#روایت_مادرانه «یکم»
« طلبه بسیجی مدافع امنیت , 26 آبان ماه به همراه برادرش محمد برای آرام سازی یکی از محلات تهران رفته بودند که اغتشاشگران در مسیر حرکت کاروان موتوری بسیج ، روغن ریخته و باعث زمین خوردن بسیجیان شدند .
حسن و محمد بر زمین افتاده و چند متر روی زمین کشیده می شوند که محمد دچار آسیب سمت راست بدن و پارگی تاندوم دست می شود ؛ حسن نیز به شدت آسیب می بیند .
در بیمارستان عمل دست محمد انجام و پس از دو روز مرخص می شود اما حسن به دلیل شدت جراحات ناشی از شکستن قفسه سینه و فشاری که به قلب آمده و نیز شکستگی پهلو و ضربه به اعضای داخلی بدن، به ICU منتقل و پس از 21 روز در کما بودن ، به #شهادت می رسد .
تشییع باشکوه این جوان 21 ساله در 21 آذر٬
مسیر مصلی قدس به سمت #حرم حضرت
معصومه(س) هر انسانی را غافلگیر می کند .
ادامه دارد....
#شهید_مختارزاده
#عند_ربهم_یرزقون
#روایت_مادرانه
@moridanoshohada❤️
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
#روایت_مادرانه «دوم» ❇️ داخل که می شوی مادر #شهید برمی خیزد و پس از روبوسی می گوید بفرمایید #میهما
#روایت_مادرانه «سوم»
❇️ دلدادگی
📝 کلاس چهارم زندگینامه #شهدا را خوانده و در انشائی نوشته بود که:( آرزو دارم #شهید شوم)؛ اون موقع وقتی خواندم خیلی گریه کردم.
✅ برادرانه ❤️
🍀 چهار سال بعد از #حسن خواهرش به دنیا آمد؛ حسن خیلی دوستش داشت؛ مدرسه شان کنار هم بود؛ از همان روز اول ابتدایی تا قبل از #شهادت خواهرش را مدرسه می برد و می آورد الان هم خواهرش از نظر روحی شکسته شده است.
✅ همه فن حریفی
✔️ خیلی استعداد داشت؛ چند تا کار رو با هم انجام می داد، من اصلا با درس هاش کاری نداشتم نخونده نمره هایش ۲۰ بود.
از ۱۵ سالگی در کنار فعالیت های اجتماعی و بسیج، دوره های مقدماتی و تکمیلی هلال احمر، امداد و نجات، چتربازی و راپل(صخره نوردی با طناب) را پشت سر هم گذراند.
✅ قهرمانی 🥇
🏆 پسرم هفت مدال ورزشی و کارت بین المللی نجات غریق داشت.
استاد ورزش های رزمی بود؛ چهار مدال طلا، دو نقره و یک برنز از مسابقات رزمی و جوجیتسو سبک برزیلی داشت.
دوره غواصی را گذرانده بود و کارت بین المللی نجات غریق داشت و این دوره ها را آموزش می داد.
✅ خود اتکایی
🏵 از کلاس دهم از نظر مالی روی پای خودش ایستاد و برای خودش درآمد داشت؛ دوره «ام دی اف» و سقف کاذب را گذراند حتی می خواست زیرزمین منزلمان را سقف کاذب نصب کنه.
ادامه دارد...
#شهید_مختارزاده
#عند_ربهم_یرزقون
#روایت_مادرانه
@moridanoshohada❤️
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
#روایت_مادرانه «چهارم» ✅ سرمایه عمر نمی خوابید مگر از شدت خستگی (الان میگم که مادر, مثل اینکه تو
#روایت_مادرانه «پنجم»
🕋 رمز بندگی و #شهادت
مردم از عبادت هایش سوال می کنند می گویم همان که آیت الله بهجت می فرمود «انجام واجبات و ترک محرمات» را انجام می داد و اخلاق و رفتار خوب و سخاوت داشت.
✅ خیرخواهی
#شهید_مختارزاده دوست داشت همه را در کار خیر شریک کند،
دوست داشت همه را هم در کار خیر شریک کنه؛ وقتی می خواست هیات برود با دوستش تماس می گرفت می گفت میایی؟ اگر می گفت نه؛ به شوخی و خنده می گفت : من می خواستم هدایتت کنم، نشد و با نفر بعدی تماس می گرفت
✅الجار ثم الدار ...
در بیمارستان هم به فکر دیگران بود
وقتی به بیمارستان منتقل شده، به هوش بوده؛ پرستار می گفت: چقدر شوخ طبع بود زیرا همزمان با فرزند شما یک خانم باردار را آوردند #حسن به پرستار می گوید اول به این خانم رسیدگی کنید انگار یقه من را گرفته، پرستار هم به وی می گوید تو به فکر خودت باش ما به اون می رسیم.
بیهوشی مصنوعی بهش تزریق کردند؛ روز اول دست و پای طرف چپ بدنش حرکت داشت اما دیگه هوشیاری کم شد و به هوش نیامد.
🌹 #رفیق_شهیدم
همه دوستانش خوب بودند
در بیمارستان دوستانش فوج فوج می آمدند؛ کارمندان بخش و حتی پدرش تعجب کرده بودند؛ همه دوستانش هم خوب و مذهبی بودند حتی از نظر ظاهر و عقیده مانند هم بودند؛ انگار همدیگه رو پیدا کرده بودند.
✅ وفای به عهد
خانم دادخواه با ۱۶ سال سابقه مامایی می گوید هر روز حتی نیمه شب که شیفت کاری من تمام می شد #حسن دنبال من می آمد؛ یک بار موقع برگشت دیدم در خودرو خوابیده گفت: مامان دیگه نرفتم خونه گفتم منتظرت بشم تا بیایی؛ حالا مدام فکر می کنم بروم بیمارستان به #حسن زنگ بزنم بگم دنبال من میایی؟…
ادامه دارد....
#عند_ربهم_یرزقون
#حسن_مختارزاده
#روایت_مادرانه
@moridanoshohada❤️