✳ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺮﺩﻳﺪ!
🔻 مرحومه #ﻣﺮﺿﻴﻪ_ﺣﺪیدچی: ﺭﻭﺯی ﺩﺭ ﻧﻮﻓﻞ ﻟﻮﺷﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺯانی ﺩﻭ ﻛﻴﻠﻮ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺧﺮﻳﺪﻡ. #ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝﻫﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺑﺮﺍی ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺑﺮﺍی ﺗﻮﺟﻴﻪ کار خودم ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍی ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ اینقدر ﺧﺮﻳﺪﻡ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺩﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﺷﺪﻳﺪ! ﻳﻚ ﮔﻨﺎﻩ اینکه ﻣﺎ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﻧﻮﻓﻞ ﻟﻮﺷﺎﺗﻮ ﻛﺴﺎنی ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺷﺪﻥ ﺁﻥ میﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ. ﺑﺒﺮﻳﺪ ﻣﻘﺪﺍﺭی ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﺪﻫﻴﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ آنها ﻣﻤﻜﻦ ﻧﻴﺴﺖ. ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﭘﺮﺗﻘﺎﻝﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩی ﺑﺪﻫﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻟﺎ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩﺍﻧﺪ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﺬﺭﺩ!
📚 از کتاب «سرگذشتهای ﻭﻳﮋﻩ ﺍﺯ زندگی #ﺍﻣﺎﻡ_خمینی» | ﺟﻠﺪ۴
💬 پ.ن: اینروزها ایران عزیزمان درحال انجام یک اصلاح اقتصادی بزرگ است که اگر بهدرستی صورت بگیرد، به تصریح کارشناسان، آثار مثبت فراوانی بهخصوص برای قشر ضعیف جامعه خواهد داشت و گامی بلند برای نزدیک شدن به عدالت اقتصادی خواهد بود اما اجرای این طرح بدون همراهی مردم، کار دولت را سخت میکند. یکی از موانع به ثمر رسیدن این طرح هم #احتکار_خانگی و انبار کردن کالا در خانه از ترس گرانتر شدن است که اثر منفی آن بسیار بیشتر از احتکارهای معمول است. بیاییم برای ایجاد آرامش اقتصادی در جامعه و کمک به هرچه بهتر انجام شدن این طرح مهم، کمی از آسایش خودمان هزینه کنیم.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
🆔 @harfehesab114
✳️ شصتونه بار دیگر میآیم...
🔻 مرحوم آیت الله حائری عاشق #امام_رضا علیه السلام بود. گاهی ایشان برای رفتن به مشهد، بلیت اتوبوس گیرش نمیآمد و این پیرمرد روی پیت حلبی مینشستند و به مشهد میرفتند. مدتی هم که در مشهد بود در حرم میماند. در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرین بار که ایشان به مشهد رفته بودند میگفتند که امام رضا (ع) فرموده که تو دیگر نیا، نوبت ماست. ایشان میگفت که من فهمیدم این آخرین باری است که به زیارت میروم.
🔸 مرحوم آیت الله مرعشی نجفی با آیت الله حائری قراری گذاشته بودند که هر کدام که از دنیا بروند به یکدیگر خبری بدهند. آیت الله حائری زودتر از دنیا رفتند. آیت الله نجفی در حالتی ایشان را دید و ایشان گفتند که وقتی من از دنیا رفتم، دو ملک برای #سؤال_قبر آمدند که من خیلی ترسیدم که در عمرم اینقدر نترسیده بودم. یک دفعه یک صدای دلنوازی از پشت گفت که نترس. با نزدیکتر شدن این صدا، این دو ملک رفتند. وقتی چهره را دیدم پرسیدم شما چه کسی هستید؟ گفت: یک بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم، شصت و نه بار دیگر به ملاقات تو میآیم. این کمکیها برای کسی است که اعمالی انجام داده و یک جایی کم آورده است.
👤 #استاد_مسعود_عالی
📝 #پیادهشده_سخنرانی
#⃣ #معاد #اهل_بیت
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ من دیگر با حسین غذا نمیخورم!
🔻 نشانههای از خودگذشتگی و گرایشهای انسانی از همان ابتدا در حرکات و سكنات قاسم هویدا بود. برادرش حسین سلیمانی میگوید: حدود ۱۱ سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم. بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و قاسم غذا میداد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت من دیگر با حسین غذا نمیخورم. من احساس کردم شاید او به علت اینکه من زیاد غذا میخورم، میگوید؛ اما اینطور نبود؛ چون من مراعات میکردم. آن روز گذشت، و قاسم نیامد با من در مدرسه غذا بخورد. فردای آن روز، مادر در دو ظرف جداگانه به من و قاسم غذا داد. آن زمان در مدرسهٔ ما دانشآموزانی از روستاهای اطراف میآمدند که شاید تنها یک وعده در روز غذا میخوردند و اوضاع مالی بسیار بدی داشتند. من به چشم خودم دیدم قاسم، ظرف غذایی را که مادر داده بود، بین همان دانشآموزانی برد که اوضاع مالی خوبی نداشتند و غذای خود را به آنان داد.
📚 از کتاب #سرباز_قاسم_سلیمانی
📖 ص ۲۲
✍ #مصطفی_رحیمی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f