eitaa logo
مروج توحید
7.6هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
456 ویدیو
12 فایل
نشر سلسله جلسات سخنرانی علامه حمیدرضا مروجی سبزواری(طال‌عمره ) کانال تلگرام 👇 t.me/moravej_tohid کانال آپارات https://www.aparat.com/moravej_tohid_archive دانلود و نصب اپلیکیشن مروج توحید www.moravejtohid.com/app
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙 جلسه چهاردهم در محضر 🔸 دقیقه 2 یک سری روایات هست که حرفشان این است، می خواهند بگویند : نماز جمعه، حکومت، اجرای حدود و.... اینها برای امام معصوم (ع) است. یعنی دیگران در این امور حقی ندارند. ✨ حضرت علی (ع) : صلاحیت ندارد حکم (حکم یعنی قضاوت) و نه حدود (اجرای حد، مثلا کسی را بخواهند تازیانه بزنند و امثال اینها) و نه جمعه، هیچ کدام صلاحیت ندارد مگر برای امام، یا کسی که او را امام اقامه کرده است. (یعنی امام به طور خاص تعیینش کرده) 🔸 دقیقه 3 روایت : نماز جمعه و حکومت (حکومت به همان معنای قضاوت) مال امام مسلمین است. 🔸 دقیقه 4 ولی همه ی روایت هایی که خواندیم و روایت های دیگر که مضمونشان همین است که می گویند : جمعه و حکومت و.... اینها مال ماست. اینها، اولاً هیچ کدامشان در آن چهار تا کتاب معتبر، (این روایت ها) نیامده، در کافی، تهذیب و استبصار و من لایحضره الفقیه، اصلاً نیامده است..... و ثانیاً، همه ی اینها مُرسَل، هستند. یعنی رُوات انداخته شده‌اند و راویانی که این روایت ها را نقل کرده اند، معلوم نیست که چه کسانی هستند؟.... ✨ این روایات با چنین ضعف سندی که دارند، در مقابل آن روایت های قوی هستند که گفتیم، تا دویست روایت هست که بعضی هاشون (روایت) صریح در وجوب نماز هستند. 🔸 دقیقه 7 روایت مرفوع، روایتی است که یک راوی انداخته شده، ( آخرین راوی)..... سلسله را می آورد، همان آخری که همان حلقه ی اتصال به امام (ع) است را می اندازد، یا فراموش کرده یا هر چه که هست. می گوید : «رَفعه عن الصادق» مثلاً، روایت مرفوع چنین روایتی هست،آخرین حلقه ی اتصال به امام انداخته شده است. اما روایت مرسَل نه، روایتی است که تمام سلسله سند انداخته شده است. خب این روایت ها همه، مرسل هستند. 🔸 دقیقه 8 اما از لحاظ دلالت، چون ما در فقه الحدیث یک بار سندی و یک وقت دلالتی بحث می کنیم. سندی، یعنی اینکه سندش را بررسی می کنیم.... یک وقت هست از لحاظ دلالت، که اصلاً خود روایت دلالت بر این مطلب دارد یا نه، این را بهش می گویند : بحث دلالی یا دلالتی ✨ فرمود: نماز جمعه مال ماست. یعنی ما سزاوار تر هستیم به این که نماز را بر پا کنیم، این منظور هست. اگر امر دایر شد، مثلا اگر در یک جایی نماز جمعه بر پا شد، تا دو فرسخ دیگر نمی شود نماز جمعه بر پا شود. حالا فرض کنید، در اینجا امام معصوم (ع) هست، می خواهد نماز جمعه بخواند، یک نفر دیگر هم در همین شعاع دو فرسخی می خواهد بخواند، معلوم است، اگر امام (ع) بخواهد بخواند، آن دیگری نمی تواند بخواند، او اگر بخواند، امام نمی تواند بخواند، اینجا فرمودند : مال ماست، یعنی ما سزاوارتر هستیم.... 🔸 دقیقه 12 خود ائمه (ع) آمدند، شرایطی را برای قاضی مشخص کردند و فرمودند : که اگر شما تخاصمی با همدیگر داشتید، به پیش این قضات بروید. خود ائمه (ع) اجازه دادند. بله، اگر امر بین امام و دیگر ی دایر شد، اینجا امام (ع) به قضاوت سزاوارتر است. ُ 🔸دقیقه 14 پس این روایات، اختصاص را نمی رساند. اولویت را می رساند. 🔸 دقیقه 15 یک مطلب دیگر هم هست که، همان روایت ها به زبان های مختلف نقل شده است. https://eitaa.com/moravej_tohid/3717🆔 @moravej_tohid
علّت اينكه انسانها از عبادات متنفّر و گريزانند اين است كه انسانها در عالم حيوانيت و لذات و شهوات مانده‌اند و عبادات مي‌خواهند حيوانيت انسانها را بگيرند تا آنها بتوانند به سوي خدا پرواز كنند. مثلاً نماز صبح، خواب را كه يك عمل حيواني است از انسان مي‌گيرد. نمازهاي ديگر لذّت نگاه كردن تلويزيون، يا مجالست با رفقا را از انسان مي‌گيرند. روزه، لذّت خوردن و آشاميدن و لذّتهاي جنسي را كه همه لذّتهاي حيواني هستند از انسان مي‌گيرد. خمس، لذّت داشتن پول را مي‌گيرد. امر به معروف و نهي از منكر لذّت شخصيت‌پرستي را مي‌گيرند. زيرا چه بسا كه امر كردن كسي به معروف يا نهي كردن كسي از منكر باعث شود كه او برآشفته شود و آن آمر یا ناهی را به باد ناسزا و دشنام بگيرد و در نتیجه شخصيت اجتماعي او آسيب ببيند. ۴ @moravej_tohid
تفسیر بسیار زیبا؛ جامع وکامل بر 🍃همراهان گرامی لطفا تفسیرها را دنبال بفرمایید🌺🙏 🆔 @moravej_tohid 👇👇👇👇
🎙 جلسه بیست و یکم در محضر 🔸 دقیقه 4 روح است که وحدت پیدا می کند. ✨ در روایات زیاد تأکید شده که با کسی بنشینید که از لحاظ معنوی، دیدن او شما را به یاد خدا می اندازد، اینها به خاطر همین است که انسان وقتی با چنین انسان هایی در ارتباط هست، از روح او بر روح این هم می زند. 🔸 دقیقه 12 به ذره گر نظر از مهر بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند 🔸 دقیقه 18 هیچ کس از پیش خود چیزی نشد هیچ آهن خنجر تیزی نشد هیچ حلوایی نشد استاد کار تا که شاگرد شکرریزی نشد ✨ بالاخره، هیچ کس به مقامی از پیش خودش نمی رسد. ✨ نظر از سوی یک ولی، یک انسان الهی 🔸 دقیقه 19 «وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید» «18،کهف» ✨در جایی که یک حیوان قابلیت پیدا می‌کند که مورد نظر قرار بگیرد، بالاخره ما انسان هستیم و بد است، این قدر محروم باشیم که نظر بر ما نیفتد. محرومیت از نظر این خیلی بد است. ممکن است آدم از پول، از مقام و... محروم باشد، اما از نظر محروم بودن، این واقعا اوج بدبختی و بیچارگی انسان است. 🔸 دقیقه 22 اگر کسی شب داشته باشد، شب بیداری داشته باشد، در این شب آه و زاری داشته باشد، ناله‌ای اشکی داشته باشد، این عجب نیست، اگر که دعای خود را به کوی جانان، به بال مرغ اثر نبندد. حتماً اثر می بیند، حتماً اثرش هم همین نظر باشد. 🔸 دقیقه 24 اشکال مرغی دیگر این بود که این راه را نمی توانیم برویم، این راه خیلی سخت است. 🔸 دقیقه 26 وقتی که آن عشق در سینه جا پیدا می کند، انسان دیگر از هستی دنیا و از همه سیر می شود و دل می کند. می خواهد بگوید : تو بیا، پا در راه بگذار، اصلاً عشق دنیا از دلت بیرون می رود. 🔸 دقیقه 27 «فاستقم کما امرت» «112،هود» ✨ خود این آیه، خیلی عجیب است. 🔸 دقیقه 30 راه عشق، خیلی راه سختی هست، چون بالاخره باید امتحان شوند. ✨ اولاً باید ببیند که در عشق موحد هست یا نه، یعنی ببیند که فقط تعلق به این را دارد یا تعلق به جاهای دیگر هم دارد. 🔸 دقیقه 36 «الله یقبض و یبصط و الیه ترجعون» «245،بقره» خداوند قبض می کند و بسط می کند و به سوی او باز می گردید. یعنی حرکت به سوی خدا با قبض است. 🔸 دقیقه 38 قبض برای این است که انسان متوجه عیوب خودش شود. نه اینکه در زمان بسط، انسان به خدا نگاه می کند، در بسط انسان متوجه خداست، در قبض متوجه خودش هست. انسان اگر همیشه متوجه خدا باشد، از خودش فراموش می کند. عیب هایش را درست نمی کند، اما وقتی که قبض هست، متوجه خودش هست. 🔸 دقیقه 41 خلاصه انسان باید به جایی برسد که از گرداب قبض و بسط بیرون بیاید، به وحدت برسد، به جمعیت برسد. یعنی آدم تا وقتی که دور از خدا هست، قبض و بسط هست، چون آیه می فرماید : «الله یقبض و یبصط و الیه ترجعون» قبض می دهد و بسط می دهد و به سوی او رجوع می کنید، یعنی معلوم می شود، انسان هنوز به او نرسیده در قبض و بسط هست. وقتی که رسید، دیگه قبض و بسط هم نیست. 🔸 دقیقه 44 زمانی درد را احساس می کنیم که روح ما تعلق به جسم دارد، لذا یک پشه می نشیند، می فهمیم، وقتی که در بحر فنا می افتد، دیگر جسم را رها می‌کند، لذا عقرب و مار هم که نیشش می زند، اصلاً احساس نمی کند، درد احساس نمی کند. 🔸 دقیقه 46 یک فعالیت شدیدی می خواهد که (انسان) بتواند، وحدت را بر خودش حاکم کند. انسان از افعالش شروع کند، افعالش را به وحدت بیاورد.... ✨افعالتان را تا می توانید کم کنید. 🔸 دقیقه 47 تذکرات مهم استاد 🔸 دقیقه 50 رابطه ی حبی همین است، اصلاً خود فقه ما، در واقع یک سری اوامر و نواهی حبی هستند. وقتی که درفقه ما، مثلاً می فرماید: اول پای راست خود را در مسجد بگذار، یعنی خدا این جوری دوست دارد. یا وقتی می خواهی بیایی بیرون (از مسجد) پای چپت را اول بیرون بذار، یعنی خدا این جوری دوست دارد. اصلا فقه ما یک دوره عشق است. یک وقت این مسائل راهزن نشود که فقه ظاهر شریعت است. این مسئله نباشد. فقه یک دوره عشق است، خدای من از من این جوری خواسته است. 🔸 دقیقه 51 در مسئله طهارت و نجاست خیلی دقت داشته باشید، تمام مراتب وجودی انسان یک حقیقت هستند، یعنی لباس شما نجس باشد، این روی خیال اثر می گذارد، خیال روی وهم، وهم روی عقل، عقل روی قلب، قلب روی سر، سر روی خفی، خفی روی اخفی، همه ی مراتب وجودی شما آلوده است. اینکه در فقه می گویند : این را بشور، حالا ممکن است، کسی که می گوید : این را بشور، نداند چرا؟ اما به خاطر همین است که همه ی مراتب وجودی انسان به هم پیوسته است. 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3721
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان عجل الله تعالی فرجه می فرمایند:   بار خدايا! سپاس ، توراست بر آنچه به قضاى تو بر اوليايت گذشت؛ همانان كه آنان را براى خودت و دينت برگزيدى؛ چرا كه نعمت هاى فراوانِ ماندگار و زوال ناپذير و از بين نرفتنى را ـ كه نزد توست ـ براى آنان انتخاب كردى، پس از آن كه با آنان شرط كردى كه از مقامات و زينت اين دنياى پست ، چشم بپوشند، و آنان هم اين شرط تو را پذيرفتند، و دانستى كه به اين شرط ، وفا مى كنند. پس ، آنان را پذيرفتى و مقرّب درگاه خويش نمودى و نامشان را بلند داشتى و آشكارا آنان را ستوده، فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى، و به وحى خويش سرافرازشان نموده، از دانش خود عطايشان كردى.    📚مصباح الزائر : ص 446 نقلاً عن كتاب محمّد بن الحسين بن سنان البزوفري ، الإقبال : ج 1 ص 504 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 104 .  🆔 @moravej_tohid
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀نذار که عادت بکنیم به غربت فراق تو 😭 دنیا می فهمه آخرش باید بیاد سراغ تو 😭 🆔@moravej_tohid
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_سوم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد شیخنا الاستاد، خود، در مورد ورودش به عرصه‌ی عرفان سرگذشتی را تعریف می کرد بدین ترتیب: "در درجه‌ی نخست این شوق به عرفان و ورود به این عرصه در خاندان پدری من توارثی است و ذوق شعری و ادبی و گرایشات عرفانی در میان آباء و اجداد من شدید بوده است و نوشته‌جات و اشعار فراوانی از آن ها به جا مانده که تقریباً همه‌ی آن ها را جمع آوری نموده و در مجموعه‌ای گرد آورده ام که به عنوان میراثی در خاندان خودمان باقی بماند. لذا خود من نیز از سنین ۷ و ۸ سالگی میل شدیدی به مطالعه و شعر پیدا کردم که تا زمانی که دیپلم گرفتم در کتابخانه های سبزوار، دواوین شعرای بزرگ ایران و آثار مهم عرفانی و رمان‌های معروف نویسندگان اروپا و آثار ادبی مهم دنیا را خواندم. از سنین ۱۴ و ۱۵ سالگی بود که این کشش عرفانی در من به طور قوی ظهور کرد. در مهمانی های خانوادگی وقتی اعضای خانواده دور هم جمع می شدند با آن که هم سن ‌و سالان من جدا از بزرگسالان دور هم می نشستند و به صحبت‌ها یا بازی‌های رایج بین همسالان خود می پرداختند، من به اتاقی که کتابخانه ی عمو یا عمه‌ی من در آن جا بود می رفتم و با کتاب ها مشغول می شدم. مثنوی را باز می کردم و تا جایی که حضرت شیخ محمد بلخی اصل داستان را نقل نموده بود می خواندم و می فهمیدم ولی از آن جا که وارد می شد که نتایج عرفانی و قرآنی و تبیین باطنی از بطون قرآن را بیان فرماید، نمی فهمیدم و از این مطلب به شدّت آزرده می شدم و آرزو می کردم که روزی خداوند قدرت فهم این حقایق را به من بدهد. یا غزلیّات حافظ را می خواندم و می دانستم که حضرت شیخ شمس الدین شیرازی منظورش از چشم و اَبرو و خط و خال چیزهای دیگری است ولی نمی فهمیدم و از این جهت نیز آزرده خاطر بودم. بسیار شائق و آرزومند بودم که بر فلسفه ی الهی و حکمت متعالیّه و مبانی عرفان و تصوف مسلط شوم و مسائل عرفانی و مسائلی که مربوط به بطون قرآن و معرفة اللّه و معرفت اسماءالله و حقایق ملکوتی مربوط به عالم آفرینش می شد به طور عمیق و استدلالی و شهودی دریابم و بر آنها احاطه یابم. ۱۷ یا ۱۸ سال بیش نداشتم که دچار بحران ها و سرگشتگی های روحی شدیدی شده بودم و خلائی عظیم را در خود می دیدم و بیشتر اوقات در تنهایی و خلوت می گذراندم: دی خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده‌ست تا صبح بر دیوار ما بی‌خویشتن سر می‌زده‌ست چرخ و زمین گریان شده وز ناله‌اش نالان شده دم‌های او سوزان شده گویی که در آتشکده‌ست بیماریی دارد عجب نی درد سر نی رنج تب چاره ندارد در زمین کز آسمانش آمده‌ست چون دید جالینوس را نبضش گرفت و گفت او دستم بهل دل را ببین رنجم برون قاعده‌ست صفراش نی سوداش نی قولنج و استسقاش نی زین واقعه در شهر ما هر گوشه‌ای صد عربده‌ست نی خواب او را نی خورش از عشق دارد پرورش کاین عشق اکنون خواجه را هم دایه و هم والده‌ست گفتم خدایا رحمتی کارام گیرد ساعتی نی خون کس را ریخته‌ست نی مال کس را بستده‌ست آمد جواب از آسمان کو را رها کن در همان کاندر بلای عاشقان دارو و درمان بیهدست این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو کان جا که افتادست او نی مفسقه نی معبده‌ست تو عشق را چون دیده‌ای از عاشقان نشنیده‌ای خاموش کن افسون مخوان نی جادوی نی شعبده‌ست ای شمس تبریزی بیا ای معدن نور و ضیا کاین روح باکار و کیا بی‌تابش تو جامدست می دانستم که این خلاء وحشتناکی که در روح من ایجاد شده نه با پول و ثروت پر می شود، نه با مقامی از مقام های دنیوی، نه با علمی از علوم رایج در حوزه ها و یا دانشگاه ها، و فقط روحی بی نهایت لازم است که هم چون شتری عظیم الجثّه وارد خانه ی کوچک و محقر این مرغ خانگی شود: مرغ خانه اُشتری را بی خرد رسم مهمانان به خانه می‌برد چون به خانه ی مرغ اُشتر پا نهاد خانه ویران گشت و سقفش اوفتاد و این غزل حضرت مولانا را بسیار دوست داشتم که: در درون من درآ ای آن که از من، من تری تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری اندر آ در باغ تا ناموس گلشن بشکند ز آنک از صد باغ و گلشن خوش تر و گلشن تری تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسن تری وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم و رام وقت ناز از آهن پولاد تو آهن تری چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او نرم گردی چون زمین گر از فلک توسن تری زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشن تری زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست کز برای روشنی تو خانه را روشن تری به راستی در کجا می توانستم به چنین روحی دست پیدا کنم، و این روح متعلق به کدام جسم بود، و این جسم در کدام خانه زندگی می کرد، و این خانه درکدام شهر بود؟ " ادامه دارد .... ‌‌ 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3724🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_چهارم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد: حدود ۱۷ یا ۱۸ سال بیش نداشتم که بعضی روزها به منزل عالم بزرگ سبزوار مرحوم آقا سید فخرالدین افقهی رضوان الله تعالی علیه می رفتم. او از ساعت ۹ تا ۱۰ برای طلاب بحثی فقهی داشت و بعد از آن رفت و آمد عمومی بود و در آخر که مردم می رفتند ۸-۷ نفری از خواص می‌نشستند و صحبت های خاص‌تری مطرح می شد. من هم آرام و ساکت در گوشه‌ای می نشستم و به صحبت هایشان گوش می‌دادم. من می دیدم که پیرمردی لاغر اندام و نحیف در گوشه‌ای می نشیند و با کسی صحبت نمی کند. یک روز فرزند مرحوم افقهی (که مردم سبزوار ایشان را حاج آقا فخر خطاب می کردند) از اصفهان، که در حوزه ی علمیه‌ی آن‌جا تحصیل می کرد، برای تعطیلات به سبزوار آمده بود، و او تعریف می کرد که: در اصفهان استادی دارم به نام آقای اشنی (بر وزن اخوی) که نزد او حکمت و فلسفه می خوانم. چهار سال پیش که به اصفهان رفتم خدمت او مشغول تحصیل شدم، از او درخواست کردم که به من ذکری بدهد، و او دفع الوقت می کرد و حالا بعد از چهار سال به من ذکری داده که " یا حیّ" است. تا این کلمه از دهان او خارج شد ناگاه مثل این که برقی شدید بر بدن آن پیرمرد متصل شده باشد، تکان شدیدی خورد. ولی کسی جز من متوجه تکان او نشد‌. او به سرعت خودش را جمع و جور کرد و در جای خود قرار گرفت، و من نیز بسیار فکرم مشغول شد که چرا او در اثر شنیدن این کلمه دچار چنین عکس العملی شد. از سوی دیگر فهمیدم که از اهل دل و اهل سِرّ می باشد. و باید قلبش باز باشد، چرا که وقتی قلب باز است تا اسمی از اسماءالله بر او بخورد این طور منفعل شده و بی اختیار عکس العمل نشان می‌دهد. در حالی که دیگران که در آن جلسه بودند، همه آدم های متشرعی بودند، ولی شریعتمدارانی که شریعت را با عقلشان دانسته بودند، نه این که با قلبشان چشیده باشند. آری در وجود هر انسان، عقل، کدخدای وجود انسان است، و قلب، کدبانوی وجود او. عقل جای اسلام است و این که انسان تسلیم شود در مقابل ربّ واحد و تسلیم شود در مقابل حقیقت کلمه‌ی لااله‌الاالله، اما قلب جای ایمان است به ربّ واحد، و تا این زن، ایمان به حقیقت کلمه نیاورد، اسلام آن مرد و تسلیم او در مقابل ربّ واحد فایده ی چندانی ندارد. اسلامِ عقل، انسان را تا بهشت جسمانی و حیوانی بالا می برد، ولی ایمان قلب، او را تا بهشت روحانی و بهشت ذات بالا می برد و اگر انسانی خوشبخت و بخت یار بود که مورد عنایت ولیّی از اولیاء خدا واقع شد و صیغه‌ی طلاق آن کدبانوی قلب را جاری کرد و او را از حباله ی نکاح عقل جزئی و وهم خارج کرد، (که انسان مادام که در مرتبه‌ی طبیعت و حیوانیت زندگی می کند، همین عقل جزئی سلطان و فرمانده‌ی قوای وجود اوست و قلب نیز تحت فرمان این عقل است، و سایر قوا فرزندان این زن و شوهرند) و قلب را از مرتبه‌ی طبیعت بالا کشید و به منزل عقل قدسی وارد کرد و او را به نکاح عقل قدسی درآورد، در این جاست که قلب ایمان به حقیقت کلمه می آورد و با تمام وجود تسلیم ربّ واحد می گردد و این جاست که: " دین انسان کامل می گردد، و نعمت خدا بر انسان تمام می گردد، و خدا از چنین اسلامی -که اسلام قلب باشد- راضی است ". ( اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً ) [حضرت استاد رساله‌ای مفصل در مورد همین مساله‌ی اسلام و ایمان و موقعیت این زن و مرد وجود انسان، و این سیر قلب که جوهر سیال وجود انسان است، در مراتب عقل جزئی و عقل قدسی و روح قدسی و سرّ و خفی و اخفاء که جواهر ثابته ی وجود انسان هستند، نگاشته است به نام حکمت حیّ.] ◀️ ادامه دارد... ‌‌ 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3725🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌸🌸🌸🌸 🍃 آداب زندگی پیامبر (ص) «باب دوم، آداب معاشرت» ✨امام صادق (ع) به بحر سماء فرمود : ای بحر! اخلاق خوب باعث خوشحالی می شود؛ سپس ایشان حدیثی را بیان فرمود که : پیامبر (ص) دارای اخلاقی نیکو بود. ✨قطب راوندی روایت کرده است، که پیامبر (ص) به بزرگ و کوچک سلام می کرد. ✨در مکارم اخلاق آمده است که، هر گاه پیامبر (ص) سه روز یکی از برادران مؤمن خود را نمی دید، جویای حال او می شد و اگر آن شخص در سفر بود، برایش دعا می کرد و اگر که نرفته بود، به دیدارش می رفت و اگر مریض بود، او را عیادت می کرد. 📚 کتاب سنن النبی (ص)، علامه طباطبایی (ره) https://eitaa.com/moravej_tohid/3726 🆔 @moravej_tohid