🌷#خاطرات_شهید
●طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد...
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.
●معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...
●پدری سر پسر را به دامن گرفته است...
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...
کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردی؟
#شهیدان🌷
#سیدابراهیم_اسماعیل_زاده
#سیدحسین_اسماعیل_زاده
#مـسـتـشـهـدیـن🌼
#یادشهداباذڪرصلوات
🌐 @Mos_tashhadin 🌷
#خاطرات_شهید
بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.
مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده🌷
#مـسـتـشـهـدیـن🌼
#یادشهداباذڪرصلوات
🌐 @Mos_tashhadin 🌷
#خاطرات_شهید
🔸ميگفت : سعي ميكنم وقتي به خانه ميروم، نمازهايم را تقريبا جمع و جور و بدون مستحبات بخوانم. زيرا ميخواهم فقط سه چهار روز با خانواده باشم و بعد دوباره وارد كار شوم. واجبات را در كنار زن و فرزندانش انجام ميداد ولي به مستحبات در جبهه عمل ميكرد و مستحبات را در جبهه انجام ميداد. اين براي ما مهم بود. معلم زبانی نبود، معلم عملی بود.
🔹عباس به افراد بزرگتر از خودش خیلی احترام میگذاشت. سه پیرمرد در گروهان ما حضور داشتند. خب به دلیل جهش یکباره من در کارها، دید خاصی به آن سه نفر داشتم. یعنی آنها را ضعیف تر از خودم میدانستم. یک روز به عباس گفتم: این سه پیرمرد را از گروهان بیرون کن، چون دست و پا گیر هستند و یک مرتبه میبینی اسیر دشمن میشوند.
🔸عباس گفت: برادر شیبانی اجازه بدهید در گروهان ما چند حبیب بن مظاهر داشته باشیم تا خداوند به احترام آنها ما را در این عملیات موفق کند.
🔹یکی دیگر از خصلتهاي عباس این بود که او بسيار متواضع بود و متکبر نبود. به دنبال مادیات نبود چون اگر بود بالاخره او در یک ارگانی کار میکرد و همه امکاناتی در اختیار داشت ولی مستضعف زندگی میکرد. خیلی هم به ياد مستضعفين بود . یعنی میخواهم بگوییم عباس معنی شام داشتن یا نداشتن و لباس داشتن یا نداشتن مستضعفین را مي فهميد.
✍به روایت سردارباقرشیبانی
📎رییس ستاد لشگر ۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_حاجعباس_ورامینی🌷
●ولادت : ۱۳۳۳/۱۱/۵ تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۸/۲۸ پنجوین ، عملیات والفجر۴
#مـسـتـشـهـدیـن🌼
#یادشهداباذڪرصلوات
🌐 @Mos_tashhadin 🌷
#خاطرات_شهید
●روز آخر به من گفت :«زيباترين كاري كه در شهادت من مي تواني بكني، اين است كه مثل حضرت زينب (س) صبور باشي تا من از شهادتم نهايت لذت را ببرم.»
○پسرم اباالفضل كه دو ساله بود بعد از شهادت پدرش مرتب مريض مي شد و دائماً سراغ بابا را از من مي گرفت. هر روز غروب موقع اذان كه مي شد، مي گفت: «عكس بابامو بدين.»
●عكس را بغل مي كرد و مي بوسيد و روي پاهايش مي گذاشت و به خيال خودش لالا،لالا مي گفت تا بابا بخوابد. گاهي هم دستهاي كوچكش را رو به آسمان بلند مي كرد و مي گفت: «خدا ! مگه تو بابا نداري؟ چرا باباي منو گرفتي؟» بي قراري هاي اين بچه همه را منقلب كرده بود.....
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎جانشین گردان یارسول لشگر ۲۵ کربلا
#سردارشهید_محمدحسین_باقرزاده🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۹/۶/۲۶ قائمشهر ، مازندران
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۴ فاو ، عملیات والفجر۸
#مستشهدین🌼
#یادشهداباذکرصلوات
@Mos_tashhadin 🌷
#خاطرات_شهید
●بیهوا گفتم: ناصر، بهم قول میدی رفتی بهشت شفاعت من را هم بکنی؟ یک لحظه سکوت کرد. چشم از چشمم بر نمیداشت. گفت: اونی که باید شفاعت بکنه تویی نه من. ته ماجرا اینه که من میرم یه تیر میخورم و خلاص. بعدش بهم میگن شهید ولی تو باید حالا حالاها بمونی بدون من بالا سر سمیه ، تو مسولیت یکی دیگه دستته اکرم. بزرگ کردن سمیه رو دست کم گرفتی.
●آن قدر جدی این جملههای آخر را گفت که باورم شد تر و خشک کردن سمیه از جبهه رفتن او هم مهمتر است. داشتم به حرفاهاش فکر میکردم که چهار زانو نشست روبهروم. دستهام رو گرفت و سرش رو انداخت پایین. «جون ناصر، اگه نیومدم، دنبال جنازهام نگرد.»
📎جانشین فرماندهٔ گردان حمزه لشگر ۲۷محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_ناصر_کاملی🌷
●ولادت : ۱۳۳۲/۱۰/۲ شهرری ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ طلائیه ، عملیات خیبر
#مستشهدین 🌼
#یادشهداباذکرصلوات
@Mos_tashhadin 🌷
#خاطرات_شهید
توی یک روز سرد زمستانی در روستایی از توابع فدیشه نیشابور که در محاصره برف بوده، یک خانم باردار موقع وضع حمل دچار مشکل میشه، و اگر زود رسیدگی نمی شد، هم مادر و هم بچه از دست می رفتن، وقتی که این خبر رو به فرمانداری میدن، اونها هم جلسه تشکیل میدن، ولی نه می شد ماشین فرستاد به روستا و نه هلیکوپتر و...
اما یک نفر مستقیماً دستور میده که فوراً دو تا تانک با تجهیزات کامل به روستا اعزام بشه، این کار باعث شد که مادر و بچه که اسمش رو فاطمه زهرا گذاشتن، زنده بمونن...
واین شخص کسی نبود جز:
#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
#سردارشهید_محسن_قاجاریان
#مستشهدین 🌼
#یادشهداباذکرصلوات
@Mos_tashhadin 🌷
#خاطرات_شهید
🔹ایشان روحانی شوخ طبعی بود و مثل همه، عزیزانش را دوست داشت. من و فرزندانم نمی خواستیم او را از دست بدهیم به همسرم می گفتم شما طلبه هستید و مجاهدت دینی می کنید و همیشه به ایشان روایتی از پیامبر(ص) را می گفتم که قلم علما افضل و برتر از خون شهداست اما ایشان می خندیدند و می گفتند ببینیم چه می شود.
🔸با توجه به خدمات و زحماتی که در جبهه برای بار اول داشت و رزمنده ها محب او شده بودند، سردار سلیمانی نامه زده بود که حیف است چنین روحانی زِبل و زیرک و با اخلاصی که از همه گیت ها برای اعزام رد شده را از دست بدهیم و با رفتن ایشان به طور رسمی موافقت میشود.
💠 مستاجربود..
برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشدنرفت!
وقتی هم دستش خالی بودبه میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت!
گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دستهایش اثر کچ کاری!
جمله سردار ذوالنور درمراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود:
"گردی از دنیا بردامن این شهید ننشسته بود"
#شهید_علی_تمامزاده🌷
●ولادت : ۱۳۵۵/۱/۲۴ تهران
●شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۵ حلب ،سوریه
#مستشهدین 🌼
#یادشهداباذکرصلوات
@Mos_tashhadin 🌷
#خاطرات_شهید
●وقتی آن شب فراموش نشدنی هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش درنخست وزیری راکه مبلغی ناچیز (2500تومان) شده بودنپذیرفت و توضیح میخواست گفتم:
شمانخست وزیرید!
●شخصیت هایی ازداخل وخارج به دیدنتان می آیند. لابداین مقداراصلاح وهزینه به مصلحت بود. وانگهی هرچند انقلاب شده وشکل حکومت وشیوه خدمت تغییریافته اماضرورت زمان نمیشناسدو...
●شهیدرجایی که فکرمیکردشایدمقصودش راخوب درک نکرده ام بانگاهی نگران ونافذ گفت:
من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشندروی آن بخوابند!
من اگر بخواهم فارغ از دنیای محرومان جامعه بااین وسایل و امکانات رفاهی زمامداری کنم سخت اشتباه کرده ام!
نه برادر! من بامحرومیت انس وعادت دارم. دوستدارم وقتی شب سربه بستر میگذارم نباشند محرومانی که من ازحال آنها غفلت کرده باشم...
#شهید_محمدعلی_رجایی
🅾 این خاطرات ناب و اصیل از یک مسلمان اصیل ایرانی برای آنان که تفریحاتشان رفتن به استخر غصبی فرح و سد لتیان در شب عاشورا همراه خانواده و برای رئیس جمهوری ( روحانی ) که پس از استقرار در نهاد ریاستجمهوری دستور ساخت جکوزی و سونا و .... داد و هم اکنون در کاخ ولنجک مستقر است و سایر طایفه ی کاخ نشین و تجمل گرا ، یک جک است .
خدا ازشون نگذره که ضربات زیادی به اعتقادات بعضی از مردم زده و حس اعتماد عمومی را به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خدشه دار کردند .
____________________
#مستشهدین
@mos_tashhadin🌷
#خاطرات_شهید
💠اخلاق خوب
اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.
همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
● بدییی اگر در خانواده و دیگران می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد.
بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
________________________________
#مستشهدین
@mos_tashhadin🌷
#خاطرات_شهید
○بر سر مسائل اخلاقی و مذهبی دینش پافشاری خاصی داشتند از واجبات نماز اول وقت و امربه معروف و نهی از منکر تا انجام مستحبات، هنوز صدای گریه های نیمه شب او و العفوگفتنشان در خانه مان به گوش میرسد.
●رزق و روزی حلال را در مالش رعایت میکرد ، رضا اطاعت و احترام به پدر و مادرشان را بی چون و چرا عمل می نموند ، برای دیگران ارزش و احترامی خاصی قائل بودندکه حتی ایشان با سمتی که داشتند با نیروهای زیر دستشان برخورد صمیمی و پدرانه ایی داشتندکه آنها به او، بمانند پدری دلسوز احترام میگذاشتند
○ولایت مداری و اطاعت از رهبری از نمونه های شاخص خط مشی سیاسی شهید بود. از تبعیض ها و بی عدالتی ها که در بین جامعه اتفاق می افتاد ناراحت میشدند. وقتی دوستانشان در مورد بعضی افراد صاحب منصب و مقام ایرادی میکردند.
●ایشان میگفتند: شما تکلیفتان را چگونه ادا نمودیدکه اینگونه از دیگران انتقاد میکنید! شما وظیفه دینی و اسلامی خود را انجام دهید. انشالله آنها هم تعهد و وظیفه شناسی در قبال مردم را در راس کارهای خود قرار دهند.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ پدافندهوایی لشگر ۱۰سیدالشهدا
#سردارشهید_رضا_ایزدیار🌷
#سالروز_شهادت
__________________________
#مستشهدین
@mos_tashhadin🌷
#خاطرات_شهید
خیلی کم خانه بود، اکثراً ماموریت بودند..اطرافیان همیشه اعتراض میکردند و به من میگفتند که شما چگونه تحمل میکنید بچهها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمیخواهی استراحت کنی؟؟
گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است...
#شھیدرحیمکابلی
#شهدای_خان_طومان
شیر بچه های حیدر کرار
____________________
#مستشهدین
@mos_tashhadin🌷
#خاطرات_شهید
💠 حق الناس
●وارد غذاخوری شدم. به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
●و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
نماینده مردم مشهد در اولین دوره مجلس
#شهید_دکتر_سید_عبدالحمید_دیالمه
●ولادت : ۱۳۳۳/۲/۴ - تهران
●شهادت : ۱۳۶۰/۴/۷ - تهران ، توسط گروهک صهیونیستی منافقین
●آرامگاه : قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
روحش شاد و یادش گرامی ❤️
____________________
#مستشهدین
@mos_tashhadin🌷