eitaa logo
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
240 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
77 فایل
ݕھ ناݦ ڂداے فࢪݜتھ ھاے ݫݦينے🌈🦋 🍭{اطݪا عاٺ کاناݪ}🍭 https://eitaa.com/tabadolbehshti صندوق نظرات 👇🥰 https://harfeto.timefriend.net/16926284450974 لینک رمان های کانال مرواریدی‌در‌بهشت 💫🌈 https://eitaa.com/romanmorvaridebeheshti
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 با همسرش قرار گذاشته بودند هر چی امام خامنه‌ای بگن همونو انجام بدن، مثلا امام فرمودند: ملاک حرام و حلال نشان دادن در رسانه نیست، بنابراین هر برنامه و موسیقی گوش نمیدادند و شاید گاهی دیدن کارتون را اصلح میدانستند چون حداقل چشم و دل به وجود نمیاورد. ♥ ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
•🌿🌹• شب قبل از اعزام برایشان جشن حنابندان گرفته شد و آقا حمید بسیار خوشحال بود... همیشه به تربیت بچه ها علاقه داشت و سعی می کرد بچه ها را با هیئت جذب کنه حتی باهاشون کشتی میگرفت، و بهشون شعرهایی راجع به شهادت یاد می داد.. ضریب هوشی ایشان 130بود بنابراین در هر حرفه ایی باهوش و ذکاوت بود. ادب او زبان زد بود...فوق العاده احترام میگذاشت. ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
•🌿🌹• شب قبل از اعزام برایشان جشن حنابندان گرفته شد و آقا حمید بسیار خوشحال بود... همیشه به تربیت بچه ها علاقه داشت و سعی می کرد بچه ها را با هیئت جذب کنه حتی باهاشون کشتی میگرفت، و بهشون شعرهایی راجع به شهادت یاد می داد.. ضریب هوشی ایشان 130بود بنابراین در هر حرفه ایی باهوش و ذکاوت بود. ادب او زبان زد بود...فوق العاده احترام میگذاشت. ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
❣خاطره ای از حمید آقا❣ همیشه در حال بدو بدو بود مخصوصا وقتی ایام شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان می‌گفتم بابا چرا اینقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن فقط لبخند میزد همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و اینا بود ولی الان آرام آرام انگار که می دونست زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش میدوید تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
💚خاطرات حمید آقا:(مرادی سیاهکالی) هر وقت از سوریه تماس میگرفتن میخندیدن و میگفتن از تمام وسایلی که برام گذاشتین فقط قران به کارم میاد،قران مدام تو جیبش بود و قران میخوند شب رفتنش هم یه قران تو جیبی با معنی براش گذاشتم چون عادت داشت قران رو با معنی بخونه ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻
•♥• حمید وسط قبرستان ایستاد و گفت: «فرزانه جان، می دانم متعجب هستی، اما امروز خوش ترین لحظات زندگی ما است، اما تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که منزل آخر همه ما اینجاست!» بعد خندید و گفت: «البته من را که به گلزار شهدا خواهند برد» بعد از خواستگاری، ازآنجاکه مقید به رعایت حریم و حفظ حرم و نامحرم بودیم شناخت من از پسرعمه ام بسیار کم بود و به کلیات زندگی او بسنده می شد ازاین رو به خواستگاری جواب منفی دادم اما حمید که بعدها برای من تعریف کرد که 8 سال عشق من را در دل داشت، کنار نکشید و بالاخره هم جواب بله را از من گرفت. ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌༻♡@Morvaariddarbehesht♡༻