فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱••!
[آرزوهـاتـوبسـپاربہخـدا...]🧊🦋
آهنگشعالیہ:)!♥️
•➺#خدا
•➺#انگیزشی
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
لطفا نور گوشیتو زیاد کن...
#خدا
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
『 دلانه 』
میگُفت:
•همیشہتوےِعبادت
•متوجہباش!...
#خدا↓
•عاشقمےخواد
•نہمشترےِبهشت:)
♥❧ #عاشقخداباشیم🚶🏿♂
♥❧ #دلانه
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
#دلانه🌱
#خدا✨
هنوز هم به یاد دارم، خاطرات ناب کودکی را، روزهایی که در دشت میان گلها بدون دغدغه میدویدم و چقدر اعتماد داشتم به خدایی که مرا نظاره گر بود و حال چه نا امید شدم از همان خدایی که تمام کودکیام بود، فراموش کردهام که خدا گفت: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید" و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم. سوره ق آیه ۱۶ " 🙂♥️
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
#خدا.
بهخدااعتمادکن؛🌱
بهزمانبندیهاش..بهحکمتش💕✨..!!
شایدبعضیاتفاقاتزندگیت
براتخوشایندنباشهوصبرتوازدستبدی
وناامیدیبشی؛ولیبعدهابهحکمتخدا
وبهتدبیرخداپیمیبری..':)🌱
اونوقتهکهمیفهمیاوناتفاقات
باعثشدنبهاینجاکهالانهستیبرسی
پسدرمقابلمشکلاتزندگیتصبورباشو
امیدتوازدستنده..!
✿───────𖧹◡𖧹──────✿
⤸🌸 یه عـاﻟم روزای قـشـنـگـ ﭘـیـﺶ ﺭﻭته
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
••[💕🌸🔗]••
.
-حاج حسین یکتا:
《-امــضایـش ایــن بــود،
-من کان لله کان الله له....
- هرڪه براے خدا باشـد،
خدا براے اوست...🌿☁️
🍧⃟🎀⸾⇜ #خدا
🍧⃟🎀⸾⇜ #انگیزشی
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
••[💕🌸🔗]••
.
-حاج حسین یکتا:
《-امــضایـش ایــن بــود،
-من کان لله کان الله له....
- هرڪه براے خدا باشـد،
خدا براے اوست...🌿☁️
🍧⃟🎀⸾⇜ #خدا
🍧⃟🎀⸾⇜ #انگیزشی
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خدا
💚چقدر مناسب حال و احوال
این روزهای ماست...
تازه فهمیدم چقدر ازت دورم که...
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
#تلنگر
ایانسان یادت باشد
اگر وارد دوزخ شدی
از تلخی عذاب🔥
به #خدا شکایت نکن🚫
این هـمان👇🏻
" #شیرینی گناهی"
است که در دنیا از آن
لذت میبردی!
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#خدا♥
خوشا جانــی کــه جـانـانـش توبــــاشیــــــ🌸🤍
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
رمانناحله
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_وبیست_وهفت
باوجوداین دو تا به زینب آنقدر که از صبح دارو داده بودم رو پام خوابش برده بود.نمیدونستم چرا انقدر بیقراری میکنه ولی حال منم از صبح یه جور دیگه ای شده بود یه حس دیگه ای داشتم با وجود تمام استرسی که داشتم وصحنه هایی که هر روز از جلو چشام میگذشت روز سختی رو گذرونده بودم ظرفا رو میشستم که یهو یاد یه چیزی افتادمو گفتم:میگم ریحانه
ریحانه:جان؟فاطمه:امروزچندمه؟
ریحانه:بیست و سوم فاطمه:عه؟ریحانه:اره چطور؟فاطمه:ازچند روز دیگه باید برم دانشگاه.ریحانه:ای بابا اسیر میشی که!فاطمه:اره به خدا خسته شدیم.ریحانه:چی میشه این یکی دوسال هم تموم بشه بره پی کارش راحت بشی!فاطمه:اوووووف مگه اینکه خدا از زبون تو بشنوه.ریحانه از جاش بلند شدو گفت میره تو اتاق زینب بخوابه منم رفتمو روی تخت دراز کشیدم.تا روی تخت دراز کشیدم سِیلی از فکر و خیال به ذهنم هجوم اورد دوباره دلم پر از آشوب شده بود.تاچشمامو میبستم صحنه های بد جلوی چشام نقش میبست از صبح دلهره ی عجیبی داشتم ولی عادی بود یه #آیت_الکرسی و سه تا #توحید خوندم ولی کفایت نکرد.
خوابم نمیبرد!!
رفتم #وضو گرفتمو دو رکعت #نماز_شب خوندم.
بعد ازنماز #دعای_توسل و #زیارت_عاشورا خوندم.
حالم بهتر شده بود حالا آروم تر بودم.
از روی اپن یه قرص پِراپِرانول برداشتمو گذاشتم تو دهنم و با یه لیوان اب قورتش دادم.دوباره رفتم سر جام و دراز کشیدم این بار نفهمیدم چقدر گذشت که خوابم برد.
با صدای زنگ تلفن خونه از خواب پریدم به ساعت نگاه کردم یازده و ربع بود.
به زور به خودم تکونی دادمو رفتم سمت تلفن.
فاطمه:الو
بابا:سلام بابا خوبی؟صُبحِت بخیر.
فاطمه:خوبم بابا جون صبحِ شمام بخیر.
بابا:کجایی عزیزم؟
فاطمه:خونه خودم.
بابا:چرا نمیای اینجا؟فاطمه:چرا میام امروز یکم کار داشتم خونه.بابا:اهان خیلی خوب من کارت دارم اگه میتونی زودتر خودتو برسون اینجا.
فاطمه:الان؟
بابا:اره هرچی زودتر بهتر.
فاطمه:چَشم.
بابا:قربونت خداحافظ.
فاطمه:خداحافظ.
بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم رفتم سمت دستشویی و صورتمو شستم رفتم تو اشپزخونه و چایی گذاشتم بعدش هم برگشتم سمت اتاق تا ببینم ریحانه و زینب در چه حالیَن ریحانه که وسط اتاق غش کرده بود زینب هم اروم روی تختش خوابیده بود ریحانه رو بیدار کردم تا صبحونه بخوریم خودمم رفتم تا میز رو بچینم کره و مربا و پنیر و نون رو گذاشتم رو میز و منتظر شدم چایی دم بکشه.
هنوزخوابالود بودم نشستم روی صندلی که ریحانه هم اومد پیش من.
فاطمه:بابا زنگ زد گفت بیا خونه کارت دارم
ریحانه:چیکار؟
فاطمه:نمیدونم نگفت.
ریحانه:وا!!
فاطمه:اره برا خودمم عجیب بود یعنی چه کاری میتونه داشته باشه؟
ریحانه:نمیدونم.
فاطمه:پس زودتر بخور بریم ببینیم چی شده.
ریحانه:باشه ولی من سر راه پیاده میشم میخوام برم خونه.
فاطمه:چرا؟
ریحانه:یه سری کار دارم راستی داروها و مدارک پزشکی داداش خونه است میخوای برات بیارم یا بریزمشون دور؟
فاطمه:مدارک چی؟
ریحانه:مدارک پزشکی قلبش و اینا دیروز صبح داشتم کمدا رو مرتب میکردم زیر کمد تو چمدون قدیمی مامان پیداش کردم!
فاطمه:عه؟نه نندازشون خیلی مهمن اونا اگه یه وقت لازم بشه روند درمانش عقب میافته خدایی نکرده.ریحانه:عهه زبونتو گاز بگیر #خدا نکنه لازم بشه دردش داداشمو کشت این چند مدت چیزی نگفته بود؟درد نداشت؟
فاطمه:به من که راجع به درداش چیزی نمیگه ولی هر وقت پرسیدم جریانش چی بوده و اینا میگه بعد عمل دیگه خوب شده یه مدت قرصاشو میخورد ولی الان چند وقتیه که اصلا حتی نمیره سراغشون الحمدلله.
ریحانه:اها پس خدارو شکر!
فاطمه:میگم ریحانه؟چرا محمد قلبش اینجوری شد؟
ریحانه:هیجده سالش که بود بابا اینا فهمیدن ناراحتی قلبی داره خدارو شکر زود متوجه شدن چون داداش بیچاره خیلی اذیت میشد هیچی دیگه بعد صبر کردن عملش کنن و اینا که بعدشم که مامان اونجوری شد تا اینکه همین دو سه سال پیش شد که عملش کردن خدارو شکر والا منم دقیق نمیدونم چیزی.
اون موقع بچه بودم فقط یادمه خیلی اذیت میشد از درد برا همینم خیلی اذیتش کردن واسه جذب تو سپاه بیچاره داداشم.
فاطمه:اره خیلی اذیت میشد اون اولین باری که رفتم هیئتشون ازش تشکر کنم بابت اون روز...وقتی بهش گفتم نمیبخشمت و به حضرت زهرا میسپرمت حالش بد شد اقا محسن میگفت حرص نخور و نمیدونم تازه عمل کردی...خوب یادم نمیاد ولی یادمه بعد از اون شب همه ی حواسم پیشش بود نمیدونستم ازش بدم میاد یا چی ولی حس عجیبی بهش داشتم..!ریحانه:محمد از اون شب به من چیزی نگفته بود ولی اره وقتی اسم حضرت زهرا میاد دگرگون میشه خودت که میشناسیش دیگه خودت باید بری تا تهش که چرا حالش بد شد.
فاطمه: آره حضرت_زهرا رو خیلی دوست دارم همیشه حس میکنم محمدُ از اون دارم.
ریحانه:گفته بود بهت هر شب نماز استغاثه به حضرت زهرا میخوند تا بابات راضی بشه؟
فاطمه:آره!با قطره اشکی که از گوشه ی چشمام سر خورد
♥️ ✿✿♥️ ✿✿♥️ ✿✿ ♥️ ✿✿
#خدا
#نماز
#نمازشب
✨چه حسی داری وقتی تو مهمونی خصوصی خدا دعوت میشی🍃 ؟
✨خیلی حس خوبیه نه😍 ؟
⁉️میدونستی نمازشب🌙 یعنی دعوت شدن به مهمونی خصوصی خدا ؟😍
⁉️دقت کردی😇…
خدا به هر بهونه ای #بیدارت میکنه تا #نمازشب🌙 پا بشی…
✨یکی با دستشویی رفتن..
✨یکی با از خواب پریدن…
✨یکی هم با یه صدایی که میگه ✨پاشو ای بنده خوب من
✨پاشو عزیزم🙃…
✨میخوام بیای با هم حرف بزنیم….💓
✨اگه خدا تو مهمونی دعوتت کرد
موقع قنوت نماز وتر نیازی نیست هی تسبیح رو نگاه کنی تا ببینی ۳۰۰ تا شده یا نه…
💥خواهش میکنم این عشق بازی رو با صرفا یه نماز خوندن اشتباه نگیر…
✨ارتباط دلی مهمه.
✨یکی بگو العفو ولی دلی بگو…
🙂دوست خوبم ؟
نمازشب🌙 نباید تبدیل
به مسئولیت بشه واست☝️…
✨ نمازشب باید برات حالت عشق بازی باشه.😍🌈..
اصلا به جا العفو خوندن دعای_فرج بخون...🤲✨
‼️تازه ؟
میتونی به هر زبونی که دلت میخواد تو قنوت حرف بزنی…
یعنی هم شمالی هم ترکی هم لری و هم فارسی…
با خدا راحت باش…😇✌️🏻
#مرواریدیدربهشت
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
#خدا
|♥️✨|
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
“ بلندم کن “
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
#گفتگو
🛌بهش گفتم : فرض کن توی یه اتاق تنها هستی ! 🛌
🚪و اتاق مال خودته ! خب؟🚪
و توی این اتاق، آزادی مطلق داری🏳
رنگ دیوار رو چه رنگی میکنی⁉️⁉️
▪️گفت : همش رو صورتی میکنم!🎀
▫️گفتم : حالا من هم میام و ساکن این اتاق میشم!
و اتاق میشه واسه هر دوی ما 👭
و همه دیوار رو به سلیقه خودم سبزش میکنم! ♻️
🔹تو صدات در نمیاد؟ به من گیر نمیدی؟🔹
▪️گفت : معلومه گیر میدم! نمیزارم رنگ کنی ! چون باید صورتی باشه دیوارا !😏
▫️گفتم: خب اون اتاق مال منم هست! منم حق دارم هر رنگی دلم میخواد بزنم به در و دیوار 😔
▪️گفت: خب تو نصفه خودت رو سبز کن منم نصفه خودم رو صورتی!🎨
▫️گفتم: آهان! پس اینجا ما یه مرزی داریم بین صورتی و سبز که وسط اتاقه درسته؟📍
▪️گفت: آره
▫️ گفتم خب حالا رفیقم، اونم میاد توی همین اتاق و میشیم سه نفر، 🚺🚺🚺
و اون از رنگ آبی خوشش میاد! حالا تکلیف چیه؟🔵
▪️گفت: خب اتاق رو تقسیم بر سه میکنیم! و سه تا رنگ مختلف میزنیم!🎨
▫️گفتم: پس با این حساب تو توی رنگ زدن تمام در و دیوار اتاق، دیگه نمیتونی سلیقه ای عمل کنی درسته⁉️
▪️گفت: آره.
▫️گفتم: نمونه بزرگ این اتاق، این🌏 دنیاست!
🚫اگه قرار بود هر کسی توی این دنیا آزادی مطلق داشته باشه مردم باید همه همدیگه رو میکشتن🔪
🛐 تا یک نفر بالاخره بمونه و آزادی مطلق معنی بده ! 🛐
و الا اگه یه نفر تبدیل شد به دو نفر،🚹🚹
دیگه چیزی به اسم #آزادی_مطلق وجود نداره! ❌
🌃 چه برسه به الان که چند میلیاردیم!
🔴یعنی تقابل آزادی های مردم، ایجاد مرز میکنه و مرز، یعنی #پایان مطلق بودن! قبوله؟⚪️
سرش رو انداخت پایین و فکر کرد و زیر لب گفت: بله قبوله! 🙌
▫️بهش گفتم : پس چرا با هر وضعی میای بیرون⁉️
🤔فک نمیکنی با این کارت داری حق خیلیا رو #پایمال میکنی؟🚫
چرا میگی میخوام آزاد باشم👠 💅
مگه نمیدونی با وجود این همه جمعیت آزادی مطلق نداری!❌
میخوای خوشگل کنی توی خونه واسه همسرت #خوشگل کن عزیزم👫
نه توی جامعه و جلوی این همه جوون👨👨👦👦
باور کن اینا هم حق دارن #پاک بمونن💖
تو سنگ جلو پاشون ننداز💣
▪️گفت : خب اونا نگاه نکنن😒
▫️گفتم : فرقه بین نگاه کردن و نگاه افتادن😊
خیلیاشون نمیخوان ببینن ولی چشمشون میفته👀
همون یه نگاه براشون کافیه که . . . 😰
اصلا خودت میتونی وقتی توی خیابون راه میری به هیچ کسی نگاه نکنی؟😑
یعنی مردا وقتی بیرون میان حق ندارن سرشون بالا باشه؟!🚶
به فکر فرو رفته بود . . .🙇
▪️میگفت : راستش رو بخوای تا حالا اینطوری به این موضوع نگاه نکرده بودم🙄
همیشه با خودم میگفتم منم میخوام #آزاد باشم 💄
اما توجه نداشتم که غیر از من خیلیای دیگه هم توی این دنیا هستن که اونها هم حقی دارن👨👩👧👦
🍃باشه از این به بعد دیگه اینطوری بیرون نمیام🍃
🌺حالا میفهمم چرا #خدا گفته مردا مواظب #نگاهشون باشن و خانوما مواظب #حجابشون🌺
#اندڪیتأمل
#حرف_قشنگ🌷
وقتی از چیزی که دوست داشتی گذشتی...!
با هوای نفست #مقابله کردی...!
همه کاراهاتو برای رضای خدا
فقط و فقط رضای #خدا انجام دادی...!
وقتی بدی کردن بهت ،
فقط #خوبی کردی..!
وقتی بجز #عشق خدا و اهل بیت (ع)
و شهدا تودلت نبود...!
وقتی عاشق #فداکردن جونتو سرت
در راه #امام_حسین (ع) شدی...!
وقتی تونستی نگاهتو روی کفشات ثابت کنی...!
و راه بری...!
و خیلی وقتی های دیگه...!
شهید میشی...💚
#چگونهشهیدشویم ✨
#نگاهتورویکفشاتثابتکنی
امیدغیرازخدامثلخانہهایعنکبوتہ
سستشڪنندھوبیاعتبارخدابهتنهایی
براتکافیہبھشاعتمادکن!(:🔗♥️
#خدا
@Morvaariddarbehesht
"ساعتی دقیقتر از ساعت #خدا نیست
آنقدر دقیق است که در سایهاش همه
چیز سر موقعاش اتفاق میافتد☺️•)
نه یک ثانیه زودتر ، نه یک ثانیه دیرتر"
همینقدر زیبـا و امیدوار کننده🌱⏰
♥️ ✿✿♥️ ✿✿♥️ ✿✿ ♥️ ✿✿
#خدا
#نماز
#نمازشب
✨چه حسی داری وقتی تو مهمونی خصوصی خدا دعوت میشی🍃 ؟
✨خیلی حس خوبیه نه😍 ؟
⁉️میدونستی نمازشب🌙 یعنی دعوت شدن به مهمونی خصوصی خدا ؟😍
⁉️دقت کردی😇…
خدا به هر بهونه ای #بیدارت میکنه تا #نمازشب🌙 پا بشی…
✨یکی با دستشویی رفتن..
✨یکی با از خواب پریدن…
✨یکی هم با یه صدایی که میگه ✨پاشو ای بنده خوب من
✨پاشو عزیزم🙃…
✨میخوام بیای با هم حرف بزنیم….💓
✨اگه خدا تو مهمونی دعوتت کرد
موقع قنوت نماز وتر نیازی نیست هی تسبیح رو نگاه کنی تا ببینی ۳۰۰ تا شده یا نه…
💥خواهش میکنم این عشق بازی رو با صرفا یه نماز خوندن اشتباه نگیر…
✨ارتباط دلی مهمه.
✨یکی بگو العفو ولی دلی بگو…
🙂دوست خوبم ؟
نمازشب🌙 نباید تبدیل
به مسئولیت بشه واست☝️…
✨ نمازشب باید برات حالت عشق بازی باشه.😍🌈..
اصلا به جا العفو خوندن دعای_فرج بخون...🤲✨
‼️تازه ؟
میتونی به هر زبونی که دلت میخواد تو قنوت حرف بزنی…
یعنی هم شمالی هم ترکی هم لری و هم فارسی…
با خدا راحت باش…😇✌️🏻
#مرواریدیدربهشت
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
‹♥️✨›
ميگنبہخدا نزديكشو
هرچۍبخواۍبهتميده
اينيہسياستہ
بہخداكہنزديكميشۍ
ديگہهيچۍنمۍخواۍ
‹ ✨♥️⇢ #خدا ›
#تلنگر⚠️|
|میگفت: نگو چرا #خدا جوابمو نمیده.
سکوت خدا رو دوست داشته باش
خدا با اون سکوت دارھ خدایی میکنه...
میخواد #عبدپروری کُنھ.
عبد باش ! :)♥️|
#اݪہم_اݪرزقنآ_شہآدت
#مستٵجࢪ_خــــدا😇🌺
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
هـنآكإِلھُلاٰتُصَـدَّقْوَحتَـكْ🌱
خـُداییھست
بـٰاورنکنتنھاییاترا:)
💞☁️ ¦⇢#خــدا ◖
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻