#شهید_حمید_قلنبر می خواست برود کردستان، تابستان 1358بود، قرآن را آورد و استخاره کرد، هر کاری می خواست انجام دهد، به قرآن رجوع می کرد. آیات آخر سوره آل عمران آمد:
«پس خدا دعاهایشان را اجابت کرد که البته من پروردگارم و عمل هیچ کس از مرد و زن را بی مزد نگذارم. پس آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون شده و در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کردند و کشته شدند، همانا بدیهای آنان (در پرده لطف خود بپوشانیم) و در آوریم آنها را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای آب جاری است. این پاداشی است که از جانب خدا و نزد خداست پاداش نیکو».
درباره ی اینکه می خواست مرا تنها بگذارد و برود، آیه ای آمد مبنی بر اینکه((بیاد آر روزی را که مریم اهلش را گذاشت.))
در مورد این که رزق و روزی من چگونه تأمین خواهد شد ناراحت بود. از ناراحتی اش گفت. گفتم خیاطی باز می کنم، استخاره کرد. آیات آخر سوره ی طه آمد: «ای رسول ما، هرگز به متاع ناچیز که به قومی (کافر و جاهل) در جلوه ی حیات دنیای فانی برای امتحان داده ایم چشم آرزو مگشا، و رزق خدای تو بسیار بهتر و پاینده تر است. تو اهل بیت خود را به نماز و روزی و اطاعت خدا امر کن و خود نیز بر نماز و ذکر حق صبور باش، ما از تو روزی کسی را نمی طلبیم بلکه به تو (و دیگران) روزی می دهیم و بدان که عاقبت نیکو مخصوص پرهیزگاران و اهل تقوا است.
از این بابت هم خیالش راحت شد و گفت: روزی را خدا می دهد.
در این لحظه به خاطر ضعف توکل من بود که خدا این آیه را نشانم داد و گرنه با توکل به او همه چیز حل می شود. رازق اصلی خود اوست.
منبع: #کتاب #همسفر_شقایق
#قرآن
#استخاره
https://eitaa.com/mosaferanekhak