💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت ۶۸)
سید عبدالکریم کشمیری/۱۳۶۰ق🦋
🌿تحول من به دست یک چوپان روستایی رخ داد: مردی ملکوتی به نام
#شیخ_مرتضی_طالقانی؛ کسی که در جوانی با شنیدن صدای #قرآن حالی عجیب بر وجودش مستولی شده بود و چوپانی را رها کرده بود و به دنبال علم و معنویت از اصفهان به #نجف اشرف آمده بود. ۷ ساله که بودم ، در کوچه های #نجف مشغول بازی کردن بودم که او صدایم زد و گفت نزدیکش بروم نگاهی به صورتم کرد و گفت:" در سرت نور هست.
با بچه ها بازی نکن به درد بازی کردن نمیخوری ."پدرم در همان کودکی عمامه ای به سرم گذاشت و مرا به مدرسه جدم فرستاد.
🌿در بین استادانم جوانی بود که
#شیخ_محمدتقی_بهجت نام داشت. نزد او بخشی از کتاب رسائل #شیخ_انصاری را خواندم. #شیخ_مرتضی هم من را به خدمت #سیدعلی_قاضی حواله کرد.
عجیب آنکه این رخداد مصادف شد با پیکی که از طرف خود #سیدعلی_قاضی با صدایی پر از گرمای صمیمیت گفت:" استاد می گوید #سیدعبدالکریم در سرش نور هست"
آنچنان به من محبت نشان میداد که چشمه های امید در وجودم جوشیدن می گرفت و تا آنجا شیفتگی ام به او زیاد شده بود که هر گاه به حضورش مشرّف می شدم غم و غصه هایی را که همچون خار بر دلم خلیده بود به کلی فراموش می کردم. آنچنان رابطه پرمهری میان من و او حاکم شده بود که یک بار که نزد او از علاقه ام به خرمای دری سخن گفتم در کمال حیرت دیدم عصر آن روز این پیرمرد که نزدیک ۸۰ سال سن داشت برای جوان ۱۹ ساله ای به بازار رفته و خرما خریده بود.
وی عصا زنان با آن بیماری عطش طاقت فرسایی که آرامش نمی گذاشت، در خانهمان آمد و در مقابلم با لبخندی ملیح ایستاد و در حالی که دست در قبایش میکرد خرمای مورد علاقه ام را به من تعارف کرد. دیگر او را #پدر خویش می دانستم و از عمیقترین زاویههای هستی ام شیفته اش شده بودم.
🌿عصرهای جمعه که در منزلش دعای سمات و #روضه برگزار میکرد،روضه خوانی را انتخاب میکرد که مقید باشد از روی #مقاتل خط به خط بخواند تا در مجلس ذرهای خلاف نقل های معتبر خوانده نشود. خودش هم انتهای مجلس می نشست و با صدای بلند در مصائبی که از روی #مقاتل خوانده میشد گریه میکرد. شاگردان هم از ترس اینکه در همان حال که در انتهای مجلس است کفش هایشان را جفت و تمیز کند آنها را زیر بغلشان می زدند و همراه خود داخل مجلس میبردند؛ چرا که او احترام خاصی به زوار و اهل مجلس میگذاشت و خودش در انتهای مجلس کف زمین می نشست و تکتک کفش ها را جفت می کرد.
🌿 او عالم جامعی بود که بزرگانی همچون #سیدمحسن_طباطبایی_حکیم که خود از شاگردان #سیدسعید_حبوبی و از خط درخشان معنویت #ملاحسینقلی بود و بعدها به مرجعیت گستردهای در جهان تشیع رسید در مجلس حاضر میشدند.
#سیدابوالحسن_اصفهانی هم پیش از مرجعیت در جلسات جمعه های او حاضر می شد.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃