💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت ۷)
درویش🦋
🌿 گوشه ای در کنار گذرگاه وادی السلام انتظارش را میکشیدم.
گام به گام که از تبریز عازم #نجف شده بود، با او بودم.
زیرِ دستان استادان خبیری پرورش یافته بود؛ اما مسیری طولانی درپیش داشت....
طالعی بس عظیم در سریرت سرنوشتش مشاهده میکردم.
🌿راه او تفاوت مهمی با خانقاه و مریدان و صوفیانِ ملعون داشت؛ مسیرِ او، مسیر جامعیت و فقاهت و تعبد بود. گویا خمیره ی او را به گونه ای شکل داده بودند که قرار بود از #صدر_اسلام تا آن دم، عارفی به جامعیت او نیامده باشد.
🌿نخستین نقطه ای را که گنبد درخشان دیده می شد، به عنوان کمینگاهِ ربودنش انتخاب کردم.او را میشناختم، نشانم داده بودند. از بلندی عاقبتش، در خویش احساس شرمندگی و شکستگی کردم؛ اما رسالتم را به یاد آوردم؛ رساندن او به دامان #عالمی که باید مدتی را نزد او می گذراند.
🌿 وقتی به نخستین نقطه تلاقی با حرم و گلدسته رسید، زیرلب مکرر می گفت: #السلام_علیک_یا_اباالحسن یا امیر المومنین.
خودش نمیدانست که چه خوشامدی به او میگویند. نباید هم آگاه میشد. اگر میدانست که خودشان او را خواسته اند، لایه های حجاب خودخواهی اش کِدرتر می شد.
🌿 #سید علی به ساحل سرزمین فنا وارد شد و گام های استوارش را به سوی سرنوشتی بی بدیل برداشت. هفت دریا آتش و هفت آسمان مجاهده درپیش داشت. من در دوران حیاتم، هیچگاه #عشق را این چنین مجنون ندیده بودم. منتظر در انتظار کسی ایستاده باشد تا او را در آتش خویش بسوزاند.
کمتر از کم و شاید یک بار بود که می دیدم.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃