eitaa logo
مروارید های خاکی
455 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیا موعود هنگام قیام است ✨جهان مجروح یک جو التیام است زمان لبریز شوق‌و است ✨ بر رجعتت امّیدوار است بیا امروز روز عشق❤️است ما را ✨علمدار😍 تو در صدر است ما را ❣️✨ 🥀 @morvaridkhaky
🚨 امام حسین (ع) را شهید کردند تا "فهمیدیم" یزید، ظالم است !! برجام امضا شد تا "فهمیدیم" آمریکا قابل اعتماد نیست !! ⭕️ سلیمانی را ترور کردند تا "فهمیدیم" آمریکا باید از منطقه برود !! ...... یک تاریخ هزینه شده تا یک عدهٔ دیرفهم ، بفهمند !! در حالیکه می‌شد فقط با گوش کردن به ولی‌خدا و اطاعت از او ، اینهمه هزینه و تاوان های سنگین نداد !! امان از دست این ابوموسی اشعری های زمانه! 🥀 @morvaridkhaky
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ویژه 📹 نماهنگ | بابای قهرمان من 👈 بخش‌های جذاب و دیدنی دیدار فرزندان شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب 🔺 برگرفته از مستند لشکر زینبی 🥀 @morvaridkhaky
✳️ مثل اسیران کربلا 🔻 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با !» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان !» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۷۴ 👤 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 بعد از خواستگاری، ازآنجاکه مقید به رعایت حریم و حفظ حرم و نامحرم بودیم شناخت من از پسرعمه ام بسیار کم بود و به کلیات زندگی او بسنده می شد ازاین رو به خواستگاری جواب منفی دادم اما حمید که بعدها برای من تعریف کرد که 8 سال عشق من را در دل داشت، کنار نکشید و بالاخره هم جواب بله را از من گرفت. 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_بیست_ونهم:به من بگو نمی دونستم کاری که
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : سید رفقاش که داشتن می رفتن، کامران با ترس اومد سمتم و در حالی که خنده های الکی می کرد و مثلا خیلی رو خودش مسلط بود، سر حرف رو باز کرد. ـ راستی آقا مهران، حرف هایی که اون روز می زدم، همه اش چرت بود. همین جوری دور هم یه چیزی می گفتیم. چند لحظه مکث کردم. ـ شما هم عین داداش خودم، حرفت پیش ما امانته، چه چرت، چه راست. یکم هاج و واج به من و سعید نگاه کرد. خداحافظی کرد و رفت. سعید رفت تو، من چند دقیقه روی پله های سرد راه پله نشستم. شاید وجود آتش گرفته ام کمی آرام تر بشه. تمام شب خوابم نبرد. از فشار افکار روز، به بی خوابی های مکرر شبانه هم گرفتار شده بودم. از این پهلو به اون پهلو … بیشترین زجر و دردی که اون ایام توی وجودم بود، فقط یه سوال بود. سوالی که به مرور، هر چه بیشتر تمام ذهنم رو خودش مشغول می کرد. – خدایا ! دارم درست میرم یا غلط؟ من به رضای تو راضیم، تو هم از عمل من راضی هستی؟ بعد از نماز صبح، برگشتم توی رختخواب با یه دنیا شرمندگی از نمازی که با خستگی و خواب آلودگی خونده بودم. تا اینکه بالاخره خوابم برد. سید عظیم الشأن و بزرگواری، مهمان منزل ما بودند. تکیه داده به پشتی، رو به روشون رحل قرآن. رفتم و با ادب، دو زانو روی زمین، مقابل ایشون نشستم. قرآن رو باز کردند و استخاره با قرآن رو بهم یاد دادند. سرم رو پایین انداختم. ـ من علم قرآن ندارم و هیچی نمی دونم. ـ علم و هدایت از جانب خداست. جمله تمام نشده از خواب پریدم. همین طور نشسته، صحنه های خواب جلوی چشمم حرکت می کرد. دل توی دلم نبود. دانشگاه، کلاس داشتم اما ذهن آشفته ام بهم اجازه رفتن نمی داد. رفتم حرم، مستقیم دفتر سوالات شرعی ـ حاج آقا ! چطور با قرآن استخاره می کنن؟ می خواستم تمام آدابش رو بدونم. باورم نمی شد، داشت کلمه به کلمه سخنان سید رو تکرار می کرد. ... 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚سلام امام زمانم💚 اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ... نبودنت ، همان بلایِ عظیم است ؛ که زمین را تنگ کرده! و اینک... بـــــهار و... یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار... با تحول قلبهایمان به أَحْسَنِ الْحَال ...🍃🌸 از میله‌های غربت هزار ساله رهایت می‌کنیم! و زمین را ؛ از بلایِ هزار لایه... 🥀 روزمان را با تو ؛ نو می‌کنیم ...❤️ 🥀 @morvaridkhaky