eitaa logo
کشکول کودک و نوجوان
325 دنبال‌کننده
270 عکس
84 ویدیو
50 فایل
شعر و قصه کودک و نوجوان، چیستان‌های قرآنی و مهدوی، روش‌های انتقال آموزه‌های دینی به کودکان و نوجوانان، نظریه‌پردازی دینی و تربیتی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنرانی در مسجد👆 امام حسین علیه السلام شهر دیزیچه اصفهان با موضوع زمان‌شناسی، مساله‌شناسی و مشکل‌گشائی پنجشنبه ۱۷. ۴. ۱۴۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم پایِ درسِ امام جواد(ع) عنوانِ درس: در مسیرِ سلوک روایت: مَن أصغی إلی ناطِقٍ فقَد عَبَدَهُ، فإن کانَ النّاطِقُ یؤَدّی عَنِ اللّه عَزَّوجلَّ فقَد عَبَدَ اللّه، و إن کانَ النّاطِقُ یؤَدّی عنِ الشَّیطانِ فقَد عَبَدَ الشَّیطانَ. برگردان: کسی که به سخنگویی گوش دهد، به تحقیق او را پرستش کرده، پس اگر آن سخنگو از خدا سخن گوید، خدا را پرستیده و اگر سخنگو از زبان ابلیس سخن گوید، به تحقیق شیطان را پرستیده است. منبع: (تحف العقول، ص ۴۵۶). سروده در مسیرِ سالکانِ راه باش سالکانِ را در عمل همراه باش این سلوک آید تو‌ را از عقل و هوش چون نگهبانی کنی بر چشم و گوش هر که گوشش را به یک ناطق سِپُرد از خدایش گر بگوید بهره برد حرفِ شیطان را اگر آرد به لب جان او‌ افتد بسی در تاب و تب مالکش شیطان شد و او بَرده است این چنین‌ او را پرستش کرده است مرتضی دانشمند شهادت جواد الائمه؛ امام محمدِ تقی علیه‌السلام بر همه سروران تسلیت باد. خداوندا ما را به جواد الائمه ببخش و عافیت و سلامت و نعمتت را شامل حالِ ملتِ ما بگردان! @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
انگیزه دروغ‌گوئی کودکان دو ساله و...
سپاس از دوست عزیز جناب آقای علی هاشمی نشلجی به خاطر ارسال کلیپ پنجمین راه بهشت
ِ بسم الله الرحمن الرحیم پای درس امام باقر علیه‌السلام عنوان درس: محبوب‌ترین موجود متن: قَال الباقر علیه السلامَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَا أُکْمِلُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَی وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ. (منبع: بحارالأنوار، ج ۱، ص ۹۵). برگردان به فارسی: آن گاه که خداوند خرد را آفرید، به سخنش در آورد، آن گاه گفتش: بیا! آمد، فرمودش: باز گرد! باز گشت. فرمودش: به عزت و جلالم سوگند! آفریده‌ای محبوب‌تر نزد خود از تو نیافریده‌ام.بین کسانی که دوستشان دارم تو را به کمال می‌رسانم. تنها تو را فرمان می‌دهم و تنها تو را باز می‌دارم و با تو پاداش(و کیفر) می‌دهم. سروده طرح انسان را خدا وقتی کشید در سرش عقل و خِرَد را آفرید پس بفرمودش: به سوی من بیا! آمد آن‌جایی که فرمودش خدا بعد از آن گفتش که حالا بازگرد! تا کنی با جهل و نادانی نبرد بعد از آن فرمود رب العالمین خالق هفت آسمان و این زمین می‌خورم سوگند بر عِز و جَلال بر دو وصف خود؛ خدای متعال هر که نیکو در دل و جان بنگرد من نکردم خلق بهتر از خِرَد با تو من پاداش و کیفر می‌دهم مژده بر دستِ پیمبر می‌دهم سالکان را با تو واصل می‌کنم دوستان را با تو کامل می‌کنم مرتضی دانشمند شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام؛ شکافنده دریای دانش‌ها بر جویندگان دانش و پویندگان بینش، تسلیت باد! @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم پدر و پسر رو به پسر کرد و برای چندمین بار نگاهش کرد.تا کنون این‌طور به اسماعیل نگاه نکرده بود. زیباتر از همیشه در چشمش آمد.حس کرد چه قدر او را دوست دارد؛ بیشتر از همیشه...پس از سال‌ها آرزو و انتظار،خداوند پسر را به او داده بود. دلش نمی‌آمد از او دل بکند حتی برای یک لحظه. نمی‌دانست چه کند. دست برشانه‌اش گذاشت و گفت: پسرم! اسماعیل به چهره پدر نگاه کرد.در چشمان پدر چیزی را دید.انگار از او تقاضایی داشت. گفت:بله پدر! ابراهیم خوابی را که سه شب پشت سر هم دیده بود به یاد آورد.دست و پای اسماعیل را بسته بود، کارد را بر گلویش گذاشته بود و... خواب را آن طور که دیده بود نمی‌توانست تعریف کند ولی باید تعریف می‌کرد تا پسر را برای انجام فرمان خداوند آماده کند. دوباره گفت: پسرم! -بله پدر! -خواب دیدم کاردی دردست دارم، آن را بر گلوی تو می گذارم و ... ادامه خواب را با سختی برای پسر تعریف کرد.اسماعیل فرزند زیرک ابراهیم می‌دانست خواب‌های پیامبران راست است.پدرش پیامبر بود و آن‌چه را در خواب دیده بود باید انجام می‌داد.ولی این چه خوابی بود؟ چرا باید کارد را بر گلوی اسماعیل می‌گذاشت و.... آیا می‌توانست این کار را بکند؟ اسماعیل دلش به حال پدر سوخت. او را دلداری داد و گفت:پدر! آن‌چه را خداوند به تو فرمان داده انجام بده!خواهی دید که من در اجرای فرمان خداوند به خواست او صبر خواهم کرد... *** هر چه کارد را می‌کشید، نمی‌برید. انگار به جای گلوی اسماعیل بر سنگی گذاشته بود.نفس‌زنان و عرق‌ریزان سر به آسمان بلند کرد و صدا زد: خدایا...! ‌کمکم کن! من که می‌خواهم فرمان تو را بِبَرَم. چرا کارد از من فرمان نمی‌بَرَد و نمی‌بُرَد؟ فرشتگان به زمین نگاه می‌کردند و لبخند می‌زدند. خدا به ابراهیم گفت: تو فرمان مرا بُردی و از امتحان سربلند بیرون آمدی.اکنون به آن طرف نگاه کن! ابراهیم سر برگرداند و نگاه کرد.میشی را دید. میشی را که تا آن روز هرگز ندیده بود. - خدایا این میش کجا بود؟ از زمين رویید یا از آسمان آمد؟! - میش فدای اسماعیل توست.. -فدای اسماعیل؟! اسماعیل برخاست.پدر و پسر به یکدیگر نگاهی کردند و هم‌دیگر را در آغوش گرفتند. خدا از هر دوی آنها راضی بود.از آن روز خداوند به همه کسانی که به مکه می‌روند فرمان داد تا در روز عید قربان پا جای پای ابراهیم بگذارند، یاد او را گرامی بدارند و برای کمک به گرسنگان و بینوایان گوسفند قربانی کنند. (مرتضی دانشمند) آخرین ویرایش ۳۱. ۳. ۱۴۰۰ منبع: سوره صافات ۱۰۱ تا ۱۱۰ پس او را به پسرى بردبار (اسماعيل) بشارت داديم. پس چون پسر با او به حد كار و كوشش رسيد، گفت: اى فرزند خردسالم، من مرتب در خواب مى‏بينم كه تو را سر مى‏برم ، پس بنگر چه نظر مى‏دهى. گفت: اى پدر، آنچه را مأمور مى‏شوى انجام ده، كه به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت.پس چون هر دو تسليم (فرمان خدا) شدند و پسر را بر پيشانى بيفكند، ما او را ندا درداديم كه اى ابراهيم حقّا كه تو خوابت را تحقق بخشيدى(ما ایمان تو را آزمودیم، نمی خواستیم پسرت را بکشی)، ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى‏دهيم. روز عرفه و روز عید قربان بر همه کسانی که برای رسیدن به معرفت معبود، تیغ قربانی به دست گرفته، بر گلوی دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها می‌گذارند و در مسلخ عشق قربانی می‌کنند مبارک باد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم دل‌دادگی گفت پدر:دیده‌ام در دل رویای شب؛ تیغ‌به‌کف می‌بُرَم آه گلوی تو را گفت پسر با پدر: هرچه که فرموده حق صبر توانم بر آن گر شودم سر جدا تیغ کشید آن پدر بر گلوی آن پسر آه نگفت هیچ هیچ هیچ نیامد صدا تیغ پدر تیز بود شد گلو اما چو سنگ تیغ، تمرد نمود گفت:خدایا! چرا!؟ گفت خدایش به او: تیغ اگر می‌بُرَد اَمرِ مَرا می‌بَرَد نیست به امر شما قصد من از خواب تو کشتن فرزند نیست بلکه ز دل بگذری جای من است این سرا                 (مرتضی دانشمند) آخرین ویرایش؛ چهارشنبه‌ ۳۰ تیر ۱۴۰۰ عید قربان مبارکتان! 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
سوپر اپلیکیشن مذهبی با عنوان «دردانه» رونمایی شد. 🔹در این نرم‌افزار بیش از 20 هزار کارتون ایرانی، صوت آموزشی و سرگرمی، کتاب‌های متنوع و بازی‌های آنلاین و غیرآنلاین، با نگاه به و ، ممیزی و گردآوری شده است. 🔹این نرم‌افزار اندرویدی اولین استارتاپ ایرانی است که درصدد است جامع نیازمندی‌های کودک شیعی و والدین آنها _اعم از آموزش، سرگرمی، کالاها و خدمات موردنیاز و ... _ را در محیطی عاری از تهاجم‌فرهنگی و با نگاه اسلامی_ایرانی برطرف سازد. ✅دردانه؛ جامع ترین نرم افزار فرهنگی- مذهبی 👈نسخه اندروید: doreshia.com/dordaneh.apk
بسم الله الرحمن الرحیم جامی لبریز از گناه متوکل ۱ خلیفه مغرور و مقتدر عباسی بر تخت زرین تکیه داده بود و به میز رو به رویش نگاه می کرد، نگاهش به انواع نوشیدنی ها، شیرینی ها و معجون های معطری می افتاد که پیش خدمت های کاخ از صبح بر میز چیده بودند.گاهی جام بلورین شراب را بر می داشت،به لب هایش نزدیک می کرد، جرعه ای سر می کشید، آن را در سینی زرین می گذاشت و حرف های عجیب و غریب و غرور آمیز می زد. -منم بزرگ بزرگان، امیر امیران، حاکم بر پادشاهان، سرکوب کننده سرکشان و مخالفان، بزرگ ترین خلیفه جهان، متوکل خلیفه عباسی، خلیفه دوران. درباریان دست به احترام ایستاده بودند و گوش به فرمان بودند. می دانستند وقتی خلیفه مست می شود آنها فقط باید ساکت بایستند و با تکان دادن سر حرف هایش را تایید کنند و احسنت احسنت بگویند. خلیفه آن روز بسیار شاد و سر حال بود.دوست داشت جشنی که به مناسبت سرکوب شدن دشمنانش گرفته هر چه با شکوه تر برگزار شود.همه چیز طبق میلش پیش می رفت. اما هنوز احساس می کرد که مجلس چیزی کم دارد. دائم به در کاخ نگاه می کرد و منتظر آمدن کسی بود.فرمان داده بود امام علی النقی(ع) را هر طور شده به مجلس او بیاورند. یک دفعه خدمتکار مخصوص خلیفه جلو آمد، تعظیم کرد و گفت: -سرورم، علی بن محمد۱ به دربار آمدند. متوکل گفت:بگویید به مجلس در آید که مدت هاست منتظر چنین فرصتی بوده ام. حتما در بزم ما شرکت کرده و به ما بسیار خوش خواهد گذشت. گر چه معلوم نیست به او خوش بگذرد. چرا که ناچار خواهد بود دست از زهد بر داشته و مثل ما لب به جام بزند.در آن صورت همه پیروانش را از دست خواهد داد. امام هادی وارد شد. بر کسانی که در مجلس بودند نگاه و سلامی کرد. متوکل با دیدن امام از جا بر خاست و از او خواست که در کنارش بنشیند. امام نزدیک متوکل نشست. متوکل لبخندی زد و گفت: - مجلس بزمی داشتیم، فرمان داده بودیم شما هم در این بزم با ما باشید تا شادی ما و شما کامل شود.هر چند می دانیم شما در مجالسی که آن را گناه می دانید شرکت نمی کنید. برای همین فرمان آوردن شما را دادیم.بعد هم جامی پر کرد و به امام تعارف کرد. امام نگاهی به متوکل کرد و گفت: تا کنون قطره ای از آن نخورده ام و پوست و گوشتم با آن آشنا نیست.از این پس هم نخواهم خورد. -ولی در مجلس ما حتما باید بخوری. -هرگز نخواهم خورد. متوکل لحظه ای سکوت و به اطراف نگاه کرد.همه نگاه ها به او و امام دوخته شده بود. تا کنون کسی در برابر فرمان او نه نگفته بود.متوکل که نمی دانست چه کند گفت:پس شعری بخوان و ما را خوش حال کن. امام فرمود اندک شعر می خوانم. -همان اندک را بخوان. امام نگاهی به کاخ با شکوه متوکل و برج بلندی که ساخته بود کرد و اشعاری را خواند: کاخ ها سازند بر بالای کوه غرفه های سبز و زیبا با شکوه کاخ سنگی شان ولی سودی نداد تاجشان با مرگشان از سر فتاد در جهان خوردند و نوشیدند اگر این زمین هم خورد از آنها بیشتر پس چه شد آن قدرت و آن زورها پاسخی داد این زمین، در گورها زندگی کردند با نیرنگ ها چهره هاشان مانده زیر سنگ ها... یک دفعه دست متوکل لرزید، جام از دستش بر زمین افتاد و شکست، اشک بر گونه هایش غلطید و مستی از سرش پرید. متوکل فرمان داد تا امام را با احترام به خانه باز گردانند. منبع: بحارالأنوار، ج ۵۰ ، ص ۲۱۲ پرداخت داستانی و ترجمه منظوم اشعار مرتضی دانشمند =========== ۱ .متوکل خلیفه عباسی. ۲ .علی بن محمد نام امام دهم که به آن حضرت علی النقی و امام هادی(ع) هم می گویند. 🌸🌺🌸🌸🌺🌸🌺🌺🌸🌸🌺🌸 میلاد با سعادت هدایتگر امت؛ حضرت امام هادی علیه السلام بر جویندگان راه و پویندگان مسیر هدایت گرامی باد. 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم پایِ درسِ امام هادی علیه السلام عنوانِ درس: تصمیمِ جدی بر جبرانِ گذشته متن روایت: اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأَخذِ تَقدیمِ الحَزمِ برگردان: به جای حسرت و اندوه برای عدم موفقیت‌های گذشته، با گرفتن تصمیم و اراده قوی جبران کن. (میزان الحکمة، ج. ۷، ص ۴۵۴) سروده مخور حسرت بر آن‌چه پیش از این بود مگو هرگز چرا بختم چنین بود به جایِ غصه خوردن بر گذشته چنان طرحی بزن که بهترین بود مرتضی دانشمند @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم هُمایِ رحمت "علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را" تو چنان که آفتابی همه گرمی و صفا را "برو ای گدایِ مسکین درِ خانه‌ی علی زن" نه فقط نگینِ شاهی، دهدت علی، خدا را "دل اگر خدا شناسی همه در رخِ علی بین" در خانه یتیمان تو ببین، صفا صفا را زن بی پناه و گریان به جز از علی که جوید؟ ز ستم رها شود او چو رساندش ندا را به دو چشمِ خون فشانت اگرش صدا زنی تو به ندای "یا علی" او بنوازد آشنا را مرتضی دانشمند 🌺🌺🌺🌺 عید غدیر بر شما غدیریان و خانواده محترمتان، مبارک باد. 💐 🌺 🌺 🍀 🍀 🌺 🌻 🌻 🌺 🌻 🌻 🌺 🌻 🌻 🌺 🌻 🌻 🌺 🌻 🌻 🌺 🌻 🌻 🌺 🌻 🌻 🌺 🌻 🌻 🌺 @mortezadanehmand mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم حَلُّ‌المسائل🌻 دینِ تنها، کشتیِ بی‌ناخداست⛴ انتخابِ ناخدایش، با خداست دین‌تان، امروز کامل می‌شود با علی، حَلُّ‌المسائل می‌شود مرتضی دانشمند 📖 اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً(مائده/ ۳). امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم. 📚 در روایات فراوانی که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده صریحا آمده که این آیه در روز غدیر خم و در پی ابلاغ ولایت علی(ع) نازل گردید، از جمله: دانشمند معروف سنی ابن جریر طبری در کتاب ولایت از زید بن ارقم صحابی معروف نقل می‌کند که این آیه در روز غدیر خم در باره علی ع نازل گردید. تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۲۶۴. عید غدیر بر شما غدیریان و خانواده محترمتان، مبارک باد. 🌻 🌺 🌻 🌻 🌻 🌺 🌺 🍀 🌺 🌺 @mortezadanehmand mortezadaneshmand.blogfa.com
دوروز نشده انیمیشن طرح صیانت رو هم ساختن 👇
بسم الله الرحمن الرحیم پای درس امام موسی کاظم علیه السلام همراهی خداوند با سخاوتمندان متن روایت: عن موسی بن جعفر (ع): السَّخِيُّ الْحَسَنُ الْخُلُقِ فِي كَنَفِ اللَّهِ لَا يَتَخَلَّى اللَّهُ عَنْهُ حَتَّى يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا سَخِيّاً وَ مَا زَالَ أَبِي يُوصِينِي بِالسَّخَاءِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ حَتَّى مَضَى. برگردان: سخاوتمندِ خوش‌خو همواره در پناه خداوند است و خداوند از او دست بر ندارد تا به بهشتش در آورد و خداوند هیچ پیامبری را بر نینگیخت جز آن که سخاوتمند بود و پدرم نیز تا زمانی که از دنیا رفت همواره مرا به سخاوت و خوش‌خلقی توصیه می‌کرد. منبع: تحف العقول، ص ۴۱۲. سروده هر آن کس شد سخاوتمند و خوش‌خو خدا دارد نظر پیوسته در او چه خوش باشد مسیرش، سرنوشتش خدایش می‌برد آخر بهشتش خدا پیغمبران را چون بر انگیخت سخاوت را درون جانشان ریخت شنو این نکته از موسی‌بن‌جعفر صدف، گویی میانش دُرّ و گوهر که تا پایان عمر خود به عادت پدر می‌داد پندم بر سخاوت مرتضی دانشمند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میلاد امام موسی کاظم علیه السلام بر ره‌پویان راه هدایت و سالکان طریق استقامت فرخنده باد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
*بسم الله الرحمن الرحیم* *پای درس امام موسی بن جعفر علیه السلام* *ده درس کوتاه* إمام كاظم عليه‌السلام: ۱. هر کسی که دو روزش مساوی باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است. مَنِ استَوی‌ یوماهُ فَهُوَ مَغبُونٌ (بحار الأنوار، ج. ۷۸، ص. ۳۲۶، ح. ۵) ۲. خسارت دیده و ورشكسته كسی است كه عُمْر خود را هر چند به مقدار یك ساعت هم كه باشد بیهوده تلف كرده باشد. اَلْمَغْبُونُ مَنْ غَبِنَ عُمْرَهُ ساعَة. (نزهة الناظر و تنبیه الخاطر حلوانی: ص ۱۲۳، ح ۶.) ۳. برای هر چیزی دلیلی باید، و دلیل خردمند تفکر است و دلیل تفکر خاموشی. لِکُلِّ شَیءٍ دَلِیلٌ وَ دَلیلُ العَاقِل التَّفَکُّر، وَ دَلیلُ التَّفکُّرِ الصُمت. (تحف العقول، ص. ۴۰۶) ۴. هر كه زبانش صادق باشد کردارش پاکیزه است. مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكی عَمَلُهُ. (تحف العقول: ص ۳۸۸، س ۱۷) ۵. هر كه به دوستان و خانواده اش نیكی و احسان كند، عمرش طولانی خواهد شد. مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإخْوانِهِ وَ أهْلِهِ مُدَّ فی عُمْرِهِ. (تحف العقول: ص ۳۸۸، س ۱۷) ۶. فراوانی غصّه، موجب پیری است. كَثرَةُ الهَمِّ یورِثُ الهَرَمِ. (تحف العقول: ص ۴۰۳) ۷. دَغَلکاری و آزاررسانی، از اخلاق مؤمنان نیست. لَیسَ مِن أخلاقِ المُؤمِنینَ الغِشُّ ولَا الأَذی. (الكافی: ج ۸ ص ۱۲۶ ح ۹۵) ۸. خداوند عز و جل بنده پُر خوابِ بیكار را دشمن می دارد. إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ یبغِضُ العَبدَ النَّوّامَ الفارِغَ. (الكافی: ۵ / ۸۴ / ۲) ۹. بد شخصی است آن كه دارای دو چهره و دو زبان می باشد(كه در پیش رو چیزی گوید و پشت سر چیز دیگر) بِئْسَ الْعَبْدُ یكُونُ ذاوَجْهَینِ وَ ذالِسانَینِ. (تحف العقول: ص ۲۹۱) ۱۰. از ما نيست كسى كه هر روز، به حساب اعمال خود رسيدگى نكند تا اگر ديد كار نيك كرده است، از خداوند بيشتر بخواهد و اگر كار بد كرده، براى آن از خداوند آمرزش بخواهد و به درگاه او توبه كند. لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ كُلَّ يَومٍ ، فَإِن عَمِلَ حَسَنًا اِستَزادَ اللّه َ ، وإن عَمِلَ سَيِّئًا اِستَغفَرَ اللّه َ مِنهُ وتابَ إلَيهِ. (اصول كافي :جلد ۲ / ص ۴۵۳) *میلاد حضرتش بر همگان مبارک* 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
محرم نزدیک است قربانی کردن در انظار کودکان از منظر آقای فاطمی‌نیا
بسم الله الرحمن الرحیم مُباهله۱ گرفتی دستِ فرزندانِ خود را در آن دستی که در دستِ خدا بود همان دستی که از لطفِ خداوند همیشه؛ روز و شب، حاجت‌روا بود از آن سو اُسقُفی همراهِ جمعی گلوبند صلیبش از طلا بود ازین سو، تو، علی، زهرا، دو کودک؛ چه جمعی! جمعِ اصحابِ کِسا بود در این جمع و در این تفریق دیدم یکی با خود، یکی هم با خدا بود نگاهِ اُسقُفان گرچه اِبا داشت خدا را دید، با آل‌ِ عَبا بود خدا بود و حواریونِ عیسی مسیحا بود اما بی‌صدا بود صدایی آمد از اُسقُف که تسلیم! خدا، عیسی و مریم با شما بود نیازی کو دِگَر بر لعن و نفرین؟! خدا خود، شاهدِ این ماجرا بود علی، جانِ پیمبر بود و جان‌ها دو جان در یک تن و تن‌ها جدا بود برو "دانش" پیِ اصحابِ عِصمت نگاهِ لطفشان مُشکِل‌گُشا بود (مرتضی دانشمند) آخرین ویراست‌؛ سه‌شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۴ ماه ذی‌الحجه؛ روز مباهله بر شما سروران و دوستان مبارک باد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ۱.نفرین کردن دو گروه؛ هر یک دیگری را که هر کدام خود را بر حق می‌داند و دیگری را بر باطل. هر گروه از خدا می‌خواهد کسی که حق را شناخته ولی نمی‌پذیرد مورد لعن و نفرین و در نتیجه عذاب خداوند قرار گیرد. @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
*بسم الله الرحمن الرحیم* *سُفره‌ی امام حسین(ع)* درختِ نخلِ بلندى كنار جادّه بر پا ایستاده بود.درخت، سال‌های سال آنجا بود. فصل، فصل خرما نبود اما درخت دوست داشت هم‌چنان بخشنده باشد، هر روز سایه‌اش را به مسافران و رهگذران خسته می‌بخشید. جويبار كوچكى از زير درخت مى‌گذشت. چند مرد فقیر زیر درخت نشسته بودند.نان‌هاى خشك را در آب مى‌زدند و با اشتها مى‌خوردند.آن قدر گرسنه بودند که انگار لذیذترین غذاهای عمرشان را می‌خورند.يك‌دفعه صدايى شنيدند.شیهه اسبی بود. سر بر گرداندند و نگاه كردند. مردی اسب‌سوار به طرف آنها می‌آمد. قیافه‌اش آشنا و ناآشنا بود. يكى از آنها گفت: من این مرد را مى‌شناسم. نام او حسين است. مرد اسب‌سوار نزديك‌تر آمد.دیگری گفت: بله، من هم او را می‌شناسم. او حسین پسر علی است. مرد رو به آنها کرد و با صدایی که همه بشنوند گفت: - سلام بر شما! همان‌طور که لقمه‌ها را می‌خوردندجواب دادند: - سلام بر شما! نگاه امام حسین (ع)به سفره‌ى پارچه‌اى آنها افتاد.تكه‌هاى نان خشك را در آن ديد. فقيرها به يكديگر نگاه كردند. يكى از آنها با لبخند گفت:بفرماييد با ما غذا بخوريد! دومی گفت:او که با ما غذا نمی‌خورد! به سر و وضعش نگاه کن. او مثل ما نیست! امام از اسب پياده شد. افسار اسب را به درخت بست و كنار آنها بر زمین نشست. آنها با تعجب به امام نگاه کردند. امام لبخندی زد و گفت‌: خدا متکبران را دوست ندارد. واز غذاى آنها خورد. آنها با تعجب به غذا خوردن امام نگاه می‌کردند. امام هم مثل آنها نان‌های خشک را در آب می‌زد، کمی که نرم می‌شد، لقمه می‌گرفت و در دهان می‌گذاشت. نان‌ها تمام شد. حتی ریزه نان‌ها را هم خوردند. بعد هم دست‌ها را زیر آب بردند و دست‌ها را شستند و خدا را شکر کردند.حالا چیز دیگری نداشتند تا از میهمانشان پذیرایی کنند. به یک‌دیگر نگاه کردند و لبخندی زدند. -آقا! به بزرگواری‌تان می‌بخشید اگر غذای ما خیلی ساده بود و خورشی به همراه نداشت! امام از پذیرایی آنها تشکر کرد و گفت:شما مرا به غذا دعوت كرديد. من هم پذيرفتم و از غذایتان خوردم. حالا من از شما خواهشی دارم؛ دوست دارم به خانه‌ى من بياييد! و با دست خانه‌ای را از دور به آنها نشان داد. *** در خانه‌ى امام حسين(ع) سفره‌اى انداختند. امام حسين(ع) از اتاق بیرون رفت و به همسرش گفت:هر چه در خانه داريم براى مهمان‌ها بياور! بهترین غذاهایی را که آن روز در خانه داشتند آوردند و در سفره گذاشتند. فقيرها با تعجب به سفره نگاه مى‌كردند و با اشتها غذا مى‌خوردند. امام حسين(ع) از غذا خوردن آنها لذّت مى‌برد. حالا او دوستان تازه‌اى پيدا كرده بود. آنها هم يك دوست صميمى ومهربان.دوستانی که تا آخر عمر یک‌دیگر را از یاد نمی‌بردند. *السلام علیک یا ابا عبدالله* (مرتضی دانشمند) منبع: بحار الانوار علامه مجلسی ره، ج۴۴، ص ۱۸۹. آخرین ویرایش یک‌شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ Mortezadaneshmand.blogfa.com
باز این چه شورش است...؟!
*بسم الله الرحمن الرحیم* *شاعری در محضرِ حسین(ع)* پیرمرد شاعر از بیابان آمده بود، صبح زود از خانه بیرون زده و حالا که خورشید بالا آمده بود با دل‌تنگی در کوچه‌های مدینه قدم می‌زد.از این کوچه به آن کوچه می‌رفت و دوباره بر می‌گشت. -آیا راه را اشتباه آمده‌ام؟ پیرمرد، قوم و خویشی در شهر مدینه نداشت.کسی را هم در آن شهر نمی‌شناخت. به جز یک نفر که تا آن روز او را ندیده بود اما خبر مهربانی‌هایش را از همه شنیده بود. *-خدایا! خانه حسین کجاست؟* از پیچ دیگری گذشت.از دور و از بین نخل‌ها دیوارهای مسجد مدینه را دید. ایستاد و لبخندی زد.حس کرد زانوهایش قدرت بیشتری پیدا کرده است.از رهگذری نشانه را پرسید و تندتر قدم بر داشت.خیلی زود به همان خانه رسید. *-همین جا بنشین! هم نفسی تازه کن، هم شعری را که برای حسین گفته‌ای چند بار تکرار کن!* تا به حال چند بار در راه نشسته و شعرش را تکرار کرده بود. بر زمین نشست، با دستمال سفیدی که داشت عرق‌هایش را پاک کرد و شروع به خواندن کرد: *هر که امیدش تویی* *می‌شود امیدوار* *صاحب بخشش تویی* *بخشش تو بی شمار!* *....* یک‌دفعه صدایی شنید. *-سلام برادر! خوش آمدی!* نگاه کرد. در باز شده بود و امام حسین(ع)به او نگاه می‌کرد. امام جلو آمد، دست او را گرفت و با خود به خانه برد. در خانه به خوبی از او پذیرایی کرد. ساعتی گذشت، پیرمرد حس می‌کرد به بزرگ‌ترین آرزوی عمرش رسیده است؛ هم امام را دیده و هم شعرهای خود را برایش خوانده و هم چند آفرین و درود از او شنیده بود. دیگر از خدا چه می‌خواست؟ هیچ! حالا باید بر می‌خاست و با امام خداحافظی می‌کرد. اما دلش نمی‌آمد. به خود نهیب زد *- نباید بیش از این وقت امام را بگیری. او حتما کارهای دیگری دارد که باید به آنها برسد.* به عصایش تکیه داد و برخاست که برود.صدایی او را نگاه داشت. *- کجا؟* *- باید بروم.* *- بمان!* امام حسین(ع) قنبر؛ خدمتکار و سرایدار خانه را صدا زد و گفت: *از پول‌هایی که این ماه داشتیم چه قدر مانده است؟* *-دویست درهم.* *- همه را بیاور!* *- ولی شما فرمودید آنها را برای خانواده‌تان نگه دارم.* *-بله. اما حالا کسی به خانه ما آمده که از اهل خانه سزاوارتر است.* قنبر پول‌ها را آورد و به امام(ع) داد و امام همه پول‌ها را با کیسه در دست پیرمرد گذاشت. پیرمرد گرمای دست مهربان امام را چشید و از میان ریش‌های سفیدش خنده‌ای رویید. امام همان‌طور که دست در دست او داشت به او گفت: *اگر کم است عذر ما را بپذیر.اگر می‌توانستم همچون باران می‌باریدم و دستانت را پر از سکه می‌کردم.* پیرمرد با ناباوری برخاست، از امام حسین(ع) به خاطر پذیرایی که از او کرده، احترامی که به او گذاشته و هدیه‌ای که به او داده بود تشکر کرد و از خانه بیرون رفت. حالا شعر جدیدی بر زبانش جان گرفته بود. *شما؛ مهربانان به اهل نیاز* *خدا یادتان می‌کند در نماز۱* *پناهِ فقیرانِ درمانده‌اید* *گدا با شما می‌شود سرفراز* *اگر در، به روی کسی بسته شد* *به لطف شما می‌شود بازِ باز* (مرتضی دانشمند) زیرنویس ۱.منظور تشهد نماز است که مردم وقت خواندن آن به خانواده پیامبر(ص)‌درود می‌فرستند. (منبع:بحار‌الانوار، علامه مجلسی ره، ج ۴۴، ص ۱۹۰). آخرین ویرایش، یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ *السلام علیک یا ابا عبدالله!* @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم سه‌ساله مادر می‌گه همیشه: تو رفته‌ای در سفر؛ اگه سفر رفته‌ای، ولی چرا بی خبر؟ خودت می‌گفتی به من: عزیزِ من، دخترم؛ تنها نمی‌رم سفر؛ تو رو با خود می‌برم فکر می‌کنم بابایی تنها نرفتی سفر؛ گمون کنم پیشِ توست دادش؛ علیِّ اصغر بابا، دیشب دیدمت؛ میونِ صد ستاره؛ با ذوالجناح اومدی تو کربلا دوباره گفتی: با اسبِت منو؛ پیش خودِت می‌بری یه پیرهن، روسری؛ برای من می‌خری روسریم رو بابا از رو سرم کشیدند؛ نامحرمایِ شامی؛ موی سرم رو دیدند یه بارِ دیگه بابا به دیدنِ من بیا! تاریکه این خرابه با شمع روشن بیا! (مرتضی دانشمند) آخرین ویرایش؛ جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین @kashkoolkoodak mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم شش‌ماهه کودکش از تشنگی می‌رود گاهی به خواب می‌دهد لب را تکان خواب دیده‌‌؛ خوابِ آب روی دستان پدر خواب او تعبیر شد آب چون آنجا نبود پاسخش یک تیر شد از لب او تا دو گوش مرحله تا مرحله تیر، کار تیغ کرد توی دست حرمله مرتضی دانشمند 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 السلام علیک یا ابا عبدالله(ع) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم روضه‌ (به یاد روضه‌های خانه پدر) مدتی از خانه بیرون نرفته بودم. تنها بودم؛ تنهای تنها. بی‌تاب بی‌تاب. همچون کبوتری در قفس.کبوتری که بال و پرش را دائم به در و دیوار می‌زند تا رها شود.پَرها می‌ریخت اما خبر از رهائی نبود...دو سالی بود که این چنین بود و چاره‌ای نبود که نبود. خواستم دلتنگی‌هایم را به‌ گونه‌ای پر کنم؛ پر از لحظه‌های ناب.گوشی همراه را برداشتم، گوشه‌ای نشستم پلک‌ها را بستم و گوش دادم. باز این چه شورش است... باز این چه نوحه و... در این دل عزادار و داغدار، روضه‌ به پا شده بود.واعظی دعوت شده بود و همسایه‌ها و مسجدی‌ها همه آمده بودند مثل همیشه سال‌ها و من مثل همیشه و هر سال پیش از این که در خانه پدر روضه به پا می‌شد و من دم در می‌ایستادم و کفش‌ها را جفت می‌کردم و... اما مجلس روضه انگار چیزی کم داشت. به آشپزخانه رفتم. یک سینی چایی ریختم و به مجلس آوردم تا از عزاداران مجلس روضه پدر پذیرایی کنم، چایی مجلس، معمولی نبود، اکسیری شفابخش بود در نگاه همه؛ شفابخش دردهای روح و روان. دور تا دور خانه را نگاه کردم.اما به جز من کسی در مجلس نبود.ای وای من! پس کجا رفتند؟ واعظ روضه می‌خواند. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نيفزود زنهار از اين بيابان وين راه بی نهايت لحظه‌ای تنهایی حسین(ع) را احساس کردم و برایش اشک ریختم...به صحرا می‌نگریست. - جوانان بنی‌هاشم کجایید...؟! تشنه بودم؛ خیلی زیاد. سینی چای را جلوی خودم گذاشتم و... واعظ دوباره خواند تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده... شعبه‌ای از فرات بر گونه‌ام راه افتاد. عمو حسین را دیدم. پیرمردی با صفا با عمری بیش از نود که بهترین مرکبش درازگوشی بود که آن را به درختی دور از مجلس مقابل مغازه حاج غلامرضا می‌بست و آرام آرام پای روضه می‌آمد.به استقبالش رفتم. مثل همیشه با گفتن یک "یا الله" بلند به خانه آمد.او را گوشه‌ای بالای مجلس روی یکی از تشک‌هایی که مادرم پیش از روضه برای عزاداران و واعظان پهن کرده بود نشاندم. همه کسانی که در مجلس بودند -و حالا دیگر نبودند- منتظر بودند؛ منتظر آقا. - آقا نیامد؟ -می‌آید. به زودی می‌آید. - روضه خوان بعدی کیست؟ - بعدی؟ در آن روز خودم روضه خواندم در مجلسی که روضه‌خوان، روضه‌گوش‌کن، واعظ، مستمع و پذیرایی کننده‌اش فقط یک نفر بود؛ من. حالا معنای الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ را به خوبی درک می‌کنم. «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ آخرین ویراست‌ دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ (مرتضی دانشمند) @Mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
صحبت‌های بنده 👆در مجتمع علامه‌ جعفری ره شهر پردیسان قم در جمع فضلا، طلاب، پدران و مادران و فرزندان یک تا ده و دوازده ساله آنها با عنوان روش انتقال آموزه‌های دینی به کودکان و نوجوانان با تکیه بر دو روش پرسش و چیستان و سپس روضه و توسلی به حضرت علی اکبر عليه السلام