eitaa logo
مبلغ طرح امین
1.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
190 ویدیو
271 فایل
مطالب کانال برگرفته از ایده های شما دوستان میباشد🌺🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺☘🌺☘🌺☘🌺 ‍ ♥️✨ کار خوب، بدون اسراف ✨♥️ بچه های خوب و مهربون می دونید اسراف چیه؟ اسراف کردن یعنی استفاده ی بیش از حد و نادرست از چیزهایی که در اختیارمون هست و اسراف کردن را خداوند بزرگ دوست ندارد... طاها، شیر آب را باز کرده بود و وضو می گرفت. او می خواست همراه پدرش نماز بخواند. طاها شیر آب را زیاد باز کرده بود. مادر طاها گفت: پسرم! وقتی وضو می گیری، مواظب باش اسراف نکنی. پدر طاها گفت: خیلی آب را باز کرده ای. این طوری آب هدر می رود. طاها گفت: من برای وضو آب را باز کرده ام این که کار بدی نیست. بعد هم آب را بست. مادر گفت: عزیزم! در کارهای خوب هم باید مواظب باشی که اسراف نکنی. یک بار پیامبر (ص)، مردی را در حال وضو گرفتن دید. مرد برای وضو بیش از اندازه آب مصرف می کرد، پیامبر (ص) از او خواست که اسراف نکند. او هم پرسید: مگر در وضو گرفتن هم اسراف هست؟ پیامبر (ص) فرمود: بله در هر کاری امکان اسراف وجود دارد. ✨🌺🌴✨🌴🌺✨ کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin
بسم الله الرحمن الرحیم ✨ داستان امام جواد علیه السلام✨ سلام بچه ها... حالتون خوبه؟ میدونین امام جواد علیه السلام امام چندممونه؟ بابای امام جواد علیه السلام اسمشون چیه؟ درسته امام رضا علیه السلام😍 دشمن اون زمان امامامون میدونین کی بود؟ درسته مامون....😠 یه روزی امام جواد علیه السلام داشت از یه کوچه رد میشد ،بچه ها اون زمان امام جواد ۹ سالش بود ، مامون هم که با همراهانش برای شکار بیرون اومده بود به همون کوچه رسید و با غرور به مردم نگاه میکرد و همه به او احترام میگذاشتند و راه را برای او باز میکردند .😧 حتی چند تا بچه ای که تو کوچه در حال بازی بودند صدای اسب مامون رو که شنیدن همگی از ترس پا به فرار گذاشتند.🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️ اما امام جواد بدون ترس ، سر جای خودش ایستاده بود مامون جلوتر ک رسید با تعجب پرسید؛ تو چرا سرجات وایسادی و کنار نرفتی؟😳 امام جواد علیه السلام فرمود: ✨ایستادم چون راه تنگ نبود که با رفتنم راه را بازکنم و اشتباهی هم نکردم که از کسی بترسم✨ مامون گفت: چه خوب حرف میزنی؟ اسمت چیه و فزرند کی هستی؟ امام فرمود: محمد فرزند امام رضا❤️ بچه ها.... بعد از شهادت امام رضا علیه السلام پسرشون امام جواد علیه السلام که تقریبا ۸ سال داشتند به امامت رسیدند.🌹 مردم و دانشمندان برای اینکه علم امام رو امتحان کنند ؛ سخت ترین سوالاتشون رو آماده کرده و از امام پرسیدند.📝 امام جواد با آرامش تمام سوالات را پاسخ دادند و مردم همه متوجه شدند که امام جواد در همین سن کم امام همه مردمه چون از طرف خدا انتخاب شده😊 خدا تمام علمهارو به امامامون یاد داده امام زمان عج هم که آخرین اماممون هستن وقتی ظهور کنن ، علم کلی پیشرفت میکنه و ازاون علمها به مردمم یاد میدن....💚💚💚💚 ع کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 داستان زندگی حضرت زینب (س) دنیا که آمد جبرئیل برپیامبر فرود آمد و سلام خدا را به پیامبر ابلاغ کرده و گفت👇 نام این نوزاد را زینب بگذارید ، خداوند بزرگ این نام را برای او برگزیده است👌 نامش را زینب گذاشتند که زینت پدر باشد👌 چادر خاکی مادر را سر می کرد و در سجاده اش نماز می خواند🤲 .فقط سه سالش بود ، از کودکی اهل عبادت بود و هر آن چه که از مستحبات بود را انجام می داد. او اهل نافله بود بچه ها عاشقش بودند ، لحظه ای از عمه شان جدا نمی شدند.... دختران آل هاشم آرزو داشتند مثل او باشند👌 همه به او پناه می بردند. دلسوز بود، دلسوز اسرا غم نداشتن😔 مادر از دست دادن پدر و برادر بزرگتر بس نبود که باید شاهد شهادت امام حسین می بود😭 شهادت فرزندان و یاران با وفا غم شهادت کم نبود که غصه دار اسرا شد غصه دار حرم و کاروان امام (ع)😭😭🏴 هر که وارد کاخ یزید👺 می شد دست و پایش را گم می کرد ، می ترسید..😰  اما زینب لبریز از اقتدار👊 بی هیچ ترسی قدم بر می داشت زینب شجاع بود . راه امام بدون زینب نا تمام می ماند باید می گفت ،از مظلومیت امام ، از ظلم یزید👺 باید می گفت.. از دین پیامبر که در روزگار یزید منحرف شده بود باید حقیقت را به جهان نشان می داد او روشنگر بود.... کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در داستان دوست مهربان از امام موسی کاظم (علیه‌السلام) یاد می‌گیریم که به خاطر بنده خدا بودن آدم‌ها بهشون محبت و مهربانی کنیم نه به خاطر هیچ دلیل منفعت طلبانه دیگه‌ای. توی این داستان انسانیت رو از اخلاق امام میشه به بچه‌ها یاد داد. ⚘ حتما طوری کلاس‌هاتون یا اگه معلم نیستید ولی خودتون بچه‌دارید برای قصه گویی بچه‌ها داستانهای خوب از اهل بیت رو قرار بدید. از کودکی باید بچه‌ها رو با اهل بیت آشنا کنیم تا در بزرگی بدونن کی رو باید به عنوان الگوی زندگی انتخاب کنن.⚘ کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin
امام موسی بن جعفر معروف به امام موسی کاظم علیه السلام، امام هفتم ما شیعیان هستند. ایشان فرزند امام جعفر صادق بودند و در حدود سال ۳۲۸ هجری قمری چشم به جهان گشودند. نام مادر ایشان حمیده بوده است که گفته می‌شود زنی بسیار عالم و دانا بوده است. امام کاظم از همان دوران کودکی بسیار باهوش و زیرک بود و علوم بسیاری را فرا گرفت. زمانی که امام کاظم در حدود ۲۰ سال سن داشت پدر خود را از دست داد. ایشان بعد از پدر خود به امامت رسیدند. دوران امامت امام موسی کاظم با خلافت عباسیان هم زمان بود، امام موسی کاظم به پرهیزگاری و تقوا و عبادت بسیار معروف بود. تقوا و پرهیزگاری در امام کاظم به حدی بود که به ایشان عبد صالح میگفتند. امام کاظم هم، مانند اجداد خود بسیار سخاوتمند و بخشنده بودند. ایشان کیسه هایی از طلا را با خود می بردند و در میان انسان های فقیر و نیازمند پخش می کردند. این امام بزرگوار با وجود آن همه بخشندگی، خودشان بسیار ساده زیست بودند و همیشه لباس هایی بسیار ساده می پوشیدند. امام بزرگوار قصه ما نسبت به زن و فرزندان خود، هم چنین نسبت به نیازمندان و یتیمان بسیار مهربان و با گذشت بودند. امام کاظم علیه السلام به صورت آشکار و یا به صورت پنهانی دست فقیران و کودکان یتیم را می‌گرفتند. تعداد زیادی از مردم مدینه وجود با ارزش امام موسی کاظم را می شناختند و از وجود ایشان بهره می بردند، تعدادی دیگر هم پس از تبعید ایشان از مدینه به بغداد به ارزش وجود آن امام بزرگوار پی بردند. امام مهربان ما آن قدر با قرآن انس داشت و آن را زیبا تلاوت می کرد که در زمان تلاوت قرآن مردم در اطراف خانه ایشان جمع می شدند و به صدای زیبای ایشان گوش می دادند. این امام مهربان فرزندان دختر و پسر زیادی داشته اند، امام هشتم ما امام رضا علیه السلام یکی از این فرزندان است. شاهچراغ که در شهر شیراز قرار دارد یکی دیگر از فرزندان ایشان بوده و حضرت معصومه سلام الله علیها در شهر قم یکی از دختران این امام بزرگوار است. در آن روزها حکومت عباسی بسیار مقتدر بود بعضی از کارگزاران حکومت از دوستان امام کاظم بودند و به همین دلیل به حرف های ایشان عمل می کردند، اما عده زیادی از این کارگزاران از دشمنان اهل بیت بودند و به صورت مداوم به امام و اجداد ایشان توهین می‌کردند. اما امام کاظم هیچ گاه عصبانی نمی شدند و با خشم پاسخ آن ها را نمی دادند و به همین دلیل است که به این امام معصوم لقب کاظم را داده ‌اند. بچه های خوب و عزیزم کاظم یعنی فرو برنده خشم. در آن زمان که هارون الرشید حکومت می کرد عده زیادی از امام مهربان ما بدگویی می کردند، این بدگویی ها باعث شد که هارون رشید نسبت به امام بدبین شود. در سفری که هارون الرشید به حج داشت متوجه علاقه و احترام بیش از حد مردم به امام کاظم شد و این موضوع او را بسیار نگران کرد، تا جایی که امام کاظم را خطری جدی برای حکومت و تاج و تخت خود می دانست. به همین دلیل هارون الرشید برای این که تهدیدی از جانب امام برای وجود نداشته باشد، در زمان برگشت به مدینه دستور داد امام را دستگیر کنند و امام را راهی زندان کنند تا از این طریق در میان امام و مردم فاصله ایجاد شود. هارون در ابتدا دستور داد امام را با غل و زنجیر به شهر بصره ببرند و از حاکم بصره درخواست کرد که امام را به زندان بفرستد. امام در حدود یک سال در بصره زندانی بود و پس از گذشت یک سال هارون الرشید از حاکم بصره درخواست کرد تا امام را به قتل برساند، اما حاکم بصره این را نپذیرفت. بنابراین هارون رشید امام را به بغداد منتقل کرد و او را به دست فضل بن ربیع سپرد. امام مدتی در زندان فضل گرفتار بود و پس از مدتی هارون الرشید از فضل بن ربیع درخواست کرد که امام را به شهادت برساند اما او نیز نپذیرفت. امام برای مدتی طولانی از این زندان به آن زندان منتقل می شدند تا اینکه سرانجام در سال ۱۸۳ هجری قمری به دست مردی ستمگر به نام سندی بن شاهک به دستور هارون الرشید مسموم شدند و به شهادت رسیدند. امام موسی کاظم در طول زندگی خود در جهت هدایت مردم و تبلیغ دین خدا بسیار تلاش کردند و مسئولیت خود را به بهترین شکل به انجام رساند. امام کاظم سرانجام در سن ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند. بچه های عزیز با خواندن داستان ائمه با سبک زندگی و خصوصیات اخلاقی آن ها بیشتر آشنا می شوید، درنتیجه می توانید بهتر از آن ها الگو بگیرید. امام کاظم نمونه یک انسان عابد، پرهیزگار و با تقوا است. می توانید با الگو گرفتن از ایشان آینده ای درخشان در مسیر بندگی خداوند برای خود رقم بزنید. کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin
قصه امام کاظم علیه السلام و مرد کشاورز سلام غنچه ها، بچه های خوب و زیبا، امیدوارم خوب باشید، همیشه محبوب باشید. قصه خیلی قشنگ و آموزنده ای داریم از امام هفتم، امام موسی کاظم علیه السلام. روزهای آخر تابستان بود و تمامی کشاورزان شهر مدینه بعد از گذشت روزهای سخت و طاقت فرسای کار کردن در زیر آفتاب گرم، از این که امسال باران بسیار زیادی باریده بود و تمامی درختان پر بار شده بودند بسیار احساس رضایت می کردند. خوشه های گندم طلایی رنگ، سیب های آب دار سرخ و انگور های یاقوتی بسیار درشت از میان درختان خود نمایی می کردند. بلبل ها در بین گل ها و درختان چه چه می زدند و شادی می کردند. در آن سال کشاورزان که دست رنج زحمات خود را دریافت کرده بودند به خاطر آن همه نعمت شکرگزار خداوند متعال و بخشنده بودند. در میان این همه کشاورز که همگی خوش حال و شکرگزار بودند، یکی از این کشاورزان در کنار زمین کشاورزی خود با ناراحتی نشسته بود و زانوی غم بغل گرفته بود. اتفاقاً این مرد غمگین یکی از دوستان نزدیک امام هفتم ما یعنی امام موسی کاظم بود. آن مرد که برای زمین کشاورزی خود بسیار زحمت کشیده بود ثمره خوبی از آن دید و تمام محصولات گندم را برداشت کرد. پس از اینکه آخرین خوشه های گندم را برداشت کرد نفس راحتی کشید و با خوش حالی به منزل رفت. در تمام طول شب در فکر پول هایی بود که از فروش آن گندم ها به دست می آورد. صبح روز بعد بعد از نماز به سمت گندم های خود رفت بچه های خوب چشمتان روز بد نبیند مرد ملخ های قرمز رنگ بسیاری را دید که به محصولات گندم او حمله کرده‌ بودند. با نا امیدی در کنار زمین خود بر روی زمین نشست و به خوشه های گندم خیره شد. چند دقیقه گذشت و تمامی ملخ ها رفتند اما دیگر گندمی باقی نمانده بود. مرد کشاورز با ناامیدی و غصه بسیار زیاد بر روی زمین نشسته بود و آرام آرام اشک می ریخت، در همین حال بود که ناگهان متوجه حضور مردی شد. وقتی سرش را بالا آورد امام موسی کاظم علیه السلام را دید که به او لبخند میزند. مرد غمگین به احترام امام کاظم علیه السلام بلند شد و سلام کرد. امام کاظم علیه السلام جواب سلام او را با لبخند داد. مرد با ناراحتی و گریه گفت: ای فرزند رسول خدا من تمام تابستان را تلاش کردم و در زیر نور خورشید با تحمل آفتاب طاقت فرسا محصولات خود را به ثمر رساندم اما ملخ ها تمام محصولات من را خوردند و دیگر هیچ چیز برایم باقی نمانده است. امام با مهربانی از مرد غمگین پرسید: ارزش این محصولات چقدر بود؟ مرد با ناراحتی آهی کشید و گفت: ۱۲۰ دینار. امام کاظم علیه السلام فرمودند: صد و پنجاه دینار به همراه دو عدد شتر به این مرد بدهید. مرد که بسیار خوشحال شده بود از امام بسیار تشکر کرد و گفت: لطف کنید و به زمین من وارد شوید تا زمین من با دعای شما پربار و پرثمر باشد. امام کاظم علیه السلام در خواست او را پذیرفت، وارد زمین کشاورزی او شد و دست به دعا برداشت. پس از آن مرد کشاورز زندگی و کشاورزی پر رونق و با برکتی داشت. سالیان سال زندگی پربرکت و پر باری را تجربه کرد و حتی دو عدد شتری که امام به او هدیه داده بودند بچه های زیادی به دنیا آوردند که بعد از فروش آن ها بسیار ثروتمند شد. بچه های خوب و نازنین ما در طول زندگی برای رسیدن به اهداف نیازمند تلاش فراوان هستیم. حتما می دانید که هیچ کس بدون تلاش به اهداف خود نمی رسد. در رسیدن به موفقیت علاوه بر تلاش و کوشش فراوان نیاز به کمک دیگران داریم. همه انسان ها برای رسیدن به آرزو ها و اهداف خود نیازمند حضور و کمک های دیگران هستند. در بین مردم بهترین انسان ها ائمه و امامان معصوم هستند. بهترین کار این است که همیشه در زندگی تلاش کنیم و در کنار تلاش از ائمه و امامان معصوم کمک بخواهید. بله بچه های عاقل، امامان معصوم هر چند در این دنیا حضور فیزیکی ندارند اما هر وقت آن ها را صدا بزنید صدای شما را می شنوند و به شما کمک می کنند. کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin
مروارید سفید-داستان بازی امام حسن و حسین ع.pdf
933.1K
🌸مروارید سفید- ✍داستان بازی امام حسن و حسین علیهم السلام یک داستان زیبا با تصاویر عالی برای کودکان داستان امام حسین ع مناسب تبلیغ کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin
📗 داستان کوتاه امام حسین علیه السلام 📙 قسمت اول 🕌 امام حسین علیه السلام ، 🕌 در روز سوم شعبان ، سال چهارم هجری ، 🕌 در شهر مدینه به دنیا آمدند . 🕌 امام حسین علیه السلام ، 🕌 فرزند دوم حضرت فاطمه و علی بودند . 🕌 هنگامی که ایشان به دنیا آمدند 🕌 همه­‌ی فرشتگان ، 🕌 به رسول خدا ، تبریک گفتند . 🕌 سپس به امر پروردگار ، 🕌 نام آن کودک را ، حسین گذاشتند . 🕌 رسول خدا ، امام حسین را ، 🕌 در آغوش می­ گرفتند . 🕌 گاهی صورت او را می بوسیدند 🕌 و گاهی گردن و گلویش را می­ بوسیدند 🕌 و همیشه می­ فرمودند : ☀️ حسین ، از من است و من از حسین . 🕌 امام حسین شش ساله بودند ، 🕌 که پیامبر خدا ، از دنیا رفتند . 🕌 بعد از پیامبر ، امام حسین علیه السلام ، 🕌 در کنار پدر گرامی­ شان ، امام علی ماند 🕌 و در غم­ ها ، شادی ها ، جنگ ها و آبادانی ها 🕌 امام علی را یاری کردند . 🕌 امام حسین ، مانند سربازی فداکار ، 🕌 از پدر مهربان خود اطاعت می­ کرد 🕌 و همیشه یار و یاور او بود . 🕌 و پس از شهادت پدرش ، 🕌 در خدمت برادرش امام حسن مجتبی بود . 🕌 و پس از شهادت برادرش ، 🕌 امامت و هدایت مسلمانان را بر عهده گرفت . 🕌 اما معاویه بدجنس که از امام حسین ، 🕌 خشم و کینه­ ای فراوان در دل داشت . 🕌 سال­ها با آن حضرت ، 🕌 به مخالفت و دشمنی پرداخت . 🕌 تا اینکه عمر معاویه به پایان رسید و مرد . 🕌 پس از معاویه ، پسر فاسد­ش یزید ، 🕌 به مسلمانان گفت : 🔥 حالا باید از من اطاعت کنید . 🔥 چون من رهبر و خلیفه­‌ی شما هستم 🔥 و هر که با من بیعت نکند 🔥 و دست دوستی ، به من ندهد ، 🔥 حتماً او را می­کشم . کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin
📗 داستان کوتاه امام حسین علیه السلام 📙 قسمت دوم ( آخر ) 🕌 امام حسین ، خیلی شجاع بود 🕌 و از یزید فاسد ، نمی ترسید . 🕌 نه با او همراه شد و نه با او بیعت کرد . 🕌 سپس به یزید و همراهانش فرمود : ☀️ من با یزید بیعت نمی کنم ، ☀️ و حکومت او را قبول ندارم . ☀️ چون او مردی شرابخوار ، کافر ، ☀️ ستمکار و زورگو است . 🕌 امام حسین ، با خانواده اش ، 🕌 از مدینه خارج شد 🕌 و به طرف کوفه حرکت کرد .  🕌 اما یزید فاسد ، 🕌 که از قدرت الهی و مقام عالی امام حسین ، 🕌 به شدت می­ ترسید 🕌 امام حسین و خانواده اش را ، 🕌 در سرزمینی خشک و سوزان به نام کربلا ، 🕌 محاصره کرد و گفت : 🔥 اگر با من بیعت نکنی 🔥 تو و خانواده­ ات کشته می شوید . 🕌 با اینکه امام حسین و اهل بیتش ، 🕌 در سخت ترین شرایط بودند 🕌 اما باز امام حسین به یزید فرمود : ☀️ من زیر بار ذلت نمی­ روم ☀️ و با تو بیعت نمی­ کنم . 🕌 یزید که از پاسخ دندان شکن امام ، 🕌 آگاه شده بود 🕌 نامه­ ای به عمر سعد نوشت و به او گفت : 🔥 یا از حسین بیعت بگیر 🔥 یا او و فرزندانش را کشته و اسیر ، 🔥 نزد من به شهر شام بیاور . 🕌 سر­انجام در روز دهم محرم ، 🕌 در سال ۶۱ هجری ، 🕌 جنگ سختی میان حق و باطل آغاز شد . 🕌 در این نبرد نا­برابر ، 🕌 امام حسین و فرزندان و اصحابش ، 🕌 تشنه به شهادت رسیدند 🕌 و خانواده­ اش به اسارت دشمن در­­آمدند . 🕌 امّا « حق و حقیقت » از بین نرفت 🕌 و تا امروز ، 🕌 نام و یاد امام حسین ، زنده است . 📚 منبع : کتاب دو جلدی زندگانی ۱۴ معصوم ✍ آقای مهدی وحیدی صدر کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin
💠 احکام دانش‌آموزی: رمان 🔻ستایش عضو کانال داستان شده بود و هر روز بعد از مدرسه یه گوشه لم می‌داد و رمان‌ می‌خوند. یه روز مامانش گفت: اگه میشه، برای منم آدرسش رو بفرست، منم بیکار میشم بخونم. 🔰 چند روزی گذشت، یه روز مامان کنار ستایش نشست و گفت: دخترم! این داستانا بعضیاشون خوب نیست و خوندنش اصلاً درست نیست. دیگه نخون عزیزم. ❓بچه‌ها! به نظر شما داستان و رمان خوندن اشکال داره؟! 🔹 توی گوشی رمان خوندن عیب داره، پس نباید خوند. 🔸 رمان برای بچه‌ها اشکال داره. 🔹 تنهایی رمان خوندن اشکال داره. 🔸 داستان‌های بد، کلا خوندنش درست نیست و اشکال داره. ✅ دوستان عزیز! داستان خوندن - مخصوصاً داستان‌های خوب و آموزنده - کار خیلی خوبیه، اما نه هر داستانی. بعضی از داستان‌ها هستن که خیلی از مسائل رو (عاشقانه، دوستانه و ...) رو بی‌حیا تعریف می‌کنه که باعث پریشانی و سردرگمی ما میشه. خوندن و شنیدن اینجور داستان‌ها اصلاً درست نیست و اشکال داره. 💥ما باید مراقب فکر و ذهنمون باشیم نکنه با خوندن اینجور داستان‌ها آسیبی ببینیم. 📎 📎 📎 📎 کانال مربی طرح امین👇 @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin @Moraby_TarheAmin