نداشت تا به بچههایش شیر بدهد. ایشان به حال حیوان ترحم کرده و جگر را به آن حیوان میدهد. سید باقر گوید: بعد از ترحم به آن حیوان وضع مالی او بسیار خوب شد. به حدی که افراد زیادی تحت تکفل ایشان بودند و دارای املاک فراوانی بود که در سال ۱۷ هزار تومان به پول آن زمان مالیات می داد.فتحعلی شاه گفت از مالیات شما صرف نظر کنیم. ایشان فرمود این مبلغ را واقعاً نمی گیرید، یا از دیگران زیادی می گیرید؟فتحعلی شاه گفت: آنچه از شما گرفته نمیشود نسبت به مالیات دیگران سرشکن می شود و جبران میگردد.ایشان راضی نشد و فرمود: من مالیات خود را می دهم.[۱۲]
ایثار این است که انسان دیگران را بر خود مقدم بداند. حتی اگر طرف مقابل یکی از حیوانات و مخلوقات خدا باشد.
عزت:
یکی دیگر از فواید و آثار ایثار، رسیدن به عزت است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» عزت برای خدا و رسولش و برای مؤمنین است. اگر عزت می خواهیم باید اهل ایثار باشیم. عزتی که شهدا در دنیا و آخرت کسب کردند به خاطر ایثار و فداکاری آنها بود. اگر اهل ایثار نبودند که به جبهه نمی رفتند. این شهدای عزیز مدافع حرم مصداق بارز ایثار اند. اگر اینان به مبارزه با دشمنان نروند که کسی آنها را توبیخ نمی کند. از طرفی با وجود این که داعشی های وطنی، آنها را به شدت تحقیر می کنند، اما این عزیزان این ایثار را می کنند و می بینید یک شهید دهه هفتادی، شهید بزرگوار محسن حججی اینگونه دنیا را متحول می کند.
شهید بزرگوار املاکی، از شهدای استان گیلان، زمانی که در عملیات، با حمله شیمیایی روبرو می شوند، ماسک خود را به صورت رزمنده ای که کنارش بوده می زند و خود شیمیایی می شود و بعدها از آثار شیمیایی به شهادت می رسد. یا شهید عزیز، حسین فهمیده، یک نوجوان ۱۳ ساله اینچنین فداکاری از خود نشان می دهد. اوج ایثار و فداکاری ها به کربلا برمی گردد. شب عاشورا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رو به اصحاب کردند و فرمودند من بهتر از یاران خود کسی را نمی شناسم. و بیعت خود را از ایشان برداشتند و فرمودند از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. اما ایثار یاران اباعبدالله نمونه ندارد… . مادران و پدران و خانواده شهدا ایثار را از ایشان یادگرفته اند.