eitaa logo
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
128 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
817 ویدیو
5 فایل
جهت ارسال عکس،مطلب وهرگونه نظر وپیشنهاد با مادر ارتباط باشید مدیریت @Alamdar83_313 ⚘کپی مطالب باذکر "صلوات" بلامانع است⚘ تاسیس کانال ۳ مرداد ۱۳۹۸ شبهای جمعه فصل تابستان،مزار شهدای گرانقدر روستای امامه بالا،ساعت ۲۲
مشاهده در ایتا
دانلود
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۶۸) سید عبدالکریم کشمیری/۱۳۶۰ق🦋 🌿تحول من به دست یک چوپان روستایی رخ داد: مردی ملکوتی به نام ؛ کسی که در جوانی با شنیدن صدای حالی عجیب بر وجودش مستولی شده بود و چوپانی را رها کرده بود و به دنبال علم و معنویت از اصفهان به اشرف آمده بود. ۷ ساله که بودم ، در کوچه های مشغول بازی کردن بودم که او صدایم زد و گفت نزدیکش بروم نگاهی به صورتم کرد و گفت:" در سرت نور هست. با بچه ها بازی نکن به درد بازی کردن نمیخوری ."پدرم در همان کودکی عمامه ای به سرم گذاشت و مرا به مدرسه جدم فرستاد. 🌿در بین استادانم جوانی بود که نام داشت. نزد او بخشی از کتاب رسائل را خواندم. هم من را به خدمت حواله کرد. عجیب آنکه این رخداد مصادف شد با پیکی که از طرف خود با صدایی پر از گرمای صمیمیت گفت:" استاد می گوید در سرش نور هست" آنچنان به من محبت نشان می‌داد که چشم‌ه های امید در وجودم جوشیدن می گرفت و تا آنجا شیفتگی ام به او زیاد شده بود که هر گاه به حضورش مشرّف می شدم غم و غصه هایی را که همچون خار بر دلم خلیده بود به کلی فراموش می کردم. آنچنان رابطه پرمهری میان من و او حاکم شده بود که یک بار که نزد او از علاقه ام به خرمای دری سخن گفتم در کمال حیرت دیدم عصر آن روز این پیرمرد که نزدیک ۸۰ سال سن داشت برای جوان ۱۹ ساله ای به بازار رفته و خرما خریده بود. وی عصا زنان با آن بیماری عطش طاقت فرسایی که آرامش نمی گذاشت، در خانه‌مان آمد و در مقابلم با لبخندی ملیح ایستاد و در حالی که دست در قبایش میکرد خرمای مورد علاقه ام را به من تعارف کرد. دیگر او را خویش می دانستم و از عمیق‌ترین زاویه‌های هستی ام شیفته اش شده بودم. 🌿عصرهای جمعه که در منزلش دعای سمات و برگزار می‌کرد،روضه خوانی را انتخاب می‌کرد که مقید باشد از روی خط به خط بخواند تا در مجلس ذره‌ای خلاف نقل های معتبر خوانده نشود. خودش هم انتهای مجلس می نشست و با صدای بلند در مصائبی که از روی خوانده می‌شد گریه می‌کرد. شاگردان هم از ترس اینکه در همان حال که در انتهای مجلس است کفش هایشان را جفت و تمیز کند آنها را زیر بغلشان می زدند و همراه خود داخل مجلس می‌بردند؛ چرا که او احترام خاصی به زوار و اهل مجلس میگذاشت و خودش در انتهای مجلس کف زمین می نشست و تک‌تک کفش ها را جفت می کرد. 🌿 او عالم جامعی بود که بزرگانی همچون که خود از شاگردان و از خط درخشان معنویت بود و بعدها به مرجعیت گسترده‌ای در جهان تشیع رسید در مجلس حاضر می‌شدند. هم پیش از مرجعیت در جلسات جمعه های او حاضر می شد. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃