eitaa logo
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
240 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
77 فایل
ݕھ ناݦ ڂداے فࢪݜتھ ھاے ݫݦينے🌈🦋 🍭{اطݪا عاٺ کاناݪ}🍭 https://eitaa.com/tabadolbehshti صندوق نظرات 👇🥰 https://harfeto.timefriend.net/16926284450974 لینک رمان های کانال مرواریدی‌در‌بهشت 💫🌈 https://eitaa.com/romanmorvaridebeheshti
مشاهده در ایتا
دانلود
شکر خدا...🌱
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط حیدر امیرالمونین است!♥️
آقا .. مردم‌کوفه‌وفاندارن .. نیا ..🙂💔
اعمال شب و روز عرفه [التماس دعای فراوان🙂]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میشه همتون ببینید؟!
تو جایی‌در‌دلم‌داری‌که‌گاهی‌سخت‌می‌گیرد تو‌من‌را‌مبتلا‌کردی‌به‌عشقی‌که‌نمی‌میرد🖤`!
میگن علمدار داره میاد... خداکنه برگرده....💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همچین‌روزى.. توراه‌افتادی‌ ومن‌دارم‌می‌دَوم‌پشت‌سرکاروانی که‌جآنم‌راباخودش‌می‌برد.. می‌دَوم... تابه‌ساربان‌بسپارم حواسش‌به‌توودست‌هایت‌باشد.. می‌دَوم... تانکندآفتاب‌بسوزاند صورت‌دخترکانِ‌دل‌سوخته‌را می‌دَوم... تانکندخاك‌طوفان‌به‌پاکند غباربگیردپرده‌ی‌چشم‌هایت‌را.. می‌دَوم... تاجانمانم... می‌شودمراهم‌ببری؟! بـِنــْتُ الٰحُسَـــیــــ🌱ن
مسلم بن عقیل میگه: تشنگی و مشک خشک تصویر نیست عباس و اکبرت را بیشتر بنگر حسین... من برای زینب و اسارتش گریانم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توروخدا.. رقیه‌رونیارآقا +حرکت‌کاروان‌سیدالشهدا ازمکه‌به‌سمت‌کربلا..💔 بـِنــْتُ الٰحُسَـــیــــ🌱ن
فکرمی‌کنم‌زیرآسمان‌خدا.. کسی‌کرنیست، مائیم‌که‌خفه‌خون‌گرفته‌ایم..!
مابندگی‌نکردیم‌ولی‌توخداییتوکردی‌ دمت‌گرم!🚶🏾‍♂🖐🏼
هرچه ميخواهى ببر ، اما مرا از ياد ، نه .
این وسط عکسایی که زائر های کربلا میفرستن داره دیوونه ام میکنه:(💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 مهدا خواست اول امیر را برسانند تا با مادر امیر قبل از دیدن وضع او صحبت کند ، حلالیت بطلبد و دارو هایش را یادآور شود . ـ آقای حسینی من زود صحبتو تمام میکنم تا معطل نشید ـ نه راحت باشید ما فعلا در جوار داش امیر داریم از لحظات لذت میبریم مهدا لبخندی از سر رضایت زد و در عقب را باز کرد و پیاده شد بعد از چندبار در زدن مادر امیر در را باز کرد و با دیدن مهدا گل از گلش شکفت . ـ سلام خاله جون ـ سلام به روی ماهت دخترم . کجایی مادر دلم برات یه ذره شده بود ؟ ـ بی وفایی منو ببخشید خاله جون ، بی توجهی کردم ـ نه قربونت برم ، نه دختر نازم . این چه حرفیه میدونم درگیری مادر ، بشین یه لیوان شربت درست کردم بیارم بخوری ـ بگین کجاست خودم بیارم ، شما بفرمایید . ـ روی کابینته مادر ... با آرامش و خیلی منطقی قضیه را برای مادر امیر تعریف کرد و کمی شربت بهش تعارف کرد تا حالش جا بیاد . هنوز از دارو ها استفاده میکرد و شک عصبی براش خوب نبود برای همین یکی از قرص هایی که خودش بسختی براش پیدا کرده بود را به خوردش داد فشارش را گرفت و وقتی از وضعیتش مطمئن شد به امیر زنگ زد و گفت که همه چیز آماده است . ـ خاله جون فقط حواستون باشه قرصاشون فراموشتون نشه ، کنار کاغذ روی در یخچال که واسه قرص های خودتونه یه یادداشت هم از قرص های آقا امیر گذاشتم ـ قربون دستت دخترم ـ من برم هم شما استراحت کنین هم آقا امیر ـ ممنون دخترم خیلی لطف کردی ـ این چه حرفیه من فقط شرمنده شدم ببخشید ، حلالم کنید ـ اگه امیر کاری نکرده بود حلالش نمیکردم ، تو حلالی دخترم ـ ممنونم خاله جون ، به امیر آقا هم بگین فردا لازم نیست بیان دانشگاه کلاس برای کار های گروهی هست برا بسیج هم بچه ها هستن کمک میکنن ، استراحت کنن ـ باشه مادر ـ مراقب خودتون باشید ، یاعلی ـ علی یارت . &ادامه دارد ... ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀